89/11/19
6:36 ع
بیانات امام خامنه ای در دیدار فرماندهان و خلبانان نیروى هوائى ارتش
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلى خوشامدید برادران عزیز و فرماندهان خدوم و کوشندهى نیروى هوائى ارتش جمهورى اسلامى ایران و پدافند هوائى. امیدواریم که خداوند متعال به همهى شما این توفیق را، این کمک را بفرماید که شأن والاى نیروى هوائى را - که بحمداللَّه بر اثر تلاشهاى فراوان به دست آمده است - و همچنین قرارگاه پدافند را روزبهروز بالاتر ببرید. امروز هم جمع عزیز شما در این حسینیه و بیانات خوب فرمانده محترم و سرود پرمغز و زیبائى که جوانان عزیزمان اجرا کردند، براى مجموعهى ما انشاءاللَّه خاطرهانگیز خواهد بود.
روز نوزدهم بهمن که از یک حرکت شجاعانهى نیروى هوائى در سال 57 آغاز و ماندگار شد، یک روز پرمضمون و پرمعنائى است. آن برادران شجاعى که در آن روز وارد میدان مبارزه شدند و در کنار مردم نقش ایفا کردند، در واقع دو کار مهم انجام دادند: یکى هویتسازى ارتش جمهورى اسلامى ایران بود؛ معرفى یک هویت جدید و نوین که مردم تا آن روز با این هویت آشنا نبودند. غالباً مردم در مورد سازمانها و تشکیلات گوناگون، ویترینها را مىبینند. ویترینها آن روز ویترینهاى خوبى نبودند. در درون و در عمق ارتش جمهورى اسلامى، انسانهاى مؤمن، انسانهاى مستقل و آزاده، بسیار زیاد بودند، که با همان آرمانهاى ملت ایران زندگى میکردند، با همان آرمانها تلاش میکردند؛ منتها فرصتهائى لازم بود تا اینها بتوانند خود را نشان بدهند. یک چنین ظرفیت عظیمى در ارتش بود. مردم این ظرفیت را نمیشناختند. حرکت آن روز جوانان نیروى هوائى - که من از نزدیک شاهد آن بودم - یک هویت جدیدى را براى ارتش تعریف کرد؛ این مسئلهى مهمى است. بعد هم همین هویت در طول سالهاى بعد - چه در طول دوران جنگ هشت ساله و دفاع مقدس، چه بعد از آن، و چه قبل از آن - روزبهروز تقویت شد. و میخواهم عرض کنم که حتّى سالهاى بعد، درخشندگى و نمایانى این هویت بیشتر هم شد.
دومین مطلبى که آن روز به وسیلهى این حرکت ثابت شد و به وجود آمد، عبارت بود از جریانسازى. خاصیت انسان زنده این است که در محیط خود، در شعاع وجودى خود تأثیر میگذارد و جریان ایجاد میکند؛ حرکت او به جلو، حرکتهائى را به جلو به وجود مىآورد. این کار، آن روز اتفاق افتاد. بدون شک این کارى که در روز نوزده بهمن در مدرسهى علوى خیابان ایران در حضور امام انجام گرفت، در حادثهى بیست و دوم بهمن تأثیر داشت. در آن شبهاى بیست و یکم و بیست و دوم، من میشنفتم و میدیدم کسانى را که در این خیابانهاى منتهى به مقر امام مىآمدند و فریاد میزدند که مردم را در خانههایشان بیدار کنند؛ میگفتند که جوانان نیروى هوائى - همافران و افسران - در خطرند؛ چون مورد تهاجم قرار گرفته بودند. این خیلى معنا دارد. این حرکت، این جریان عظیم را به وجود آورد؛ تحرک جدیدى و روحیهى تازهاى ایجاد کرد.
خب، این یک نمونه است؛ این یک مستوره است؛ مشتى از یک انبار عظیم گندم است؛ گوشهاى از جامعهى ماست که نشاندهندهى وضعیت عمومى و کلى جامعه است. کشور با این حرکت نجات پیدا کرد. کشور عظیم ایران با این سابقهى فرهنگى، با این همه ظرفیتهاى مادى و معنوى، اسیر بود. این یک واقعیت بسیار تلخى است که به خاطر وجود تعارضها و اختلافها و مسائل گوناگون و دخالت دستهاى مختلف از اطراف، هنوز هم در تاریخ ما درست باز نشده است. کشور اسیر بود؛ کشور تحقیرشده بود؛ کشور به وسیلهى قدرتهاى زورگو و سلطهجوى عالم، مورد اهانت قرار گرفته بود؛ به دست فراموشى سپرده شده بود. ایران بزرگ، ایران باعظمت، ایران مفتخر به ایمان عمیق اسلامى، در محیط پیرامون خود اثرى نداشت؛ چون بختکِ سنگینِ مِیشومِ سلطهى بیگانه بر آن سنگینى میکرد. ملت این حجاب را درید و این کابوس را شکست. حرکت ملت در بیست و دوم بهمن و قضایائى که منتهى به بیست و دوى بهمن بود، یک چنین حرکتى بود.
من بارها گفتهام، روز جمعه هم تکرار کردم؛ امروز مهمترین مسئله در باب انقلاب ما، وقتى به این سى و دو سال نگاه میکنیم، عبارت است از ثبات و استقامت. یعنى ما سر حرف خودمان ایستادهایم. ایستادن بر سر اصول، براى یک ملت، براى یک مجموعه، افتخار است. اصول، چیزهائى است که باید بر سر آن ایستاد. ارزشها را بایستى نگاهبانى کرد، پاسدارى کرد. مهمترین ارزشى هم که براى ملت ما وجود داشت و امروز هم وجود دارد و تا آخر هم همین خواهد بود، عبارت است از اسلام. استقلال در اسلام است، آزادى در اسلام است، پیشرفت مادى در اسلام است، وحدت ملى در اسلام است، شکوفائى استعدادها در اسلام است؛ همهى اینها در اسلام مندمج و مندرج است. علت اینکه امام روى کلمهى «جمهورى اسلامى» تکیه کردند، همین است. تأکید بر جمهورى، به خاطر این است که نکتهى مهم، اتکاء به مردم است. اگر اسلام باید در جامعه حاکمیت پیدا کند، بدون ایمان عمومى امکانپذیر نیست. پس حضور مردم، رأى مردم، خواست مردم، دخالت مردم، شد یک نقطهى اساسى؛ پس شد جمهورى اسلامى. این را باید حفظ کنیم، این را باید زنده نگه داریم، این پرچم بایستى برافراشته بماند. اگر توانستیم خودمان را به عمق و ژرفاى این کلمهى پرمغز - جمهورى اسلامى - هرچه بیشتر نزدیک کنیم، موفقیتها روزبهروز افزایش خواهد یافت؛ و این احتیاج دارد به همت بلند، همت مضاعف و کار مضاعف، که خوشبختانه امسال اثر همت مضاعف و کار مضاعف را انسان در دستگاههاى مختلف کشور مشاهده میکند. اگر این شد، ملت ایران خواهد شد الگو؛ جمهورى اسلامى خواهد شد الگو. لزومى ندارد ملتها بگویند ایران الگوى ماست - گفتن مهم نیست؛ بگویند یا نگویند - مهم این است که این نسیم جانبخش در محیطهاى دیگر بوزد، آنها را متوجه کند و به حرکت در بیاورد؛ و این کار شده است.
اینکه شما مىبینید امروز در بعضى از کشورها این حرکات عظیم وجود دارد، اینها که دفعتاً به وجود نمىآید؛ در طول زمان، انگیزهها و خواستها و معرفتها متراکم میشود و در یک مقطع مناسب بُروز میکند. امروز، روز بُروز آنهاست. تراکم این انگیزهها، پىدرپى آمدن این معرفتها و خواستها، مربوط به سالهاى گذشته است؛ و شما ملت ایران و شما مسئولان سازمانهاى مسلح، نقش عمدهاى داشتید. این را بایستى حتماً در نظر داشت.
