86/9/8
2:39 ع
اختصاصی رجانیوز
قرار منع تعقیب موسویان نقض شد
دادستان تهران با قرار منع تعقیب حسین موسویان در 2 اتهام جاسوسی و ارائه اطلاعات به بیگانگان مخالفت کرد.
به گزارش رجانیوز، پس از اعلام خبر منع تعقیب موسویان از سوی سخنگوی قوه قضائیه، دادستان تهران، با استفاده از اختیارات خود با این حکم مخالفت کرد و به این ترتیب، پرونده از دادسرا به دادگاه ارسال خواهد شد.
یک کارشناس مسائل حقوقی در این زمینه توضیح داد: پس از احیاء دادسراها، پرونده ابتدا توسط بازپرس در دادسرا بررسی می شود و بازپرس پس از انجام تحقیقات، برای پرونده قرار منع تعقیب، مجرمیت یا موقوفی صادر می کند. این در حالیست که در صورت موافقت دادستان با این حکم، تنها شاکی می تواند تقاضای تجدید نظر کند.
وی در ادامه افزود: در صورتی که دادستان قرار را تأیید نکند، پرونده به دادگاه صالحه ارجاع خواهد شد. بنابراین در پرونده حسین موسویان نیز به دنبال عدم موافقت دادستان تهران با قرار صادره، اتهام جاسوسی و ارائه اطلاعات به بیگانگان به دادگاه می رود.
وی درخصوص امکان برگزاری علنی این دادگاه خاطرنشان ساخت: برگزاری علنی دادگاه معمول است اما این مسئله جزء اختیارات قاضی پرونده است که در موارد مشخصی، دادگاه به صورت غیرعلنی برگزار شود.
گفتنی است روز گذشته پس از اعلام قرار منع تعقیب موسویان، تعدادی از دانشجویان دانشگاههای تهران مقابل دفتر اصلی قوه قضائیه تجمع کرده بودند. همچنین امروز نیز بیانیه هایی در انتقاد از این اقدام دستگاه قضایی منتشر شده بود. رئیس جمهور هم در حاشیه جلسه هیئت دولت خواستار انتشار گفتگوهای موسویان با بیگانگان برای قضاوت آزادانه مردم شده بود.
تکمیلی:
اطلاعیه روابط عومی دادسرای تهران
روابط عمومی دادسرای تهران، دراطلاعیهای اعلام کرد: دادستان تهران در این اظهارنظر، با توجه به عناوین اتهامی و موضوعات مطروحه، به صلاحیت رسیدگی بازپرس در تحقیقات مقدماتی اشاره و با توجه به ایرادات شکلی و ماهوی و نقص تحقیقات، قرار صادره توسط معاونت امنیت دادسرا را نقض نمود.
اطلاعیه تصریح کرده است: با توجه به اینکه نظر دادستان در این رابطه به استناد قانون آیین دادرسی کیفری لازم الاتباع است، پرونده جهت ادامه رسیدگی به شعبه بازپرسی ارجاع میگردد تا بازپرس منتخب نسبت به تکمیل تحقیقات مورد نظر دادستان و رسیدگی و اظهارنظر قضایی اقدام نماید.
براساس گزارش روابط عمومی دادسرای تهران، دادستان تهران در نامهای خطاب به وزارت اطلاعات، افشای هرگونه اطلاعات پیرامون این پرونده را تا زمان رسیدگی نهایی و قطعیت دادنامه ممنوع اعلام کرد.
86/9/6
7:57 ع
تاریخ نویسی مسلمانی و شاهنشاهی
پهلوینگاران! با قلم خیانتبار فرهنگ این مرز و بوم را مورد تهاجم قرار دادند. از نوشتن در مقوله اسلام رهاییبخش که آن را حمله اعراب به ایران میخواندند، تا تاریخنویسی شاهانه که با دروغپردازی، تحریف، واژگونهسازی و غیره، اندیشه و آگاهی ملت را بازیچه قرار میدادند. بیگمان اگر چنین کاری صورت نمیگرفت، دودمان ننگین پهلوی 50 سال با سرسپردگی کامل به آمریکا و انگلیس حکومت نمیکرد. البته روشنفکران و نخبگان در این حرکت فرهنگسوز، ابزار کار دستگاه شاهنشاهی بودند. تاریخنگاری شاهنشاهی برای تطهیر خائنان، غاصبان، جنایتکاران و مدیران نالایق زندگینامههای پردستاوردی را رقم میزد، و با حذف و تغییر افراد و برنامهها و عملکردهایشان را ثبت مینمود. چنین بود که پس از گذشت نزدیک به 3 دهه از عمر مبارک نظام اسلامی، محسن رضایی و قالیباف در ایده و عمل و کارشناسی سیاسی و اقتصادی، رضاخان قلدر را الگو و سوژه مطلوب میدانند!
