86/9/27
2:41 ع
شرمسارى دشمن در کنار کعبه
ابوحمزه ثمالى حکایت کند:
در سالى که امام محمّد باقر علیه السلام جهت زیارت خانه خدا وارد مکّه معظّمه شده بود، پس از طواف کعبه الهى ، در گوشه اى از حرم الهى نشست و مردم بسیارى جهت پرسش مسائل خود اطراف حضرت اجتماع کرده بودند.
در همان سال هشام بن عبدالملک نیز به همراه برخى از اطرافیان خود، که از آن جمله نافع - غلام عمربن خطّاب - بود، وارد مسجدالحرام شدند.
نافع با دیدن امام علیه السلام ، از هشام بن عبدالملک پرسید: این شخص کیست که مردم این چنین اطراف او گرد آمده اند؟
هشام گفت : او ابو جعفر، محمّد بن علىّ است .
نافع گفت : نزد او مى روم و سؤ الى از او مى نمایم ، که جواب آن را فقط پیامبر و یا وصىّ او مى داند؛ و هشام موافقت کرد.
پس نافع نزدیک آمد و در جمع افراد نشست و سپس گفت : من تورات و انجیل و زبور و فرقان را خوانده ام ؛ و تمام معارف و احکام حلال و حرام را مى شناسم .
اکنون آمده ام تا مسائلى را سؤ ال کنم که جواب آن تنها نزد پیامبر، یا وصىّ او، یا پسر پیامبر خواهد بود.
امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال کن .
نافع گفت : بین حضرت عیسى علیه السلام و حضرت محمّد صلى الله علیه و آله چه مقدار زمان فاصله بوده است ؟
حضرت فرمود: جواب آن را طبق عقیده شما پاسخ گویم ، یا طبق نظر خودم بیان کنم ؟
نافع گفت : هر دو جواب را بفرما.
امام علیه السلام فرمود: بنابر نظریّه ما اهل بیت رسالت ، فاصله آن به مقدار پانصد سال ؛ ولى بنابر نظریّه شما ششصد سال فاصله بود.
نافع گفت : یاابن رسول اللّه ! سؤ الى دیگر مطرح نمایم ؟
حضرت فرمود: آنچه مى خواهى مطرح کن .
گفت : خداوند متعال از چه وقت بوده است ؟
امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: بگو چه وقت نبوده است ، تا پاسخ تو را بیان کنم ؛ و سپس افزود: منزّه است خداوندى ، که قبل از هر چیزى بوده و بعد از هر چیزى خواهد بود، نه شریکى دارد و نه فرزندى ، او تنها و بى مانند است .
سپس نافع نزد هشام آمد و گفت : به راستى او عالم ترین مردم و همانا او فرزند رسول خدا است .
آئینه تمام نماى پیامبر خدا
مرحوم شیخ صدوق و برخى دیگر از بزرگان آورده اند:
روزى جابر بن عبداللّه انصارى وارد منزل امام سجّاد، زین العابدین علیه السلام شد، در بین صحبت با آن حضرت ، نوجوانى نورانى وارد مجلس گردید.
همین که چشم جابر بر آن نوجوان زیبا اندام افتاد، لرزه بدنش را فرا گرفت ؛ و از جاى خود بر خاست و مرتّب تمام قامت آن عزز نورانى را تماشا مى کرد.
و چون با دقّت او را نگریست ، اظهار داشت : اى نوجوان ! جلو بیا، هنگامى که مقدارى که جلو آمد، جابر گفت : اکنون برگرد و برو.
پس از آن گفت : قسم به خداى کعبه ، که این نوجوان از نظر شکل و شمایل از هر جهت ، شبیه ترین افراد به رسول خدا صلى الله علیه و آله مى باشد.
بعد از آن ، جابر چند قدمى به سوى نوجوان آمد؛ و چون نزدیک شد، سؤ ال کرد: نامت چیست ؟
حضرت فرمود: محمّد.
گفت : نام پدرت چیست ؟
فرمود: من پسر علىّ بن الحسین هستم .