ما امروز در میانهى میدانیم؛ همچنان که در میانهى راهیم. حالا تعبیر نمیکنیم در آغاز راه؛ که شاید به یک معنا، با نگاه به بلندمدت، در آغاز راهیم. بالاخره ما در راهیم. باید راه را ادامه داد. آن کسى که راهى را طى میکند، اما خود را به مقصد نمیرساند و برمیگردد، وسط راه یا متوقف میشود یا راهش را منحرف میکند، او تفاوت زیادى ندارد با آن کسى که از منزل خود بلند نشده و اصلاً به راه نیفتاده. در این نتیجه، هر دو مانند هم هستند که به مقصد نرسیدهاند و به مطلوب دست نیافتهاند. بنابراین تداوم حرکت و استمرار حرکت لازم است؛ و این متکى است به همتها، به ایمانها، به تلاشها، به حضور جوانان. امروز خوشبختانه شما جوانها در کارهاى گوناگون نیروهاى مسلح در رأس قرار دارید؛ کارها دست شماست، متوجه به شماست، نگاهها به سوى شماست. اگر چنانچه جوان متکى به خدا باشد، توکل به خدا کند، اعتماد به نفس داشته باشد، معجزه مىآفریند. همهى امور زندگى ما و کارهاى بزرگى که انجام میگیرد، معجزات الهى است؛ ما عادت کردیم، معجزه بودن آنها را نمیفهمیم. این معجزهها متکى است به نیرو، به همت و شجاعت و کارآمدى افراد. لذا باید کار را دنبال کرد.
نگاه کنیم ببینیم چه چیزهائى مزاحم پیشرفت است. یقیناً یکى از چیزهائى که مزاحم پیشرفت است، بىقیدى و بىمبالاتى نسبت به ارزشهاست. ارزشها را نباید از نظر دور داشت.
یکى از چیزهائى که قطعاً منافى با پیشرفت است، اختلاف و تفرقه است؛ تفرقهى میان آحاد ملت، تفرقهى میان مسئولین، تفرقهى میان بخشهاى گوناگون نظام، تفرقهى میان نظام و مردم. این انسجام و یکپارچگىاى که انقلاب به ما داد، باید مثل یک ناموس مقدسى حفظ شود، از آن پاسدارى شود. یکى از مهمترین کارهائى که در جنگ نرمِ دشمن وجود دارد - همیشه وجود داشته، امروز هم وجود دارد - این است که در این اتحاد یک تزلزلى ایجاد کنند، شکاف ایجاد کنند. براى این کار تلاش میکنند: بین شیعه و سنى اختلافات مذهبى ایجاد کنند، بین فارس و عرب و ترک و کُرد و دیگران اختلافات قومى ایجاد کنند، اختلافات منطقهاى ایجاد کنند، اختلافات سازمانى ایجاد کنند، اختلافات حزبى ایجاد کنند.
با همهى اینها باید با توجه کامل مقابله کرد؛ یعنى همان چیزى که ما به آن میگوئیم بصیرت. بدانیم کجائیم. این سنگرى را که امروز شما در آن حضور دارید، بشناسیم. فرق است بین آن سربازى که در یک سنگر حساسى قرار گرفته و میداند که سنگر او چقدر حساس است، اهمیت کار خود و جایگاه خود را میداند، و بین آن کسى که در همان سنگر است، اما نمیداند چقدر مهم است؛ خوابش میبرد، غفلت میکند، سنگر را رها میکند، در داخل سنگر با همسنگرىاش دعوا میکند. بدانیم جایگاه ملت ایران چقدر حساس است.
امروز خاورمیانه بیدار شده است، دنیاى اسلام بیدار شده است. سالهاى سلطهى قدرتمندانِ دور از این منطقه - که به خاطر وجود منابع عظیم این منطقه هجوم آوردند و دوران استعمار و استعمار نو و استعمار بالاتر از نو را تجربه کردند - دارد به پایان میرسد؛ این یک واقعیتى است. یک روزى در منطقهى ما این دو قدرت بزرگى که آن روز بودند - یعنى آمریکا و شوروى سابق - بر همهى امور سیاسى این منطقه مسلط بودند. یک بخشى مربوط به چپ بود، یک بخشى مربوط به راست بود؛ با هم اختلاف و دعوا، بعد هم یک وقتى با هم میساختند - در رأس، قدرتهاى پشت سر اینها، آمریکا و شوروى با هم میساختند - یکهو میدیدیم مصر را فروختند! کمااینکه در یک دورهاى فروختند. در واقع جنگ بین دو اردوگاه بود. بعد در بالا با هم نشستند پشت پرده مذاکره کردند، ملتها، زمامدارانشان، منافعشان، همه زیر پا له میشد.
امروز اینجورى نیست. امروز ملتهاى منطقه افول تدریجى قدرتها را مىبینند. و در این زمینه، پیشرو، ایران اسلامى است با پشتوانه و عقبهى عظیم فرهنگى و امکاناتى که در این کشور هست؛ آن هم ایران متکى به اسلام، که اسلام آمیخته است با جان و روح و فکر این ملت و این مجموعه. این را بایستى نگه داشت؛ این خیلى باارزش است. هر بخشى هم نقشى دارد. ارتش نقش مختص خود را دارد. در میان ارتش، نیروى هوائى نقش ویژهى خود را دارد.
این حدیث را من بارها از قول پیغمبر گفتهام که فرمود: «رحم اللَّه امرأ عمل عملا فأتقنه»؛ رحمت خدا بر آن کسى که کارى را به عهده بگیرد و آن را محکم و قوى و کامل انجام دهد. گزارشى که از نیروى هوائى به من رسید و گزارشها میرسد و امروز هم فرمانده محترم نیرو بخشى از آنها را بیان کردند، گزارشهاى خوبى است؛ لیکن میخواهم بگویم به اینها اکتفا نکنید. مسئلهى قطعهسازى، مسئلهى شبیهسازى، مسئلهى تولید، آموزشهاى گوناگون، اینها چیزهاى بسیار باارزشى است؛ سازماندهى بسیار باارزش است، چه در بخش نیروى هوائى، چه در بخش پدافند؛ لیکن اکتفا نکنید. ببینید نقصها کجاست. اگر چنانچه ورزشکارى فقط به آن بخشهائى از ماهیچههاى برآمدهى خود نگاه کند که با ورزش توانسته اینها را به دست بیاورد، بخشهاى مغفول مانده و ضعیف را نگاه نکند، در یک موقعیت حساس زمین خواهد خورد. ببینید ضعفها کجاست، ببینید اشکالات در کجاست، آنها را برطرف کنید؛ هر کس در بخش خود، در قسمت مربوط به خود. روزبهروز تکمیل کنید. و تکمیل شدن نهایت ندارد. هرچه جلو برویم، جا دارد براى جلو رفتن و کاملتر شدن.
به دوستان عزیزِ فرماندهان نیرو و بقیهى فرماندهان نیروهاى مسلح هم من بارها میگویم؛ محدودیتها در بخشهاى مختلف وجود دارند - تحریم هست، محدودیتهاى مالى هست، چیزهاى گوناگونى وجود دارد - از اینها باید عبور کنید. بهترین و زیرکترین انسانها کسانى هستند که شرائط موجود را میسنجند، بعد مىبینند براى عمل در شرائط کنونى چه توانائىهائى دارند و از آن توانائىها و ظرفیتها استفاده میکنند؛ والّا انسان نگاه کند، بگوید خب، این که نشد، این را که نداریم، پس هیچى! این نمیشود. کمبودها نباید ما را متوقف کند. کمبودها بایستى باعث شود که ما بیشتر به خودمان مراجعه کنیم، ظرفیتهاى تازهى خودمان را کشف کنیم. مثلاً در دو دههى پیش، کى در نیروى هوائى حدس میزد که این نیرو بتواند این همه امکانات براى خودش به وجود بیاورد و تولید کند؟ در بخشهاى دیگر هم همین جور. در بخشهاى فضائى ما، در بخشهاى پزشکى ما، در بخشهاى داروئى ما، در بخشهاى گوناگون علمى و فنى ما، تا دو سه دههى پیش کى حدس میزد که میشود این کارها را کرد؟ اما رفتند، جوانان ما همت کردند و شد. کارهائى شده است که امروز دشمنان ما هم زبان به اعتراف میگشایند. البته دشمنى میکنند؛ این را وسیلهاى قرار میدهند براى سیاستهاى ایرانستیزى و ایرانهراسى و اسلامهراسى و اسلامستیزى؛ لیکن اعتراف میکنند به اینکه اینها هست.