نتیجه تربیت جامعه و تاریخنگاری توسط نخبگان سرسپره و گسترش بیماری روشنفکری مولود مشروطهگری، آن شد که این طیف غربزده مدیحهسرای برنامههای اقتصادی و سیاسی شاهانه شوند. این امراز آن روی بود که برخی از هم پالکیهای اقتصاددان و سیاستمدار این خیل، همان برنامهنویسان شاهنشاهی بودند. پس از سقوط سلطنت ننگین، نخبگان مدیحهسرا در حاکمیت جمهوری اسلامی هم سر برآوردند. به همین جهت یکی از این افراد که در 2 سال اخیر «مجیزگوی یک نظامی مستعفی و رجل سیاسی یک شبه گردیده» و به همین دلیل روزنامه همشهری میدان ترویج نظرات او شده، با همان نگاه نخبهگرایانه، علت عقبماندگی ایران را نه به دلیل وجود سلطنت ننگین، بلکه گناه ملت ایران میداند!! و این عین نظریه علمی و کارشناسی و تحلیلگری خردورزانه است!
در نظام اسلامی قرار نیست تاریخنگاری و فرهنگسازی با سبک و سیاق گذشته دنبال شود به این معنا که مصلحتگرایی رایج مایه تطهیر مسایل فکری، اعتقادی و عملکردی برخی چهرهها شده، علاوه بر آن به اسطورهسازی از آنها اقدام کند. همچنین انتظار نیست با واژگونهسرایی منفیها را به مثبتها تبدیل نماید. این مسأله، مصلحت که نیست هیچ، خیانت نیز هست. واقعیت آن است که این مصلحتگرایی بیمبنا آفت نظام اسلامی، اسلام و ملت ایران گردیده است. مشروعیت افراد و برنامهها و عملکردها در مسلخ همین مصلحتگرایی ذبح شده، و قیمهایی برای خرد جامعه تصمیمگیری میکنند. یکی به دلیل حضور در انقلاب اسلامی و سابقه 28 ساله نشستن در ارکان قدرت از هرگونه واقعنگاری پیرامون کارکرد به ویژه در 8 سال ریاستجمهوری مبرا میشود! مسایل پیرامونی او به لحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در «حریم» باید قرار بگیرد و هر قلم و بیان اشارهکنندهای با موجی از تخریب دلسوزانه و مصلحتگرایانه! تخریب شود. جانشین او تنها به دلیل آرای به دست آورده در 2 دوره نیز در همین حصار قرار میگیرد، نه گفتمان دینسوز او، و نه عملکرد آمریکا پسندش، هیچکدام حتی به نقد نباید گذاشته شود. نه در دوران حاکمیت، بلکه حتی پس از پایان دوره، این افراد همچنان در حصار و حریم باید بمانند. تازه با سفرهای خارجی و داخلی و هزینههای بسیار از منابع نامعلوم آروزی بیگانگان را در بازگشت مجدد اصلاحطلبی به قدرت برآورده سازند.
نظامیان مستعفی که نمونه بیبدیلی از پوست عوض کردن شدهاند؛ و به لحاظ شأن ارزشی نظامیان در جمهوری اسلامی، این افراد با تغییر هویت خود، و به خصوص پیوستن به اصلاحطلبی برانداز و قدرتطلبی حریصانه، ضربات مهلکی بر فرهنگ ایثار و شهادت وارد کردهاند، نیز در همان حلقههای به هم تنیده مصونیت جای میگیرند. هیچ قلمی نباید در نگارش حقایق و واقعیات که در اصل تاریخنگاری واقعی است و سرنوشت ملت و نسلهای آینده را جهت میدهد، کمترین اقدامی بنماید.
اما در آن سوی این خط، شاهنشاهیصفتان بیکار نمینشینند. طیف نخبگان وابسته، بیماران روشنفکری و قدرتطلبان و بیهویتهایی که لباس آنها نقاب نفاقشان گردیده با قلم و بیان فعالند. مینویسند و میگویند. دروغ، تحریف، واژگونهگویی و... خاطره مینویسند و حتی به حضرت خمینی(س) رحم نمیکنند. تحلیل مینمایند و آشکارا در راستای اهداف بیگانگان، کشور و نظام و ملت را به مخاطره میافکنند. از خود و برنامههای فاجعهبارشان تمجید میکنند، و مصائب وارده در حاکمیتشان را عین درستی و توسعه و اصلاح و همه خوبیها تفسیر مینمایند. گفتمان انتظارگرایانه را خرافهگرایی میخوانند و مستحق تهاجم و تخریب و ترور! یعنی شب تاریک را روز روشن نقاشی میکنند و البته در این میان علاوه بر چپهای منحرف، راستهای ناراست یا ساکت نظارهگرند یا بیتفاوت و سرگرمند! یا تحسینکننده و تأییدکننده و حتی تملقگوی!! تا جایی که یکی را حضرت آیتالله و پدیده استثنایی میخوانند و دیگری را حجهالاسلام و المسلمین مینامد!؟ همچنین وکیلی، محسن رضایی را پیشگوی جنگ پیش از شروع جنگ معرفی میکند!!! و فرد دیگر یا گروه دیگر قالیباف را مدیر خردمند و... این روند، علاوه بر مسایل سیاسی، مسایل مالی و خانوادگی را نیز شامل میشود و میدان را برای آقایی و آقازادهپروری در عرصه قدرت و ثروت گسترش میدهد. البته علاوه بر این افراد، اشخاص و احزاب دیگر هم در حال اضافه شدن به مصونیتداران میباشند. خانوادهسالاری هم بیداد میکند.