گفت : اى عزیزم ! جانم فدایت باد، توئى شکافنده علوم ؟
فرمود: بلى ، آنچه را که جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله تو را بر آن ماءمور کرده است ، ابلاغ کن .
لذا جابر بن عبداللّه انصارى گفت : رسول خدا مرا بشارت داد، که من باقى خواهم ماند تا زمانى که تو را ملاقات نمایم ؛ و آن گاه فرمود: سلام او را به شما برسانم .
بنابر این سلام رسول اللّه بر تو باد.
آن گاه حضرت باقرالعلوم علیه السلام خطاب به جابر نمود و اظهار داشت : و اى جابر! سلام بر رسول خدا باد تا هنگامى که زمین و آسمان پایدار و پا بر جا باشند؛ و نیز سلام بر تو باد، که ابلاغ سلام جدّم را نمودى .
بعد از آن جابر مرتّب در جلسات امام محمّد باقر علیه السلام حضور مى یافت و از دریاى علوم و فنون آن حضرت بهره مند مى گردید.
روزى امام محمّد باقر علیه السلام مساءله اى را از جابر سؤ ال نمود؟
جابر در پاسخ گفت : همانا رسول خدا مرا خبر داد که شما اهل بیت هدایت گر هستید و در تمام دوران ها از همه انسان ها بردبارتر و عالم تر خواهید بود.
و نیز فرمود: به اهل بیت من چیزى نیاموزید، زیرا که نیازى به آموختن ندارند و ایشان در همه مسائل و علوم از همه برترند.
امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: بلى ، جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله صحیح فرمود: من در کودکى حکمت را مى دانستم و در کودکى فضل خداوند شامل من و دیگر اهل بیت رسالت علیهم السلام گردیده است و مى گردد.
همچنین آورده اند:
ابان بن تغلب گفت : از حضرت ابوجعفر، امام محمّد باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: روزى در مکتب خانه نشسته بودم که جابر بن عبد اللّه انصارى وارد شد و به من گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله مرا دستور داده است تا سلام آن حضرت را به تو ابلاغ دارم .
حاجیان انسان نما
ابوبصیر که یکى از اصحاب باوفاى امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهماالسلام و نیز یکى از راویان حدیث مى باشد، ضمن حکایتى گوید:
به همراه حضرت باقرالعلوم علیه السلام در مراسم حجّ بیت اللّه الحرام شرکت کردم ، چون در جمع حُجّاج قرار گرفتیم ، به آن حضرت عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! امسال حاجى ها بسیار هستند و ضجّه و شیون عظیمى بر پا است ؟!
حضرت فرمود: آرى ؛ ضجّه و شیون بسیار مى باشد، ولى حاجى بسیار اندک است ؛ و سپس افزود: اى ابو بصیر! آیا دوست دارى آنچه را گفتم ببینى تا بر ایمانت افزوده گردد؟
عرض کردم : بلى .
پس از آن ، خضرت دست مبارکش را بر صورت و چشم هایم کشید و دعائى را زمزمه نمود و سپس فرمود: اى ابوبصیر! اکنون خوب نگاه کن ببین چه مى بینى .
همین که چشم هایم را گشودم و دقّت کردم بیشتر افراد را شبیه حیواناتى ، چون خوک ، میمون و... دیدم ، ولى قیافه انسان در آن جمع بسیار کم و ناچیز بود، همانند ستارگانى درخشان در فضائى تاریک ، گفتم : درست فرمودى ، اى مولاى من ! حاجیان اندک و سر و صدا بسیار است .
سپس امام باقر علیه السلام دعائى دیگر زمزمه و قرائت نمود و دیدگان من به حالت اوّل بازگشت ، و پس از آن فرمود: ما بخیل نیستیم ، لیکن مى ترسیم فتنه اى در بین مردم واقع شود و آنان لطف و فضل خداوند را نسبت به ما نادیده بگیرند و ما را در مقابل خداى سبحان قرار دهند، با این که ما بندگان خدا هستیم و از عبادت و اطاعت او سرپیچى نمى کنیم و در تمام امور تسلیم محض او بوده و خواهیم بود
خدا را چگونه مى توان دید؟!