من میخواهم به شما بگویم؛ شما هم از اینکه کمبودهائى در بخشهائى وجود دارد، مطلقاً پا عقب نکشید؛ بروید سراغ اینکه از ظرفیتهاى تازهاى استفاده کنید در وجود خودتان، در استعداد خودتان، در ذهن و مغز خودتان، در توان سرپنجههاى ماهر خودتان، و آن کمبودها را از طرق دیگرى جبران کنید؛ این عملى است، این شدنى است.
ما در بخشهائى از بخشهاى صنعتى کشور مبتلا شدیم به تحریم. تحریم کنندگان خیال کردند حالا که تحریم کردند، این بخشها خواهد خوابید؛ اما بعکس شد. تحریم موجب شد که جوانان ما به فکر بیفتند که خودشان آنچه را که دشمن نمیخواهد به ما برسد، تولید کنند. تولید کردند، در مواردى بهترش را تولید کردند؛ کمهزینهتر، سبکتر، کارآمدتر. در نیرو اینجورى حرکت کنید. این، شامل فرماندهان محترم، شامل مسئولان محترم بخشهاى گوناگون، شامل مجموعهى پرسنل - بخصوص شما و بالخصوص جوانها - همه میشود.
از خداى متعال مسئلت میکنیم به شماها توفیق بدهد. انشاءاللَّه روح مطهر امام بزرگوار ما - که این حرکت را او آغاز کرد، این راه را او به ما نشان داد - و ارواح مطهر شهداى عزیز که در این راه جان دادند و نیروى هوائى مفتخر است به داشتن شهداى بزرگى در این راه، شاد باشد و از همهى ما و شما راضى باشد و دعاى حضرت بقیةاللَّه شامل حال همهى ما باشد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
89/11/19
9:43 ص
اثبات ولایت فقیه
سلسله نشستهای تبیین علمی ولایتفقیه ـ قم ـ مدرسه علمیه فیضیه ـ تاریخ 06/02/89
جلسه دوم
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذهالساعه و فی کل ساعه ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً
در جلسه قبل درباره عنوان ولایتفقیه و مفهوم ولایت توضیح دادیم و گفتیم که انحصار آن در فقیه به چه معناست. حاصل آن که مساله ولایتفقیه حاکمیت فقیه به نیابت از امام معصوم بر جامعه اسلامی است؛ بنابراین مفاهیم دیگری مثل محبت، نصرت، مودت، سرپرستی، ولایت تکوینی و امثال اینها که درباره ولایت مطرح است، اصلاً محل بحث نیست و ولایت در اینجا به معنای حاکمیت است.
در این جلسه به توفیق خدای متعال مقداری درباره اثبات اصل ولایتفقیه سخن خواهیم گفت. در ابتدا باید عرض کنم که در این گونه مباحث، بحث کردن و اثبات کردن به چند صورت انجام میگیرد؛ یکی بحث طلبگی خودمان است در حوزه علوم دینی و بر اساس شیوه فقاهت؛ یعنی به عنوان یک مساله فقهی، فرعی فقهی مطرح میشود و بر اساس متدی که در فقه از بزرگان آموختهایم و به فرمایش حضرت امام به فقه جواهری شهرت دارد به آن صورت بحث میکنیم. مصداق آن هم بحثی است که خود حضرت امام رضواناللهعلیه قبل از انقلاب در نجف اشرف مطرح فرمودند و همان وقت نوارهای بحثشان پیاده و بعد هم بهصورت کتاب منتشر شد. خدا انشاءالله بر علو درجات ایشان بیفزاید و به ما توفیق بدهد که حق ایشان را در حد توانمان ادا کنیم. بزرگان دیگری هم در این زمینهها بحث کردهاند و از سالها و بلکه قرنها قبل، رسالههایی نوشتهاند و در ضمن مباحث فقهی، بحثی را به این مساله اختصاص دادهاند. بعد از انقلاب نیز کتابها و رسالههایی با همین سبک فقاهتی در باب ولایتفقیه نوشته شده است یعنی مخاطب این بحث، طلاب و فضلا و متخصصان علوم دینی هستند. این یک شیوه بحث است.
یک سبک دیگر هم این است که انسان مخاطبش را وسیعتر در نظر بگیرد و اصالتاً توجهش معطوف به غیر از حوزههای علمیه یعنی متخصصان فقاهت باشد و مثلاً به عنوان بحثی از مباحث فلسفة سیاست آن را مطرح کند. به طور طبیعی سبک بحث در اینجا با سبک بحثی که در حوزه و با دوستان طلبه مطرح میکنیم، تفاوت بسیار دارد. شیوه بحث در اینجا متد عقلی و به همان معنایی است که در علوم انسانی از این متد اراده میشود، یعنی فقط به نصوص شرعی و ادلهای که در کتاب و سنت آمده، مقید نخواهد بود بلکه استناد به این ادله ـ که در جای خودش بسیار معتبر و ارزشمند است ـ برای مخاطبانی که یا اصلا به اسلام معتقد نیستند یا اگر معتقد هستند معرفت کاملی به منابع اسلامی و شیعی ندارند، مناسب نیست. دانشگاهها معمولاً این سبک را میطلبند؛ حالا چه دانشگاههای کشور خودمان چه دانشگاههای خارج.
ضرورت حکومت
به عنوان یک مساله از مسایل علوم انسانی در رشته علوم سیاسی، یک مساله این است که حکومت باید بر اساس اذن خدا و به دست کسانی که دارای شرایط خاصی هستند ـ که به عنوان نمادی از واجدین شرایط میگوییم فقیه ـ تشکیل شود. سبک اثبات آن هم سبک اثبات مسایل دیگری است که در علوم انسانی اثبات میشود. طبعاً نظریههای متفاوت و مکاتب مختلفی در این علوم وجود دارد که هر کدام سبک خاصی را میطلبد. اگر آقایان اطلاع داشته باشند ما چند سال پیش در نمازجمعه تهران سلسله بحثهایی درباره نظریه سیاسی اسلام مطرح کردیم و چون این نظریه بر مباحث حقوقی مبتنی بود بحث مفصلی هم درباره نظریه حقوقی اسلام مطرح کردیم که در چهار جلد چاپ و به عربی هم ترجمه شده است. در این بحثها ما مخاطب خودمان را تنها طلاب و حتی کسانی که معتقد به مبانی تشیع هستند و عصمت انبیا و ائمه را پذیرفتهاند، قرار ندادیم. به عنوان مثال اگر کسی بخواهد از نظر عقلی درباره این موضوع بحث کند و مثلاً بپرسد که اصلا حکومت چه ضرورتی دارد، چگونه پاسخ بدهیم؟ اگر بخواهیم به شیوه بحث فقهی مطرح کنیم، میگوییم امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه در نهجالبلاغه فرموده است «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر»1 اجتماع، بدون امیر و جامعه، بدون حاکم نمیشود حتی اگر حاکم فاجری باشد بهتر از نبودنش است. همینجا اشاره کنم که بسیاری از فقها مثل حضرت امام رضواناللهعلیه میفرمودند که اطاعت از قوانینی که دولت جائر غیرمشروع وضع میکند ولی مورد نیاز مردم است، واجب است. در زمان دولت سابق هم میگفتند بعضی چیزهایی که نظام جامعه بر آنها متوقف است هر چند قانون آن را مجلسی وضع کرده است که صلاحیت آن را ندارد و مجری آن کسی است که فاسق است یا اصلاً دین را قبول ندارد، اما چون قانونی است که مورد نیاز جامعه است و اگر نباشد شیرازه جامعه از هم میپاشد و هرج و مرج میشود، این قوانین را باید اطاعت کرد. مثلاً در رانندگی اگر بنا باشد هیچ ضابطهای نباشد و هر کسی هر جوری که میخواهد در جادهها ویراژ بدهد و با هر سرعتی که میخواهد برود، چه میشود؟ هر روز باید صدها نفر کشته بشوند. درست است که این قوانین در قرآن و حدیث نیامده است، واضع آن هم صلاحیت وضع این قانون را نداشته است، اما میدانیم اگر این قانون اجرا نشود مفاسدی به دنبال خواهد داشت و جامعه دچار هرج ومرج میشود. بسیاری از فقها ازجمله خود حضرت امام میفرمودند اطاعت از این قوانین واجب است.