قلمهای متعهدی که در حاکمیت اصلاحطلبی برانداز، «اخبار محفلی» این طیف وابسته را به اطلاع ملت میرساندند، و یقیناً با این خدمت خداپسندانه، ملت را در شناخت ماهیت واقعی اصلاحطلبان امدادرسان بودند، امروز در مصلحتگرایی افزایش یافته، «بیجوهر»، ماندهاند. چه مصلحتی در کار است که رخدادها برای حفظ افرادی خاص از تاریخ حذف میشوند؟ مگر ما در نظام اسلامی زندگی نمیکنیم که بنیانگذار فرزانهاش مصلحت اسلام و نظام اسلامی را بالاتر از مصلحت افراد میدانست و به آن قاطعانه عمل میکرد؟ و مگر ما مدعی شیعه امیرالمؤمنین بودن نیستیم که سختگیری اقتصادیش، موجب جنگ بیامان چهار سال و اندی علیه او شد، اما او به هیچ روی مصلحتگرایی برای حفظ حکومتش را در مصالحه و معامله با این بنیان فکنان ضروری ندانست؟
نتیجه:
ـ با مصلحتسنجی مهربانانه از نوع اصولگرایان و اصلاحطلبلان که فقط دکتر احمدینژاد و دولت او را در بر نمیگیرد، دارندگان منابع مجهول اما بیحد و حصر مالی که در انتخابات نهم گوشهای از آن نمایان شد، از هرگونه پرسش، نقد، انتقاد و پیگیری از کجا آوردهای مصون ماندهاند. علاوه بر افراد شاخص و نوکیسههای قدیم همیشه در حصار مانده، افراد نوکیسه و نوظهور دیگر یا در پستهای فراتر از دولت ابقا شدهاند، و یا به پستهای جدیدِ شورایی رسیدهاند. در این میان تلاشهای اقتصادی و سیاسی آنها بیش از گذشته رشد داشته، که با اغماض دوستانه اصلاحطلبان و اصولگرایان، انباشت بیش از گذشته را نیز برایشان ثمر داده است!!
مصونیت این افراد از هرگونه پوشش خبری سبب گردیده، بیواهمه به هر کاری که دلشان میخواهد دست بزنند. از چهره سیاسیشدن برای انتخابات تا هزینهکردن برای آن، و عروسی گرفتن شاهانه برای آقازادهها – پسرها و دخترهایشان - به این جهت در مدت کمتر از 3هفته 2عروسی شاهانه در تهران برگزار میشود. یکی برای دختر عضو موثر یک حزب اصلاحطلب و از قبیله حاکمان دولت اصلاحات، و دیگری برای پسرِ کاندیدای پرهزینه انتخابات نهم و یکی از چند چهره همیشه حاضر در رسانه ضرغامی یعنی همان اصولگرای اصلاحطلب و خردگرای مدیر و مدبر. البته اخبار این دستاوردها تنها از طریق پیامهای تلفنی به گوش اصولگرا و اصلاحطلب میرسد.
حضور چهرههای شاخص مجلس هفتم، رؤسای سابق دو قوه، چند چهره راست در دومین جشن شاهانه، نشان از وحدت راست و ناراست و چپ و واژگونه دارد. و این یعنی اصولگرایی اصلاحطلبانه با محوریت معارضه و تقابل با دکتر احمدینژاد از نوع کارشناسانه، نقد درون گفتمانی، سیاستمداری و هر چیز دیگر! شاید هم آنها اتحاد ملی و انسجام اسلامی را در این راهکارها دنبال میکنند!!!