مرحوم سیّد محسن امین در کتاب شریف خود آورده است :
روزى شخص عرب بیابان نشینى به حضور مبارک امام محمّد باقر علیه السلام شرف حضور یافت و عرضه داشت : آیا شما خدائى را که عبادت و ستایش مى نمائى ، تاکنون دیده اى ؟!
حضرت باقرالعلوم علیه السلام در پاسخ او اظهار داشت : من هرگز چیزى را که نبینم ، اطاعت و عبادت نمى کنم .
عرب بیابان نشین گفت : چگونه او را دیده اى ؟!
حضرت فرمود: خدا را با چشم و دید ظاهرى نمى توان دید؛ ولیکن مى توان او را با چشم دل و نیروى درون مشاهده نمود، چون حقایق امور و اشیاء به وسیله فهم و شعور درونى درک و تحصیل مى گردند.
و سپس در ادامه فرمایشاتش افزود: خداوند سبحان با حواسّ ظاهرى قابل حسّ و لمس نیست ، او را نمى توان با مردم و دیگر موجودات مقایسه نمود؛ بلکه او به وسیله آیات و نشانه ها شناخته مى گردد، همچنین او به وسیله علامات و حرکات جهان طبیعت ، قابل وصف و درک مى باشد.
او خدائى است که مانند و شریکى ندارد و قابل مقایسه با هیچ موجودى نیست .
حقیر گوید: براى خداشناسى به ترجمه و تفسیر آیة الکرسى و نیز سوره توحید مراجعه شود.
همچنین براى تشبیه نسبى و تقریب ذهن به اوایل فصل اوّل کتاب کشکول نفیس : ج 2 مراجعه شود که مى توان این جهان را با کالبد جهان بدن انسان و نیز خداوند سبحان را در چند جهت با عقل و روح مقایسه نسبى کرد.
مرورى بر لحظات حسّاس
مرحوم کلینى در کتاب شریف خود به نقل از امام صادق علیه السلام آورده است ، که آن حضرت حکایت نمود:
در آن روزهائى که پدرم حضرت امام محمّد باقر علیه السلام مریض احوال و در بستر بود، روزى مرا به نزد خویش فرا خواند و اظهار داشت :
اى پسرم ! عدّه اى از مردم قریش را دعوت نما تا امروز در این جا گرد هم حضور یابند و من ضمن توصیه هائى ، آن ها را بر مطالبى شاهد و گواه قرار دهم .
بنابر این ، طبق دستور پدرم ، چند نفر از قریش را دعوت کردم و ایشان را به منزل آوردم ، همین که همگى به محضر پدرم آمده و در کنار بسترش گرد آمدیم ، به من خطاب نمود و فرمود:
اى جعفر! هنگامى که من وفات یافتم و از این دنیا رحلت کردم ، خودت مرا غسل مى دهى و کفن مى کنى و سپس بر من نماز مى خوانى .
و پس از آن که مرا به خاک سپردى ، قبر مرا بیش از چهار انگشت (حدود 10 سانتیمتر) از زمین بلندتر مگردان ؛ و در پایان نیز مقدارى آب روى خاکهاى قبرم بپاش .
حضرت صادق آل محمّد علیهم السلام افزود: چون وصایا و سفارشات پدرم پایان یافت و جمعیّت از منزل خارج شدند، به پدرم گفتم : اى پدرجان ! نیازى به حضور این افراد نبود و چنانچه مرا به تنهائى وصیّت مى فرمودى به آن عمل مى کردم .
پدرم در پاسخ اظهار نمود: خواستم آن افراد را شاهد و گواه قرار دهم تا بعد از من درباره امامت تو منازعه و مشاجره اى نداشته باشند.