منظورم از این اشاره این بود که وجود قوانین و وجود مجری قانون برای جامعه ضرورت دارد، حتی اگر شخص فاجری باشد. در بحث فقهی باید به این گونه روایات استناد کنیم، اما در بحث فلسفة سیاست وقتی ما بخواهیم بگوییم حکومت ضرورت دارد، به حدیث امیرالمومنین(ع) استناد نمیشود. چون مخاطب ممکن است اصلاً حضرت علی(ع) را نشناسد یا قبول نداشته باشد. آنجا فقط باید به دلیل عقلی استناد کرد. بعد از اینکه اصول موضوعة بحث با دلیل عقلی ثابت شد آن وقت میتوان از مسایلی که مربوط به شرع است در درجه دوم و سوم، استنباط کرد و استدلال آورد. طبعا اگر بخواهیم این طور بحث کنیم، مدتها طول خواهد کشید مثل آنچه در نمازجمعه تهران مطرح کردیم، در حالی که ما یک یا دو جلسه دیگر بیشترفرصت نداریم و طبعاً با آن سبک نمیشود بحث کرد، کما اینکه بحث فقهی و بحث طلبگی آن هم باز در دو یا سه جلسه حل نمیشود. پس منظور از طرح چنین بحثی در چند جلسه یک بحث عصارهای است نه برای متخصصان حوزوی و نه برای متخصصان دانشگاهی، بلکه برای افرادی که هر چند تخصص ندارند اما دوست دارند این مسایل را از روی دلیل بشناسند و بتوانند در برابر معاندین یا شکاکین پاسخ قابل قبولی ارائه بدهند. آقای قرائتی گاهی میفرماید بحثهای ساندویچی، حالا اگر در این مورد هم صحیح باشد این بحثها مثل ساندویچ آمادهای است که خیلی از مقدمات را نباید برای آن در نظر بگیریم والا بحث طولانی میشود، اما اگر بخواهیم در دو یا سه جلسه، یک بحث فشرده و ساده بیاوریم که هم قانعکننده باشد و هم پایهاش متقن باشد، باید از بسیاری از مقدمات صرفنظر کرد. اینگونه مباحث چیزی است که امروز مورد نیاز عموم جامعه ماست و در برابر این شبهاتی که شکاکین در روزنامهها و سایتها و مجلات و جاهای دیگر مطرح میکنند، ما بیشتر به چنین بحثی برای عموم مردم احتیاج داریم.
تبیین یک پرسش
ادامه دارد.... دریافت فایل صوتی:
در جلسة گذشته موضوع بحث را توضیح دادم و به اصطلاح مبادی تصوری بحث را عرض کردم که اصلا ولایت یعنیچه، فقیه یعنیچه و اصلاً منظور از اثبات ولایتفقیه چیست. گفتیم که ولایتفقیه یک ولایت نیابتی از طرف امام معصوم برای فقیهی است که واجد شرایط حکومت باشد. امشب در یک بحث فشرده و ساده، دلیلی بر این مسأله خواهیم آورد. سؤال اول این است که وقتی همه ما قبول کردیم که جامعه محتاج به حاکم است، باید بدانیم چه کسی حق حکومت کردن دارد. شایسته است در اینجا تعریف مختصری هم از حاکم داشته باشیم. چون حاکم هم اصطلاحات مختلفی دارد. این حکومت که میگوییم منظورمان چیست؟ منظور از حکومت، هیئت حاکمه یا نهاد حکومت، یک نهاد است و نهاد یک عنوان انتزاعی است که ممکن است مصداق آن یک فرد یا یک گروه باشد و یا ممکن است یک دستگاه هرمی باشد. یعنی دارای سلسله مراتب باشد که مجموع آن را هیئت حاکمه بگوییم. بههرحال، کار این نهاد، وضع قوانین مورد نیاز جامعه است؛ یعنی قوانینی که مفروض است که باید اجرا بشود.
در حکومتهای عرفی مفروضشان یک سلسله قوانین خاصی است که اعتبار آن را از راههای خاص خودش میدانند، ولی ما میگوییم قوانین یعنی قوانین اسلام؛ البته برای اصلاح جامعه و برطرف شدن نیازهای آن وجود این قوانین به تنهایی کافی نیست چون همیشه قانونشکنی وجود دارد. دیدهایم و تا بوده چنین بوده و فعلاً هم در دنیا چنین است. آینده هم چه خواهد شد، قابل پیشبینی نیست اما بعید است روزی بیاید که جامعه به مرحلهای از رشد برسد که هیچکس قانونشکنی نکند. این انسانی که ملائکه قبل از خلقتش گفتند «أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء»2 بعید است که روزی از این حالت فسادطلبیاش دست بردارد. همیشه کسانی هستند که قانون را رعایت نمیکنند. دلیل وجود حکومت هم همین است که باید نهاد پر قدرتی باشد که جلوی تخلف متخلفان را بگیرد و اگر تخلفی واقع شد، طبق قانون مجازات کند. اینجا منظور از حکومت همان است که عرفا قوه مجریه و قوة قضائیه گفته میشود. قوة مقننه هم مفروض این است که قانون اسلام است و اگر قوانین دیگری هم وضع شود الان محل بحث ما در بحث ولایتفقیه نیست و آن را جداگانه باید بحث کنیم؛ البته در بحثهای مفصل گذشته که در نماز جمعه تهران داشتیم، گفتیم حکومت دو بعد اساسی دارد یکی وضع قوانین و دیگری اجرای قوانین، ولی الان تکیة بحثمان روی قوةمجریه است یعنیچه کسی باید ضامن اجرای قوانین اسلام در جامعه اسلامی باشد؟
89/11/15
8:45 ع
بیانات ولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای روحی له الفداه
سالروز شهادت حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام
30 صفر 1432
خطبهى اول
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للَّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّى و نسلّم على حبیبه و نجیبه و خیرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّةاللَّه فى الأرضین. و نصلّى و نسلّم على ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
اوصیکم عباد اللَّه بتقوى اللَّه.
همهى شما برادران عزیز و خواهران عزیز و نمازگزاران گرامى و خودم را توصیه میکنم به رعایت تقواى الهى. امروز روز شهادت علىبنموسىالرضا ابى الحسن (علیه الاف التّحیّة و السّلام) است. روزهاى قبل هم مردم ما یاد رحلت نبى معظم و مکرم اسلام، حضرت محمدبنعبداللَّه (صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم) و شهادت جانسوز سبط اکبر، حضرت مجتبى را گرامى داشتند. این مصیبتهاى بزرگ، این حوادث ناگوار و دردآور تاریخ را به شما مؤمنان نمازگزار و همهى ملت ایران و همهى شیعیان و همهى مسلمین عالم تسلیت عرض میکنم. خداى متعال به پیغمبر خود هم میفرماید: «یا ایّها النّبىّ اتّق اللَّه».(1) تقوا، لزوم تقوا، رعایت تقوا، مخاطبش حتّى وجود مقدس پیغمبر است. خدا را در نظر داشته باشیم؛ مراقب اعمال خود، رفتار خود، گفتار خود، حتّى افکار و تصورات خود باشیم؛ این معناى تقواست. اگر این حاصل شد، همهى راههاى بسته گشوده خواهد شد و خداى متعال در همهى مراحل، ملتى را که داراى تقواست، یارى خواهد کرد.