ـ اگر تاریخنگاری مسلمانانه در جمهوری اسلامی صورت بگیرد، و در آن برخلاف مشی شاهنشاهی افراد با عقاید و عملکردها شناسانده شوند، و اگر این مصلحتگرایی ویرانگر، تعهد قلمها را به مصاف نگیرد، آن وقت معلوم میشود چرا یک روحانی قلم به دست، فریاد وا اسلاما را علیه پرهیز از اسراف در دولت نهم بلند میکند و گزارشنویسی سازمانهای دولتی را بدون چاپ تصاویر رنگی، حرکتی غیراسلامی و برگرفته از مشی سوسیالیستی میخواند؟! آیا این تفاسیر واژگونه توجیه فضاحتهای سیاسی ـ مالی دولتهای گذشته نیست، و همچنین این نوشتنها، مسیر شاهنشاهی را برای صاحبان قدرت و ثروتهای نامشروع بدون پیگیری از «کجا آوردهای» در نظام اسلامی هموار نمیکند؟
ـ از آفتهای اساسی مصلحتگرایی در تاریخنگاری آن است که مجرمان و مرتکبان اعمال خلاف شرع، اخلاقستیزان و... که در دهه نخست انقلاب از مناصب خود برکنار شدند، به زندان افتادند، محکوم شدند و ... امروز در خانه احزاب و بنیادهای تاریخی و پژوهشی، فعالیت میکنند. این افراد در سایه عنایات رؤسای جمهور گذشته، زندگی دوباره یافته و طبیعی است که برای مشی و مرام آنها قلمفرسایی کنند یا به سخنوری روی آورند، و البته قلم و بیان آنها علیه احمدینژاد وحدت عمل دارد. نمونه جدیدی از این حرکات آلوده را میتوان در یادداشتی با عنوان فراسوی هیاهو در روزنامه اعتماد ملی دید. نویسنده بدون توجه به سوابق خود، سپر بلای نخبگان گردیده و ادبیات رئیسجمهور را به انتقاد گرفته است.
ـ اگر قلمهای متعهد با مسؤولیت مسلمانی به نگارش واقعیات بدون مصلحتسنجیهای غیراسلامی این افراد را به نسل سوم معرفی کنند. آنگاه روشن میشود که گناه از احمدینژاد و ادبیات و دیدگاه انتظارگرایانه، برنامههای غیرکارشناسانه، و تصمیمگیریهای غیرخردمندانه اوست یا واژگونی اصول و ارزشها در 16 سال حاکمیت توسعه و سازندگی و پیگری مافیایی آن در حال حاضر؟!
ـ نمیگویم بالاخره ویلدورانتی یافت میشود که همه آنچه را ما از تاریخ حذف میکنیم و مصلحت افراد را بر مصلحت اسلام و نظام اسلامی و ملت مسلمان ایران در آن ترجیح میدهیم، بر صفحات تاریخ مینگارد. شاید تا آن روز به زمان طولانی نیاز داشته باشیم، و حصار امن مافیاگران و عوامل و ابزار تبهکار آنها از مضرات آن مصون بماند. اما میگویم همین نسل ما را در محکمه الهی به پاسخگویی خواهند خواست، و ما با زبانی لال و پروندهای سیاه از نانوشتهها و واژگونه نوشتنها و تمجیدهای بیاساس و به طور کلی مصلحتگرایی بیمبنا روانه جهنم خواهیم شد. نه خلافکاران قلم به دست و نه مافیاگران ارباب آنها، آن روز شفیع ما نخواهند بود. هرچند امروز بقا و اعتلای نظام اسلامی نیز در گرو تاریخنگاری مسلمانانه است تا قلم و بیان به دست نااهلان و نامحرمان نیفتد و اصولگرایی حقیقی از لوث وجود تشنگان قدرت و وابستگان به منابع قدرت و ثروت پاک گردد.
فاطمه رجبی
86/9/4
8:4 ع
همزمان با تیتر " ریختوپاش و عوامفریبی در جریان سفر احمدینژاد به اردبیل" در سایت حزب مشارکت که مملو از عصبانیت از دستاوردهای سفر استانی احمدی نژاد به اردبیل بود، یک سفر استانی دیگر هم در سایت آنها منعکس شده بود. سفر محمد خاتمی به مشهد!
سفری پر هزینه که معلوم نشد هزینه های آن از کدام اعتبار تامین شده است و جالب تر آنکه بر خلاف سفرهای کاری احمدی نژاد که مورد انتقاد روزنامه های دوم خردادی است، این سفر تبلیغاتی مورد استقبال شدید قرار گرفت.
به رغم آنکه رسولی ، سرپرست بنیاد باران و استاندار سابق خراسان مدعی شده بود سفر خاتمی به مشهد جنبه انتخاباتی ندارد از سراسر این سفر برنامه ریزی های انتخاباتی هویدا بود. از هماهنگی های مشارکت تا مجمع روحانیون و حتی پلاکاردهای گسترده اعتماد ملی! شاید بتوان این قرینه را در کنار تیتر "سرلیستی خاتمی" به خوبی معرف واقعیات داخل اصلاح طلبان دانست.
این سفر خاتمی تنها در ظاهر کپی برداری از احمدی نژاد نبود که در شعارها هم او به تقلید رو آورده بود و مدعی گردید ائتلاف اصلاح طلبان طرفدار و پاسدار عدالت است . این شعار عدالت طلبی او ادامه ای نیز داشت: « ما خواستار مجلسی هستیم که که بتوانیم در عرصه جهانی ظرفیت های ایران را به جهانیان بنمایانیم.»