همچنین آن حضرت حکایت فرماید:
پدرم حضرت باقرالعلوم علیه السلام به من وصیّت نمود تا جسد مطهّرش را در سه نوع پارچه بپوشانم و کفن کنم ، یکى از آن ها، رداء و پارچه اى بود که پدرم روزهاى جمعه آن را روى دوش خود مى انداخت و در آن نماز مى خواند؛ و امّا دو پارچه دیگرى را پدرم آنها را معرّفى نمود.
و نیز حکایت فرماید:
در آن شب آخرى که پدرم سلام اللّه علیه ، به شهادت رسید و به درجات أ على علّیین عروج نمود، لحظاتى قبل از رحلتش نزدیک وى رفتم ، دیدم مشغول مناجات و راز و نیاز به درگاه خداوند متعال مى باشد؛ و چون مناجات و زمزمه اش پایان یافت به من فرمود:
اى فرزندم ! امشب وعده الهى فرا مى رسد و من لحظاتى دیگر به سوى او خواهم رفت ، و امشب همان شبى است که جدّم ، رسول خدا صلى الله علیه و آله رحلت نمود.
مرحوم إ ربلى و ابن شهرآشوب و دیگر بزرگان و مورّخین گفته اند:
امام محمّد باقر علیه السلام در اثر زهر و سمّى که ابراهیم بن ولید به دستور هشام بن عبدالملک ملعون به آن حضرت خورانیده بود، به شهادت رسید.
و پس از انجام غسل و کفن و اقامه نماز بر جنازه مطهّرش ، توسّط فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام ، در قبرستان بقیع ، در جوار مرقد شریف عمویش ، امام حسن مجتبى و پدرش ، امام زین العابدین علیهماالسلام ، به خاک سپرده شد.
قالَ علیه السلام : مَنْ کَفَّ عَنْ اءعْراضِ النّاسِ اءقالَهُ اللّهُ نَفْسَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَمَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ.
ترجمه :
فرمود: هرکس دنبال هتک حرمت - ناموس و آبروى - دیگران نباشد، خداوند متعال او را در قیامت مورد عفو و بخشش قرار مى دهد؛ و هرکس غضب و خشم خود را از دیگران باز دارد، خداوند نیز خشم و غضب خود را در قیامت از او بر طرف مى سازد.
قالَ علیه السلام : الصَّلاةُ عَمُودُالدّینِ، مَثَلُها کَمَثَلِ عَمُودِ الْفِسْطاطِ، إ ذا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَ الاَْوْتادُ وَ الاَْطْناب ، وَ إ ذا مالَ الْعَمُودُ وَانْکَسَرَ لَمْ یَثْبُتْ وَ تَدٌ وَلاطَنَبٌ.
ترجمه :
فرمود: نماز ستون دین است و مثالش همانند تیرک و ستون خیمه مى باشد که چنانچه محکم و استوار باشد میخ ها و طناب هاى اطراف آن پا بر جا خواهد بود ولى اگر ستون سُست یا کج باشد میخ ها و طنابهاى اطراف آن نمى تواند پا برجا باشد.
قالَ علیه السلام : بُنِیَ الاْ سْلامُ عَلى خَمْسَةِ اءشْیاءٍ: عَلَى الصَّلاةِ، وَ الزَّکاةِ، وَالْحَجِّ، وَ الصَّوْمِ، وَ الْوِلایَةِ، وَ لَمْ یُنادَ بِشَیْى ءٍ مِثْلَ ما نُودِىَ لِلْوِلایَةِ.
ترجمه :
فرمود: دین مبین اسلام بر پنج پایه و اساس استوار است : نماز، زکات ، خمس ، حجّ، روزه ، ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام .
سپس افزود: آن مقدارى که نسبت به ولایت سفارش شده است نسبت به هیچ کدام تاءکید نگردیده است و ولایت اساس و محور تمام اعمال مى باشد.
قالَ علیه السلام : لا تَنالُ وِلایَتُنا إ لاّ بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.
ترجمه :
فرمود: ولایت و شفاعت ما شامل نمى شود مگر افرادى را که داراى عمل - صالح - و نیز پرهیز از گناه داشته باشند.
پیام رسان