دههى فجر و بیستودوم بهمنِ امسال یک شور و حال دیگرى دارد؛ زیرا مردم پس از سالها مجاهدتِ خود مشاهده میکنند که انعکاس صداى آنها، فریاد مظلومانه و قدرتمندانهى آنها امروز در مناطق دیگرى از دنیاى اسلام با قوّت و قدرت شنیده میشود.
حوادث امروز شمال آفریقا، کشور مصر، کشور تونس، برخى کشورهاى دیگر، براى ما ملت ایران معناى دیگرى دارد، معناى خاصى دارد؛ این همان چیزى است که همیشه به عنوان حدوث بیدارى اسلامى، به مناسبت پیروزى انقلاب بزرگ اسلامى ملت ایران گفته میشد؛ امروز خودش را دارد نشان میدهد؛ لذا این دهه مهم است.
امروز من در خطبهى اول، یک مطلبى را دربارهى انقلابمان عرض میکنم، در خطبهى دوم هم اندکى به مسائل مصر و تونس میپردازم و بعد با اجازهى شما نمازگزاران محترم، خطاب را به زبان عربى به مسلمانان عربزبان در سراسر منطقه متوجه خواهم کرد؛ انشاءاللَّه.
آنچه که من دربارهى انقلابمان، دربارهى این حادثهى عظیمِ ملت ایران عرض میکنم - که براى ما آموزنده است، عبرتآموز است - اولاً یک تصویرى است از واقعیتهاى جهان، تا ببینیم مستکبران، استعمارگران، زورگویان عالم، قدرتهاى مسلط چه میخواستند و چه شد؛ دنبال چه بودند، اما در عمل چه اتفاق افتاد؛ بعد هم دو ویژگى از ویژگىهاى انقلاب را که مربوط به همین دورهى ماست، عرض خواهم کرد.
در آن بخشِ اول که مربوط به تصویر وضعیت موجود و تطبیق و مقایسهى آن با آن چیزى است که زورگویان و قلدران عالم دنبال آن بودند، عرض میکنم: فاتحان جنگ بینالملل اول و دوم که عمدتاً چند کشور اروپائى و آمریکا بودند، اینها براى این منطقهى مهم خاورمیانه یک سیاست تثبیتشدهاى داشتند؛ چون این منطقه، هم از لحاظ موقعیت سوقالجیشى مهم است، منطقهى اتصال آسیا و اروپا و آفریقاست، هم یکى از بزرگترین انبارهاى نفت عالم است - که نفت، شریان حیاتى همهى قدرتهاى صنعتى است که بر دنیا مسلطند - هم از لحاظ ملتها، اینجا داراى ملتهاى کهن، ریشهدار و با سوابق تاریخى است؛ لذا براى این منطقه یک سیاستى را اتخاذ کردند. آن سیاست عبارت بود از اینکه در این منطقه باید کشورهائى، واحدهاى سیاسىاى وجود داشته باشند که این خصوصیات را داشته باشند: اولاً ضعیف باشند؛ ثانیاً با یکدیگر دشمن باشند، مخالف باشند، با هم کنار نیایند، نتوانند اتحاد بکنند - لذا دیدید سیاست تقویت ناسیونالیسم عربى، ناسیونالیسم ترکى، ناسیونالیسم ایرانى در طول سالهاى متمادى دنبال شد - ثالثاً حکامشان از لحاظ سیاسى، دستنشانده باشند، مطیع باشند، زیر بار قدرتهاى غربى بروند، حرف گوشکن باشند؛ رابعاً از لحاظ اقتصادى مصرفکننده باشند؛ یعنى نفتى را که تقریباً مفت از چنگ اینها خارج میکنند، پول همان نفت را باز خرج واردات کنند، خرج مصرف کنند تا کارخانههاى غربى رونق بگیرد؛ خامساً از لحاظ علمى عقبافتاده باشند، اجازهى پیشرفت علمى به آنها داده نشود. اینهائى که من عرض میکنم، سرفصل است. هر کدام از اینها حقیقتاً یک کتاب شرح و تفصیل دارد. چطور در ایران ما، در بعضى کشورهاى دیگر، از توسعهى علم، تعمیق علم جلوگیرى میکردند. ملتهاى این منطقه، از لحاظ فرهنگى، مقلد محضِ اروپائىها باشند؛ از لحاظ نظامى، ذلیل و آسیبپذیر و ضعیف باشند؛ از لحاظ اخلاقى، فاسد باشند، دچار انحطاطهاى گوناگون اخلاقى باشند؛ از لحاظ مذهبى هم کاملاً سطحى و قانع به مذهب فردى و احیاناً مذهب تشریفاتى باشند. این تصویرى بود که آنها از این منطقه براى خودشان درست کرده بودند، براى این سیاستگذارى کردند؛ شاید استراتژیستهاى غربى هزارها ساعت نشستند دربارهى این مسائل مطالعه کردند، فکر کردند، برنامهریزى کردند، آدمهاشان را اینجا در کشورهاى این منطقه معین کردند و به وسیلهى آنها کارها را انجام دادند. با این تحلیل میشود رفتار رضاخان را درست فهمید، رفتار محمدرضا را فهمید، رفتار مصطفى کمال ترکیه و دیگران و دیگران را فهمید. این، برنامهى اینها بود.
موفق هم شدند. تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، جز در برهههاى کوتاهى از زمان، آن هم در بخشى از این مسائل، موفق شدند. فقط در یک برهههاى کوتاهى، حالا در مصر مثلاً در یک چند سالى یک حکومت ملى سر کار آمد، در ایران یک جور دیگر، در جاهاى دیگر یک جور دیگر؛ لیکن عموماً به طور مطلق که نگاه میکنیم، در همهى این بخشها اینها پیشرفت کردند، تا قبل از انقلاب. اما ناگهان حادثهى بزرگى، انفجار عظیمى رخ داد که همهى اوضاعِ اینها را به هم ریخت. یک مرد عالم، برجسته، حکیم، فقیه، مجاهد، شجاع، خطرپذیر و نافذالکلمه به نام امام خمینى در ملت ایران ظهور کرد که حقیقتاً ظهور این مرد، حضور این مرد، تربیت این انسان بزرگ، کار خدا بود. این تقدیر الهى بود که یک چنین اتفاقى بیفتد. مردم ایران هم آماده بودند، استقبال کردند، پذیرفتند، خطرها را به جان خریدند، وارد میدان شدند، جانشان را دادند، مالشان را دادند، امتحان خوبى پس دادند؛ لذا انقلاب اسلامى به وجود آمد. همهى این حسابها به هم ریخت، این محاسبات خراب شد، دچار اختلال شد. انقلاب اسلامى در ایران، قوى ظاهر شد و قوى ادامه پیدا کرد. یعنى اینجور نبود که سال اول و دوم و سوم یک هیجانى به وجود بیاید، بعد مسائل تمام بشود؛ نه، ادامه پیدا کرد؛ که من بعداً دربارهى همین ادامه و استمرار عرائضى دارم که عرض خواهم کرد.
امام مثل کوه ایستاد، ملت هم پشت سر امام مثل کوه استوارى ایستادند؛ جبههى دشمن هم - یک دشمن نبود، یک جبهه بودند - هرچه توانستند، تلاش کردند؛ هر کارى از دستشان برمىآمد، کردند؛ از جنگهاى خیابانى، تا جنگهاى قومى، تا کودتاى نظامى، تا تحمیل جنگ هشت ساله، تا تحریم اقتصادى، تا به راه انداختن ماشین عظیم جنگ روانى در طول سى و دو سال. سى و دو سال است که علیه ملت ایران و علیه انقلاب و علیه امام جنگ روانى وجود دارد: دروغ گفتند، تهمت زدند، شایعه پخش کردند، سعى کردند ایجاد اختلاف کنند، سعى کردند راهها را در داخل منحرف کنند.