او در جمع دانشجویان گفت «ای کاش دانشجویانی که به خاطر نقادی هرچند تند و نا به جا دستگیر شده اند در میان ما بودند.» و در جمع زنان اظهار داشت « تفکر منزوی کردن زنان متحجرانه است»
او در مصاحبه با خبرگزاری مهر که به رغم ادعای اصولگرا بودن سفر خاتمی را بیشتر از رییس جمهور پوشش داده بود گفت« نباید تردید کنیم که مجلس رکن بسیار مهم و مظهر حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش است و در صورتی که در بررسی صلاحیتها فقط معیارهای قانونی رعایت شود به طور قطع انتخاباتی قابل قبولی خواهیم داشت. کشور ما در معرض تهدیدهای بزرگی است و متاسفانه نگرانی جدی وجود دارد که با مشکلات بزرگتری روبرو شود بر همین اساس باید چارچوب کلی اصلاحات مشخص شود»
او در جمع اساتید دانشگاهی ، دانشجویان، جوانان و تشکلهای غیردولتی مشهد ادعا کرد «در دوره اصلاحات ، برای همه مسائل کار شد» و در دیدار با فعالان اقتصادی مشهد گفت« شعارهایی که اصلاحات اصیل انتخاب کرد عبارت بود از حاکمیت مردم بر سرنوشت خود ، جامعه مدتی سازگار با معیارهای اسلامی و تقویت نهادهای مدنی . اینها گرچه شعارهای اقتصادی نبود ولی شعارهای بنیادی بود که می توانست و می تواند هم در سیاست و هم دراقتصاد و هم فرهنگ اثر تعیین کننده داشته باشد... با همه جفاهایی که به اصلاح طلبان شده و می شود بنا داریم در عرصه انتخابات حضور داشته باشیم»
اگرچه این سخنان شکی در تبلیغاتی بودن آن باقی نمی گذارد اما آنهائی که از خرج و مخارج فراوان سفرهای استانی احمدی نژاد انتقاد می کردند حالا همه به تعریف و تمجید مشغولند و کسی یاد هزینه سفر نمی افتد، کسی هم نمی پرسد مگر خاتمی نمی تواند پشت میزش در بنیاد باران بنشیند و ستادهای اصلاح طلبان را هماهنگ کند؟ هیچ خبرنگاری هم اصلا به این فکر نمی افتد که برای روزنامه های اصلاح طلب از سفرهای استانی خاتمی به شیراز و مشهد و ... حاشیه های آنچنانی بفرستد. و هیچ کدامشان هم معترض نمی شوند که چرا این سفرها ـ که هیچ ربطی به انتخابات مجلس ندارد ـ باید تا ?? اسفند ماه ادامه پیدا کند؟
جالب تر آنکه ابطحی در وبلاگش نوشته کاش آقای خاتمی خسته نشود و این سفرها را ادامه دهد. این کار بزرگترین گام در ساماندهی اصلاحات است و امید را دوباره برمیگرداند.
به تعبیر یکی از وبلاگ نویسان « در دنیایی مجازی مهر ـ به عنوان هسته رسانه ای این نوع اصولگرایی ـ و فرارو ـ به عنوان شاخه نزدیک تر این گروه به اصلاح طلبان ـ تمایل خود را برای این همگرایی ثابت کرده اند و کم کم مشخص می شود که اصولگرایی برای این دسته تنها ابزار رسیدن به قدرت است و اساسا معنایی برای اصولگرایی یا اصلاح طلبی در شعارهای آنها وجود ندارد و تنها الفاظ هستند که نقش بازی می کنند.»
سوال اینجاست که آیا خاتمی خودش را برای کدام انتخابات آینده آماده می کند؟ مجلس یا ریاست جمهوری ؟ آیا با هزینه های گزافی که بر دوش نظام گذاشت و اعمال خلاف شئون اسلامیش تأیید صلاحیت خواهد شد؟ راستی مگر خاتمی ژست خارج شدن از عرصه سیاسی نگرفته بود؟ همه این رفتارها برای جلوگیری از نقد دولتش بود؟
اما همه بحث به همین جا ختم نمی شود. حاشیه های این سفر نیز شنیدنی بود؛ وقتی خاتمی در سالن شهید بهشتی مشهد قصد سخنرانی داشت مجری جلسه در واکنش به شعارهای تند برخی اعضاء تحکیم تهدید کرد آقای خاتمی سالن را ترک خواهد کرد و با این حال، این طیف همچنان به شعارهای خود ادامه دادند.
در این جلسه تعدادی از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی فردوسی در انتهای سالن با دردست گرفتن عکسهایی از رئیس جمهور و دست نوشته هایی مانند "آقای خاتمی؛ هزینه این تبلیغات از کجا آمده است؟"، "آقای خاتیم؛ ساده زیستن را از احمدی نژاد بیاموز"، "فقر، فساد و تبعیض محصول دولت توست" و "احمدی احمدی حمایتت می کنیم"، به مخالفت آرام با این جمع برخواستند اما آنها که پلاکارد "زنده باد مخالف من" در دست داشتند، با حامیان رییس جمهور درگیر شدند و عکس ها و نوشته های در دست آنها را پاره کردند.
