89/9/19
11:8 ص
عامل دیگری که برای ارزشیابی واقعه عاشورا باید مورد توجه قرار گیرد آثاری است که بر آن مترتب میشود. ممکن است کاری کوچک، طی زمانی کوتاه توسط افرادی اندک انجام شود، اما اثری در تاریخ بگذارد که با گذشت هر روز از آن، شکوفاتر و تازهتر شود و در هر کوی و برزن و بر هر انسانی با هر عقیده و مسلکی اثر مثبت بگذارد. امروز بعد از 1400 سال از جریان عاشورا هنوز این داغ تازه و هر روز سوزانتر، فروزانتر، تابندهتر، و درخشندهتر است و هر کس از این حادثه با خبر شده گویا عزیزترین کسان خود را از دست داده است. کدام حادثهای را در عالم سراغ دارید که یک هزارم چنین اثری را در عالم گذاشته باشد؟ گاندی منجی معروف هندوستان، که مبارزاتش موجب استقلال هندوستان از استعمار انگلیس شد، افتخارش این بود که دوستدار امام حسین(ع) است و در مبارزاتش از او الگو گرفته است. نمونه دیگر، انقلاب اسلامی ایران است که به برکت قیام عاشورا تحقق پیدا کرد و ایران عقبافتاده و برده دیروز غربیها به برکت این انقلاب به عزتی رسیده که امروز بزرگترین شخصیتهای عالم در مقابل عظمت ایران سر فرود میآورند؛ و همه این عزت و سربلندی به برکت نام سیدالشهداء(ع) است.
حال، چه پدیدهای را میتوانید با این جران مقایسه کنید؟ عمده این است که امام حسین(ع) هر چه داشت برای خدا داد و در مقابل، خدا هم هر چه خواست به او داد. ما از عاشورا باید درسی برای زندگی فردی و درس دیگری برای زندگی اجتماعیمان بگیریم. اگر دوست داریم زندگیمان ارزشمند باشد، کاری کنیم که ارتباطی با نام و یاد امام حسین(ع) پیدا کنیم و قدمی در راه او برداریم. اولیای خدا به اندازهای پیش خدا عزیزند که اگر کسی شباهتی هم به آنها پیدا کند، خداوند به خاطر این شباهت او را دوست خواهد داشت. ما اگر نمیتوانیم ارزشهای سیدالشهداء(ع) را درک کنیم، حداقل سعی کنیم حسینی بشویم و تا جایی که به عقلمان میرسد شباهتی با امام حسین(ع) پیدا کنیم؛ تا نامی از خدمتگزاری آن حضرت بر ما بماند.
همین مقدار انتساب به امام حسین(ع) که در عزای آن حضرت لباس سیاهی بپوشیم، اشکی بریزیم و بر سر و سینه بزنیم، بهواسطه عظمت سیدالشهداء(ع) کارساز است. چرا؟ چون تا در دل محبت حسین(ع) نباشد، اشک جاری نمیشود. این محبت است که دل را با سیدالشهداء(ع) ارتباط میدهد؛ و حاشا که خدا کسی را که ارتباط با حسین(ع) دارد با دیگران یکسان حساب کند. ولی ما نباید به این اندازه اکتفا کنیم. حسین(ع) به شهادت نرسید که فقط ما اشکی بریزیم و از عذاب نجات پیدا کنیم. آن حضرت به شهادت رسید تا الگویی باشد برای سایر بندگان خدا که میخواهند راه خدا را بپیمایند و رضای او را جلب کنند. هر چند درِ خانه کریم باز است و سفرهاش گسترده، اما ما هم باید ادب و شرم داشته باشیم. ما که بر سر خوان بیکران حسینی نشستهایم باید اول سعی کنیم معرفتمان و عشقمان را به حسین(ع) زیاد کنیم و بعد سعی کنیم تا جایی که میتوانیم و استعداد و ظرفیتش را داریم شباهتمان را به امام حسین(ع) زیاد کنیم.