هدفهائى که آنها دنبال میکردند، در درجهى اول، سقوط انقلاب و سقوط نظام جمهورى اسلامى بود. هدف اول، براندازى بود. هدف بعدى این بود که اگر براندازى نظام جمهورى اسلامى تحقق پیدا نکند، انقلاب را استحاله کنند؛ یعنى صورت انقلاب باقى بماند، اما باطن انقلاب، سیرت انقلاب، روح انقلاب از بین برود. در این زمینه خیلى تلاش کردند؛ که آخرین نمایشنامهى آنها که روى صحنه آمد، همین فتنهى 88 بود. در حقیقت، یک تلاشى بود. یک عدهاى در داخل، به خاطر حب به نفس، حب به مقام - از این قبیل امراض خطرناک نفسانى - اسیر این توطئه شدند. من بارها گفتهام؛ طراح و نقشهکش و مدیر صحنه، در بیرون از این مرزها بود و هست. در داخل با آنها همکارى کردند؛ بعضى دانسته، بعضى ندانسته. این هم هدف دوم.
هدف سوم هم باز این بود و هست که کارى کنند که اگر نظام اسلامى باقى میماند، از عناصر ضعیفالنفسى که میتوان در آنها نفوذ کرد، استفاده کنند و اینها را در مسائل کشور، در واقع طرفهاى اصلى خودشان قرار بدهند. بالاخره نظامى به وجود بیاید و ادامه پیدا کند که قدرت کافى نداشته باشد، ضعیف باشد، مطیع باشد - عمده این است که سرسپرده باشد، مطیع باشد - در مقابل آمریکا نایستد، قد علم نکند. اهداف اینهاست.
این کارها و این مراحل گوناگون تا امروز شکست خورده است، تا امروز نتوانستند. البته خیلى تلاش کردهاند، کارهاى گوناگونى را دنبال کردهاند - که حالا در خلال عرایضم به بعضى از آنها اشاره خواهم کرد - در تلاشِ خودشان کم نگذاشتند، لیکن توفیق پیدا نکردند؛ چون مردم بیدار بودند. ما در جامعه، نخبگان خوبى داریم؛ ملت خوبى داریم؛ مسئولان خوبى داریم. الحمدللَّه تا امروز دشمن نتوانسته است آن هدفهاى خود را انجام دهد. انقلاب راه خود را ادامه داده است و پیش رفته است.
حالا در انقلاب چه اتفاق افتاد؟ ببینید، اینها مهم است. این انقلابى که در ایران اتفاق افتاد، تغییراتى را به وجود آورد که از لحاظ عمق و ژرفا تغییرات مهمى است، تغییرات اساسى است. بر اساس این تغییرات است که میشود جامعه را پیش برد و تغییرات گستردهاى به وجود آورد. این پایههاى اصلى، محکم گذاشته شد.
من چند مورد از این تغییراتى را که اتفاق افتاد، عرض میکنم. البته اینها را همه میدانید، همه میدانیم، جلوى چشم ماست؛ لیکن همان طورى که خداى متعال در قرآن، ما را متوجه خورشید میکند - «والشّمس و ضحیها»؛(2) خورشید جلوى چشم ماست، اما سوگند یاد میکند تا ما توجه پیدا کنیم که این پدیده، این حادثه، این موجود اینقدر داراى عظمت است - ما هم باید به این پدیدههاى عظیمِ اطراف خود توجه کنیم؛ لذا گفتن اینها از این جهت لازم است که خودمان توجه پیدا کنیم.
اولاً پیش از انقلاب، نظام حاکم بر کشور، یک نظام اسلامستیزِ عمقى بود. آنها با ظواهر خیلى کارى نداشتند، اما از لحاظ عمق، حقیقتاً دنبالِ زدن ریشههاى ایمان اسلامى مردم بودند. در این زمینه هم مثالها، شواهد، خاطرهها، فراوان در ذهن بنده هست، که مجال نیست عرض کنم. انقلاب آمد درست صد و هشتاد درجه نقطهى مقابل آنها، اسلام را محور ادارهى کشور قرار داد؛ محور مدیریت قرار داد؛ احکام و قوانین اسلامى، معیار و ملاک رد و قبول قوانین کشور و معیار عمل مجریان کشور است.
قبل از انقلاب، کشور از لحاظ سیاسى وابسته بود؛ یعنى حکومت، چه خود محمدرضا، چه دستگاههاى گوناگون، مطیع آمریکا بودند؛ منتظر اشارهى آمریکا بودند. باز شواهد فراوان است. آدمى پا میشود از اینجا میرود آمریکا - دکتر امینى - براى اینکه آمریکائىها را قانع کند که بشود نخستوزیر در ایران. آمد، شد نخستوزیر! بعد از یکى دو سال، شاه که با او مخالف بود، بلند شد رفت آمریکا، آمریکائىها را قانع کرد که او را از نخستوزیرى عزل کند. آمد او را از نخستوزیرى عزل کرد! این، وضع مملکت ما بود. براى انتخاب نخستوزیر، شاه مملکت، رئیس کشور محتاج موافقت و رضایت آمریکا بود! در بسیارى از مسائل، شاه سفیر آمریکا و سفیر انگلیس را به کاخ خود دعوت میکرد تا تصمیمى را که میخواهد بگیرد، با آنها در میان بگذارد! اگر آنها مخالف بودند، تصمیم عملى نمیشد. وابستگى سیاسى یعنى این. مطیع آمریکا بودند؛ قبل از دورهى آمریکا هم مطیع انگلیس. رضاخان را انگلیسىها خودشان آوردند سرکار؛ وقتى دیدند دیگر به دردشان نمیخورد، خودشان از حکومت عزلش کردند، از کشور بیرونش کردند، پسرش را آوردند سر کار. این قبل از انقلاب بود.
انقلاب آمد استقلال کامل سیاسى را به کشور داد. یعنى امروز در این دنیاى بزرگ، در میان این قدرتهاى بزرگ، یک قدرت وجود ندارد که بتواند ادعا کند خواست او، ارادهى او بر ارادهى مسئولین کشور یا ملت ایران اندک تأثیرى دارد. این نکتهى بخصوص - یعنى ایستادگى، استقلال، عزت سیاسى - بیشترین جذابیت را براى ملتها دارد. اینکه مىبینید ملتها نسبت به ملت بزرگ ایران احساس احترام میکنند، بخش عمدهاش مربوط به این قسمت است: استقلال سیاسى.
قبل از انقلاب، حکومت سلطنتى بود. نقطهى مقابل آن، مردمسالارى است. در حکومت سلطنتى، مردم هیچکارهاند؛ در حکومت مردمسالارى، مردم همهکارهاند. قبل از انقلاب، حکومت، وراثتى بود؛ یکى میمرد، یکى را به جاى خودش معین میکرد؛ یعنى مردم هیچ نقشى نداشتند؛ میخواستند، نمیخواستند، ناچار باید قبول میکردند. در جمهورى اسلامى به برکت انقلاب، حکومت انتخابى است؛ مردم انتخاب میکنند؛ مذاق مردم، خواست مردم تعیین کننده است. قبل از انقلاب، حکومت، دیکتاتورىِ امنیتى بود؛ دیکتاتورىِ سخت و سیاه. بنده یادم هست؛ یکى از دوستان ما از پاکستان آمد پیش من - قاچاقى آمده بود مشهد - نقل میکرد، صحبت میکرد؛ گفت بله، فلان اعلامیه را ما توى پارک، با دوستان داشتیم میخواندیم. من تعجب کردم؛ توى پارک؟! اعلامیه؟! ممکن است چنین چیزى؟! اصلاً به ذهن ما خطور نمیکرد که کسى یک اعلامیه توى جیبش باشد و مقدارى انتقاد از دستگاه در آن اعلامیه باشد و بتواند توى کوچه راه برود. این وضع دیکتاتورى امنیتىِ آن روز بود. انقلاب آمد فضاى آزاد را، فضاى نقد را، فضاى اصلاح را، فضاى تذکر را، حتّى فضاى مخالفت و اعتراض را براى مردم باز کرد. در طول این سى و دو سال همین جور بوده است؛ حتّى سالهاى اول انقلاب.