جالب تر آنکه پس از پایان برنامه تعدادی از اعضاء انجمن دانشگاه فردوسی با سردادن شعارهای "مرگ بر دیکتاتور"* و "دولت ناکارآمد استعفا، استعفا" قصد تحریک حاضران و تبدیل کردن این برنامه به یک راهپیمایی را داشتند که با بی توجهی اغلب شرکت کنندگان، جمعیت متفرق شدند.
آیا اینگونه اقدامات را می توان بجز تلاش برای بازگشت به قدرت تعبیر کرد، اگر اینگونه است چرا آنرا منکر می شوند و می گویند سفرهای خاتمی انتخاباتی نیست؟ مگر نه آنکه فقط خبرگزاری مهر 2 بار از قول آقای رسولی چنین خبری را کار کرد! مگر خاتمی خود در همین سفر نگفته بود بدترین فساد دروغ گفتن به مردم و ریاکاری و خدشه در رای مردم است؟ پس چرا خاتمی خود دروغ می گوید؟
یک دستاوردی که این دولت نهم برای ما داشت آشنا شدن با معنای واقعی (؟!!) کلماتی بود که سابق بر این استفاده می کردیم!! مثلاً همین دیکتاتور! من که شخصاً نمی دونستم وقتی جلوی رئیس جمهور یک کشوری عکسش آتش زده می شود و علیه او شعار داده می شود، آن شخص اجازه کوچکترین برخورد با آن مخالفان را نمی دهد و خودش نیز به آرامی با آنها برخورد می کند، دیکتاتور است!!!!!!!!!!!!! تا قبل از این فکر می کردم اون رئیس جمهوری که سر مخالفانش تو دیدار دانشجویی داد می زد که میگم بندازنتون بیرونا!! یه نموره(؟!) تحمل مخالف را نداره! ( البته این را هم بگم که ما نشنیدیم!! که منتقدان دولت را مرتجع، گروه فشار و دشمنان آزادی مخاطب قرار می داد!) کلماتی از این دست زیاد است مثل خفقان!! نداشتن آزادی بیان!!!!!!!!!!!!!!!!!! اگه این دولت نبود ما معنای این همه کلمه را نمی دانستیم و اشتباهاً از آنها در جای غلط استفاده می کردیم!! در مورد دولت ناکارآمد هم که دیگه هیچی دیگه! لابد راست میگن! شاید بازهم مثل معنی کلمات بالا در مورد آن هم اشتباه می کردیم!. نه؟! ایجاد فضای آزاد برای تاخت و تاز منافقین و ریختن خون "صیاد شیرازی" و مختل کردن امنیت ملی و بحران 18 تیر سال 78 و تعطیل فعالیت هسته ای و چراغ سبز نشان دادن به دشمن بشریت برای حمله به افغانستان و عراق و غیره و اینا! همگی از مصادیق بارز کارآمدی دولتهاست! مگه نه مگه!! خدا این خاتمی و حامیانش را از ما نگیرد که باعث انبساط خاطر ما می شوند و لبخندی بر لبان ما می نشانند!!
86/9/3
7:20 ع
پله پله تا تطهیر یک متهم |
«اگر غیر از دستگاه قضایی کسی فردی را مجرم معرفی کند خود آن فرد مجرم است. اگر فردی بگوید فلان فرد مجرم است خود گوینده مجرم محسوب می شود. طبق قانون اساسی تمامی افراد از تمامی اتهامات مبرا هستند مگر دادگاه صالحه قضایی فرد را محکوم به آن اتهام کند. وزارت اطلاعات مثل پلیس و کلانتری است و نمی تواند احراز جرم کند. چون قائل به تفکیک قوا هستیم نباید قوا به خصوص قوه مجریه در امور مربوط به قوه قضائیه دخالت کند، بنابراین فقط قوه قضائیه در خصوص پرونده موسویان می تواند اظهار نظر کند.»
اظهارات چهارشنبه گذشته حسن روحانی در جمع خبرنگاران که اکنون بسان طلبکاری که اشتباهاً او را بدهکار خوانده اند و اکنون همه باید از این قصور، عذر به درگاهش آورند، معلول یک روز و دو روز نیست بلکه ناشی از یک پروژه دقیق برای تطهیرسازی است؛ پروژه ای که با بیانیه مشهور مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت پس از آزادی موسویان و اظهارات برخی نزدیکان به این طیف، با ورود موسویان در معیت هاشمی رفسنجانی و روحانی به همایش "اتحاد ملی" در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت می رفت که وارد فاز جدیدی شود اما سخنان پر حرارت رئیس جمهور که همزمان با این همایش، در جمع دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و در پاسخ به هشدار دانشجویان درباره عقب نشینی کردن در قبال پرونده جاسوس هسته ای ابراز شد، این فرآیند را وارد فاز ناخواسته و معکوسی کرد.