امام حسین(ع) برای احقاق حق ضعیفان به شهادت رسید، حال ما چگونه بگوییم شیعه حسین(ع) هستیم، و فردا با چه رویی به چهره مبارک آن حضرت نگاه کنیم، در حالی که با دوز و کلک، رشوه و رانتخواری حقوق دیگران را تضییع میکنیم؟ هر چه معرفت، محبت و عشق ما به ابیعبدالله(ع) بیشتر باشد، بیشتر میتوانیم زندگیمان را به زندگی او نزدیک کنیم. در این صورت میتوانیم به اندازه ظرفیت خودمان از کمالاتی که آن حضرت داشت و به آنها دعوت میکرد بهرهمند شویم. همه اینها در گرو آن است که ریشه اعتقادات را در درونمان محکم کنیم. چون همه رفتارهای اختیاری انسان، خواهناخواه از اعتقادات او نشأت میگیرد. اعتقادی که حسین و حسینیان را واداشت در روز عاشورا آن حماسه را بیافرینند و هر چه مصیبت بر آنها وارد میشد برافروختهتر شوند، این باور بود که بعد از این عالم، عالم دیگری است که در آن پیغمبر اکرم(ص) انبیاء و اولیاء حضور دارند و الیالابد در جوار رحمت الهی خواهند بود؛ اعتقاد به معاد و حیات ابدی و عشق به شهادت در راه خدا در دل عابس شاکری ریشه داشت که روز عاشورا هنگامی که به میدان جنگ وارد میشد زرهاش را از تن در آورد. او میگفت من میخواهم در راه محبوبم هر چه ممکن است سختی بیشتری تحمل کنم. چنین عشقی به شهادت از کجا پیدا میشود؟ چگونه این فرهنگ حسینی نوجوان سیزده ساله ما را وادار میکند که نارنجک به کمرش ببندد و عاشقانه زیر تانک برود؟ چرا رزمندگان ما عاشق شهادت بودند و نذر میکردند شهادت نصیبشان شود؟ چون باور داشتند که هنگامی که به شهادت میرسند سرشان در دامان سیدالشهداء(ع) است و این باور در دلشان ریشه داشت که امام حسین(ع) راضی نمیشود کسی در را او به شهادت برسد و موقع جان دادن سر بالین او نیاید؛ و به عشق اینکه یک دم چهره حسین(ع) را ببینند حاضر بودند هزار تیر و زخم را تحمل کنند تا یک لحظه جمال محبوبشان را ببینند، و میدانستند بعد از این، سعادت ابدی است.
ما باید سعی کنیم در تقویت اعتقاد به معاد و عالم ابدی، که منشأ عشق به شهادت میشود، جدی باشیم تا بر اساس این اعتقاد ارزش شهادت در دل ما نُزْج بگیرد و شهادت برای ما یک ارزش بشود. مواظب باشیم این فرهنگ از بین نرود؛ عشق به شهادت همیشه به عنوان یک ارزش زنده در جامعه ما محفوظ باشد؛ خودمان با این فرهنگ زندگی کنیم و فرزندانمان با همین فرهنگ بزرگ شوند. برای اینکه بتوانیم چنین باشیم ابتدا باید عقایدمان و باورهایمان را محکم کنیم و بعد ارزشهای برخاسته از این باورها را تقویت کنیم.
سعی کنیم رفتارمان خالص باشد، نه برای خوشآمد دیگران؛ هر کار خوبی را برای این انجام دهیم که خدا و امام(ع) آن را دوست دارند؛ تا امام(ع) به ما آفرین بگوید. برای عاشق سیدالشهداء(ع) یک آفرین از امام حسین(ع) از همه لذتهای دنیا ارزشمندتر است. گفتیم یکی از معیارهای ارزشمندی هر کار، معرفت شخص به کار و هدفش است. از همین رو ما باید سعی کنیم بفهمیم چه کارهایی مورد رضایت امام حسین(ع) است تا آنها را انجام دهیم. مگر انسان کاری را انجام میدهد که محبوبش غمگین شود؟!
سخنرانی علامه محمد تقی مصباح یزدی در جمع گروهی از نخبگان استان کرمانشاه 01/11/ 1385
پیام رسان