قبل از انقلاب، تکیهى علم و فناورى کشور به طور کامل به غرب بود. بارها گفتهام؛ بعضى از قطعات هواپیماهاى نظامى ما را که خراب شده بود، سائیده شده بود، بنا بود اصلاح شود، اجازه نمیدادند مهندسین داخلى نیروى هوائى این قطعه را باز کنند، ببینند چى هست، چه برسد به اینکه به فکر درست کردنش بیفتند. قطعه را میگذاشتند توى هواپیما، میبردند آمریکا، یکى به جایش مىآوردند؛ یا اگر بنا بود اصلاحش کنند، اصلاحش میکردند. صنعتى که وجود داشت، صنعت مونتاژ محض بود، بدون هیچ ابتکارى. بعد از انقلاب، خودباورى علمى و اعتماد به نفس ملى به وجود آمد؛ حضور این همه دانشمند، دانشمندان برجسته و بزرگ، در رشتههاى مختلف، مشاهده شد. امروز ما دانشمندانى در داخل کشور داریم که در سطح جهان، شبیه آنها و نظیر آنها قابل شمارشند؛ تعداد معدودى هستند. دانشمندان ما پیش رفتند؛ غالباً هم جوان.
قبل از انقلاب، کشور ایران در مسائل جهان، حتّى در مسائل منطقه، هیچ تأثیرى نداشت؛ یک کشور تحقیر شدهاى بود؛ هیچگونه تأثیرى در مسائل نمیتوانست بگذارد. بعد از انقلاب، عزت و عظمت این ملت در چشم ملتهاى جهان، تأثیرش در قضایاى منطقه، دشمنان را مبهوت کرده؛ دشمنان به اقرار و اعتراف وادار شدند. امروز شما نگاه کنید؛ توى این سایتهائى که خبرهاى خارجى را مىآورند، دائم از نفوذ ایران، از تسلط ایران، از حضور ایران در قضایاى منطقه ذکر میشود؛ حتّى با انگیزههاى مغرضانه، اما اعتراف میکنند.
قبل از انقلاب، در زمینههاى فرهنگى، ما مقلد محض بودیم؛ اما بعد از انقلاب، تهاجم فرهنگى به عنوان یک خطر شناخته شد. از این قبیل سرفصلها زیاد است. اینها چیزهاى اساسى است.
وقتى در یک کشور این پایهها گذاشته شد، آنگاه این ملت میتواند امیدوار باشد که بر روى این پایهها بناى یک تمدن جدید و عظیم را میتواند پایهگذارى کند. خب، هر کدام از این خصوصیات به نحوى جلب نظر ملتها را میکند. ملتهاى دیگر نگاه میکنند، مىبینند، مجذوب میشوند، تحسین میکنند؛ که البته از همه مهمتر، همان مسئلهى استقلال سیاسى و ایستادگى در مقابل زورگوئى دشمنان است.
من یک جملهاى را از یک مقام غربى نقل کنم. بنده دأبم نیست از قول این سیاستمدارها و معاریف غربى چیزى بگویم؛ اما این جملهى جالبى است. او میگوید: دو چیز است که اگر در میان مسلمانها دست به دست بگردد و ملتهاى مختلف مسلمان از این دو چیز آگاه شوند، دیگر همهى تابوهاى غرب - یعنى اصول جزمى غرب - در هم خواهد شکست و باطل خواهد شد. این دو چیز چیست؟ این متفکر غربى میگوید: یکى قانون اساسى جمهورى اسلامى است؛ که این قانون اساسى، یک حکومت مردمى و پیشرفتهى امروزى و در عین حال دینى را در چشم مسلمانان جهان ممکن میسازد. این قانون اساسى نشان میدهد که میتوان یک حکومتى داشت که هم متجدد باشد، امروزى باشد، پیشرفته باشد و هم کاملاً دینى باشد. قانون اساسى این را تصویر میکند. میگوید چنین چیزى ممکن است. این یک. دوم، کارنامهى موفقیتهاى علمى و اقتصادى و سیاسى و نظامى جمهورى اسلامى است؛ که اگر این دست مسلمانها برسد، مىبینند که آن امرِ ممکن اتفاق افتاده است، واقع شده است. او میگوید اگر ملتهاى مسلمان از این امکان و وقوع نسبى که هم ممکن است، هم در ایرانِ امروزِ اسلامى به طور نسبى واقع شده است، مطلع شوند، این نظامسازى را پیش چشم داشته باشند، دیگر جلوى سلسلهى انقلابها را نمیتوان گرفت.
امروز این اتفاق افتاده است. البته این اتفاق، امروز نیفتاده است؛ سى سال است. یک مطلبى تدریجاً و آرام آرام در ذهن ملتها جا میگیرد، رشد میکند، پخته میشود، بعد به این صورتى که امروز در شمال آفریقا و در مناطق دیگر مشاهده میکنید، بروز میکند.
البته خود غربىها اشتباهات سیاسىاى داشتند؛ این اشتباهات سیاسى هم به جمهورى اسلامى کمک کرد. ببینید، در همین قضیهى هستهاى، غربىها اشتباه کردند. براى اینکه با قضیهى هستهاى ایران مقابله کنند، آن را بزرگ کردند، جنجال کردند، فشار آوردند که باید جمهورى اسلامى از قضیهى هستهاى عقبنشینى کند. خب، در طول این هفت سال - هفت سال است که آنها دارند تلاش میکنند - دوچیز براى مردم دنیا روشن شد: یکى اینکه ایران توانسته است در قضیهى هستهاى پیشرفتهاى غیر قابل انتظارى پیدا کند. دوم اینکه ایران با همهى این فشارها ایستاده و عقبنشینى نمیکند. خب، این به نفع ملت ایران بود. حالا همهى دنیا میدانند که آمریکا و اروپا و دستیارانشان و دنبالهروانشان با همهى فشارى که آوردند، نتوانستند بر جمهورى اسلامى فائق بیایند و او را به عقبنشینى وادار کنند. این به دست خود دشمنان ملت ایران شناخته شد؛ یعنى کمک شد به معرفى ملت ایران.
در قضایاى دیگر هم همین جور است. جنجال کردند که میخواهیم بنزین را تحریم کنیم تا بنزین وارد نشود. خب، ما وارد کنندهى بنزین بودیم و هستیم. گفتند میخواهیم جلوى ورود بنزین را بگیریم. جنجال و هیاهو و سروصدا کردند. تحلیلگرانشان پیشبینى کردند، گفتند کشور شلوغ خواهد شد، مردم چه خواهند کرد. خب، این موجب شد که مسئولین کشور به فکر تولید بیشتر بنزین افتادند. امروز طبق گزارشى که من دارم - البته به توفیق الهى تا بیست و دوم بهمن - کشور به طور کامل از واردات بنزین بىنیاز میشود. طبق گزارشى که به من دادند، بعد از آن ما حتّى میتوانیم بنزین را صادر کنیم؛ که دستورش را هم دادهاند. خب، این جنجال آنها به نفع ملت ایران تمام شد. ناظران بینالمللى هم این را دیدند. در همهى قضایا همین جور است؛ در تحریم سلاح در دوران جنگ همین جور است، در ایجاد جریان موازى و افراطى اسلامى همین جور است. آمدند در همسایگى ما یک جریان افراطى اسلامى را به وجود آوردند، براى تنه زدن به جمهورى اسلامى. حالا آفتى شده به جان خودشان افتاده، نمیتوانند جلویش را بگیرند، نمیدانند چه جورى علاجش کنند. در ایجاد اختلافات مذهبى همینجور بود. در همین فتنهى 88 همین جور بود. جنجال کردند، هیاهو کردند، گفتند جمهورى اسلامى تمام شد رفت، اختلافات شد، چنین شد، چنان شد؛ بعد نگاه کردند، دیدند ملت ایران فائق آمد. نُه دى و بیست و دوى بهمنِ پارسال جزو ایاماللَّه - به معنى حقیقى کلمه - بود. دلها دست خداست. خداى متعال این دلها را آورد وسط صحنه، ملت ایران عظمت خودش را نشان داد. هر کارى میکنند، به ضررشان تمام میشود. بعد از این هم همین جور خواهد بود. خب، این واقعیتى است که امروز در دنیا وجود دارد. چى میخواستند، چى شد!