روحانی از جایگاه یک حقوقدان به بیان اظهارات فوق پرداخت. حقوقدانی که همزمان با دبیری شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی در انگلستان مشغول به تحصیل شد تا انگلیسیها به وی دکترای حقوق اعطا کنند و از قضا موسویان نیز در قرینه ای جالب و کاملاً اتفاقی! از انگلستان دکترا گرفت.
این البته نخستین باری نبود که حسن روحانی سنگ معاونش را به سینه می زد. وی حدود 3 ماه پیش نیز هنگامی که پس از کنگره حزب اعتدال و توسعه در حلقه خبرنگاران قرار گرفته بود، از موسویان به عنوان فردی که شخصیت وی برای همه مشخص است، یاد کرد و افزود: ایشان مدتی معاون آقای جنتی بودند. مدتی با آیتالله یزدی کار میکردند. مدتی با آقای هاشمی رفسنجانی بودند. زمانی مدیر کل امریکا و اروپای وزارت امور خارجه بودند و در یک دورهای نیز سفیر ایران در آلمان بودند و مدتی نیز در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی فعالیت میکردند.
محمدباقر نوبخت یکی دیگر از معاونان حسن روحانی در مرکز تحقیقات استراتژیک هم همین نسق را برای تطهیر همکار خود پیش گرفت و با این استدلال که موسویان برادر شهید است و با توجه به اینکه دکتر موسویان از فعالان نظام در سنگر دیپلماسی خارجی بوده اند و قلبشان برای نظام می تپد، تأکید کرد: برای اطرافیان ایشان دشوار و شاید غیرقابل باور است که ایشان نسبت به منافع ملی جمهوری اسلامی کوچک ترین قصوری داشته باشد.
وی همچنین گفته بود: من فکر می کنم که دامن زدن به این مسئله از سوی برخی سایت ها و رسانه ها شاید کار وزارت محترم اطلاعات را در این پرونده سخت تر کند، به گمان من سکوت تا رای نهایی دادگاه بهتر است چون تا به حال همه ضرر کرده ایم.
حامیان این متهم امنیتی در فرآیند تطهیر موسویان 2 نکته مهم را همواره درنظر دارند. اول اشاره به سوابق وی البته بدون موشکافی این نکته که چگونه پله های ترقی از خدمات موتوری مجلس در دوره ای که هاشمی ریاست مجلس را برعهده داشت، اینچنین پیموده می شود و تنها پس از چند سال، موسویان با مدرک تحصیلی دیپلم سفیر ایران در آلمان می شود. و دوم سیاسی کردن این مسئله امنیتی و مربوط ساختن آن به نزاع میان دولت فعلی با کارگزاران دولتهای قبل.
این در حالیست که وزیر اطلاعات به عنوان مسئول کارشناسی ترین نهاد امنیتی کشور معتقد است انتقال اطلاعات توسط موسویان به سفارت انگلستان از نظر کارشناسان این مجموعه محرز است. محسنی اژه ای این واقعیت را نخستین بار 10 روز قبل در حاشیه رأی اعتماد وزاری صنایع و نفت در جمع خبرنگاران اظهار کرد تا بر آنچه که پیش از این مخبر کمیسیون امنیت ملی به نقل از وی بیان کرده بود، این بار خود در برابر شدت گرفتن پروژه تطهیرسازی تأکید کرده باشد.
محسنی اژه ای البته در جلسه تیرماه کمیسیون امنیت ملی که به دنبال سؤال 27 نماینده از وی در پی آزادی با قرار وثیقه موسویان برگزار شده بود، هنگامی که یکی از نمایندگان عضو کمیسیون اصل 90، پرسید، "وقتی وزارت اطلاعات از اقدامات آقای موسویان مطلع شد آیا مسوولین بالاتر وی در مجمع تشخیص مصلحت را از این موضوع با خبر ساخت؟ و اگر این اقدام انجام شده، عکس العمل مجمع چه بوده است؟" پاسخ داد: وقتی اقدامات حسین موسویان برای ما محرز شد، موضوع را در جلسه ای با آقای روحانی، رییس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در میان گذاشتیم لیکن بعد از این جلسه، انتقال اطلاعات از سوی آقای موسویان شدت بیشتری به خود گرفت که تعجب کارشناسان اطلاعاتی کشور را موجب شد و عکس العمل بعدی ما را موجب شد.
شاید همین نوع نگاه به این پرونده امنیتی نیز موجب شد تا حسن روحانی، 70 روز پس از دستگیری موسویان، هنوز وی را فردی خدوم دانسته و در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در قم بگوید: «آقای موسویان، فردی خدوم است و موضوع دستگیری وی توسط دستگاه قضایی معلوم خواهد شد.» و شاید باز به همین دلیل بود که موسویان پس از آزادی همراه با قرار وثیقه، تا حدود 10 روز در محل کار خود حاضر می شد و کمافی السابق نامه های مرتبط با حوزه پژوهشهای بین الملل مرکز را امضا می کرد چرا که به باور مسئولان این مرکز که در بیانیه آنان پس از آزادی این متهم نمود یافت، "آزادی دکتر سید حسین موسویان معاون مرکز تحقیقات استراتژیک که پس از رفع برخی ابهامات انجام شد، موجب خرسندی این مرکز و مدیران دلسوز نظام گردیده است." و این برخوردکنندگان با جاسوس بودند که به تفرقه افکنی بین صفوف سربازان نظام در سال اتحاد ملی متهم شدند!
به هرحال پروژه تطهیرسازی این متهم به جاسوسی با سخنان رئیس جمهور در دانشگاه علم و صنعت شکست سختی خورد و در حالیکه این طیف با نشاندن موسویان در کنار خود و مخابره عکسهای وی قصد داشتند، به طعنه کار را تمام شده و طرف مقابل در این پرونده را که مردم ایران زمین هستند در برابر نفوذ آریستوکراسی گونه خود بیمه ضربه فنی کرده و درافتادن با این قبیله را به سان درافتادن با دم شیر، بنمایانند، اظهارات احمدی نژاد که همزمان با این نمایش نازیبا از ذبح منافع ملی پیش پای منافع باندی، بیان می شد، واکنشی فعال بود و ضرب شست آن، حامیان جاسوس را در پازل پیش بینی نشده ای قرار داد.
زخمی که از این ناحیه بر جبین حامیان جاسوس نشسته است نه با یادداشت کم مایه روزنامه جمهوری اسلامی که به لطف بیت المال تبدیل به تریبون این خانواده شده است التیام می یابد نه با اظهارات محمد عطریانفر که از روزی که موسویان بازداشت شده بود، وی نیز با استرسی کم نظیر، در بین رسانه های داخلی و خارجی همسو با خود، این سو و آن سو می شد تا از تبعات احتمالی بعدی این بازداشت جلوگیری کند.
گفتگوی به یاد ماندنی وی با یکی از 2 روزنامه انگلیسی مورد علاقه اش، که در آن از انتظار همه متحدان و دوستان موسویان از هاشمی رفسنجانی و روحانی برای دفاع از این متهم امنیتی سخن گفته بود، تنها بخشی از این تقلا بود. متحدان و دوستانی که مشخص نیست چه رابطه ای با موسویان و دوستان انگلیسی اش که اطلاعات محرمانه مردم ایران را به آنها منتقل می کرده است، دارند و چه ارتباطی میان انتظار آنان با هاشمی و روحانی وجود دارد و چه ارتباطی میان همه اینها با نهادهایی که از دل آنها، جاسوس و دلال نفتی بیرون می آید و پرونده هسته ای کشور در حساس ترین شرایط در اختیار آنها قرار می گیرد تا از منافع ملی دفاع کنند، وجود دارد. شاید عطریانفر، روزی بهتر از هرکس دیگری بتواند از این کلاف سردرگم رمزگشایی کند و برای ایفای این نقش مهم، باید از باند مهدی هاشمی و بلکه قبل تر از آن، از حادثه 6 تیر 60، 8 شهریور 80، جواد قدیری، زهره عطریانفر (همسر فعلی مسعود رجوی) و... شروع کند.
گام بعدی دستگاههای امنیتی در این ماجرا، باید معطوف به ردیابی حلقه های مفقوده ای از این پرونده در دل مراکزی باشد که جاسوسانی زبده در آن پرورش می یابند و آن هنگام نیز که خاطره خیانت آنان برای ملت آشکار می شود، خاطر حامیان آنان آزرده نمی شود و بلکه بر حمایت مشکوک آنان افزوده می شود. با اینهمه شواهد، ردیابی حلقه های مفقوده ای که پروژه تطهیرسازی و فرار به جلو را برای اعمال فشار به دستگاه قضایی، آشفته ساختن فضا و مخفی نگاهداشتن کدها سرنخ های بیشتر آغاز کرده اند، چندان دشوار نیست. رجانیوز |
86/9/2
3:37 ع
انکار بسیج، انکار بزرگترین ضرورت و مصلحت برای کشور است. ما در میدان جنگ هم اگر بسیج را نداشتیم کُمِیتمان لنگ بود، در دوران بعد از پایان جنگ هم اگر بسیج نمی بود و اگر امروز نباشد کمیت این انقلاب، کمیت این نظام، کمیت همۀ حرکتهای سازندۀ این کشور لنگ است.
انکار بسیج، بی احترامی به بسیج یا نابخردانه است، یا خائنانه است.
پیام رسان