و اما آن قسمت دوم که عرض کردم باید بگویم. در هر پدیدهاى اگر بخواهیم اهمیت آن را تشخیص دهیم و همچنین موفقیت این کار را تشخیص دهیم، باید نگاه کنیم ببینیم این پدیده چقدر توانسته است الگوسازى کند و سرمشق واقع بشود و چقدر استقامت به خرج داده است، ثبات به خرج داده است، پاى حرف خود ایستاده است. انقلابها هم همین جور است. یک انقلاب اگر بخواهد بر روى ذهن و عمل دیگران تأثیر بگذارد و الگو واقع بشود، باید خصوصیاتى داشته باشد. مهمترین این خصوصیات، همین ثبات و استقامت و ایستادگى است. اگر این شد، انقلاب براى دیگران الگو واقع خواهد شد؛ والّا برقهائى که یک جائى بزند و خاموش شود، خیلى نمیتوانند الگوسازى کنند، خیلى نمیتوانند دیگران را به دنبالهروى خود تشویق کنند. انقلاب ما اینجورى بوده است. انقلاب ما توانسته است الهامبخش باشد، الگوساز باشد؛ و این بر اثر ثبات و استقامت و ایستادگى بر اصول و پایههاى اصلى است که این انقلاب به وسیلهى امام اعلام کرد.
این انقلاب ایستادگى کرد. من در این مورد هم چند نمونه را عرض بکنم. یک نمونه، اسلامى بودن است. امام از اول گفت انقلاب ما اسلامى است، مبتنى بر اسلام است. در دنیا هو و جنجال زیاد شد؛ گفتند اسلامى بودن با دموکراسى نمیسازد، اسلامى بودن ارتجاع است، اسلامى بودن عقبگرد است، احکام اسلام قابل پیاده شدن نیست و چه و چه و چه. یک عدهاى هم صداهاى آنها را در داخل کشور منعکس کردند؛ کتاب نوشتند، مقاله نوشتند، شایعه پخش کردند، براى اینکه جمهورى اسلامى را از پایبندى به اسلام وادار به عقبنشینى کنند. جمهورى اسلامى ایستاد و تسلیم هوچیگرىها نشد. بله، ما اسلامى هستیم؛ به این افتخار میکنیم و ثابت میکنیم که راه نجات بشر این است. جمهورى اسلامى این را با صداى بلند به همهى دنیا اعلام کرد.
امروز بعد از سى و دو سال، شما نگاه کنید به جامعهى ما؛ رفتارها از روز اول اگر اسلامىتر نباشد، حداقل مثل روز اول پیروزى این انقلاب است. جوانهائى که امام را ندیدند، دوران جنگ را ندیدند، از انقلاب چیزى به یادشان نیست، اما پایبندى و التزامشان به مبانى اسلام، از بعضى ما پیرمردها بهتر است؛ قوىترند. مسئولین کشور افتخار میکنند به اسلامى بودن. البته در طول این سى و دو سال خیلى تلاش شد؛ حتّى در داخل تشکیلات حکومتى کسانى بودند که تلاش کردند شاید بتوانند راهها را به صورت زیگزاگى در بیاورند و تدریجاً دور کنند، زاویه بدهند؛ اما نتوانستند. جمهورى اسلامى بر سر مبانى خود، مبناى اسلامى بودن ایستاد. این یک نمونه.
یک نمونهى دیگر، مسئلهى مردمسالارى است. امام از اول اعلام کرد که مردم باید نظر بدهند؛ چه در اصل انتخاب جمهورى اسلامى، چه در تدوین قانون اسلامى، چه در پذیرش آن قانونى که در مجلس خبرگان تصویب شده بود، چه در انتخاب رئیس جمهور، چه در انتخاب مجلس. امام ایستاد. ببینید، سى و دو سال از انقلاب میگذرد، با محاسبهى رفراندومهائى که شده است، ما سى و دو تا حضور مردم داشتیم - یعنى به طور متوسط سالى یکى - مردم رفتند رأى دادند، انتخاب کردند. انتخاب مردم خیلى مهم است. در دوران جنگ، این تهران زیر بمباران بود، اما انتخابات تعطیل نشد. دوران جنگ، در شهرهائى که موشکباران رژیم صدام بود، انتخابات تعطیل نشد. در یکى از دورههاى مجلس فشار آوردند شاید بتوانند به دلائل سیاسىِ خودشان انتخابات را تأخیر بیندازند، اما موفق نشدند. تا امروز در انتخابات جمهورى اسلامى و حضور مردم، یک روز تأخیر نشده است؛ این مردمسالارى است. روز اول امام گفت و جمهورى اسلامى بر سر این مردمسالارى ایستاد؛ قبول نکرد که از مردمسالارى عبور کند. امروز مسئولین کشور، از خبرگان رهبرى که رهبر را نصب میکنند و عزل میکنند، گرفته، تا ریاست جمهورى، تا مجلس، تا شوراها، منتخبین مردمند. جریانهاى گوناگون هم سر کار آمدند. اینجور هم نبوده است که ما بگوئیم یک جریان؛ نه، از اول تا امروز، این چند رئیس جمهورى که سر کار آمدند، هر کدام به یک شکل، یک جهتگیرى و گرایش سیاسى داشتند؛ اما همه با انتخاب مردم بر سر کار آمدند.
نمونهى بعدى، نمونهى عدالت اجتماعى است. امام از اول اعلام عدالت کردند. خب، عدالت اجتماعى از همهى این کارها سختتر است؛ من به شما عرض بکنم. از حفظ مردمسالارى و بقیهى کارهائى که در جمهورى اسلامى شده است، استقرار عدالت اجتماعى کار سختترى است؛ بسیار کار دشوارى است. نمیگویم هم که ما تا امروز توانستیم به طور کامل عدالت اجتماعى را مستقر کنیم؛ نه، هنوز خیلى فاصله داریم. آن عدالتى که اسلام از ما خواسته است، با آنچه که امروز در جامعهى ماست، فاصلهى زیادى دارد؛ اما حرکت به سمت عدالت اجتماعى متوقف نشد و ادامه پیدا کرد و روزبهروز شدیدتر شده است. امروز حرکت به سمت عدالت اجتماعى از سالهاى قبل هم بیشتر است، از دورههاى قبل هم بیشتر است. یکى از نمونههاى مهم عدالت اجتماعى، تقسیم و توزیع متناسب فرصتهاى کشور است. در نظامهاى غافل از حقیقت عدالت اجتماعى، بر روى طبقهى خاصى تکیه میشود، بر روى مناطق خاصى از کشور تکیه میشود؛ اما در جمهورى اسلامى هرچه پیش مىآئیم - تا امروز که سى و دو سال گذشته - این معنا را قوىتر مىبینیم. روستاها در حوزهى مراقبت قرار میگیرند، شهرهاى دوردست در حوزهى مراقبت قرار میگیرند. این همه مسکنسازى در روستاها، این همه جادهسازى به سمت شهرهاى دور کشور و روستاها، راههاى ارتباطى، ارتباطات گوناگون، نیروى برق، آب مناسب، تلفن، امکانات زندگى، اینها در سرتاسر کشور توزیع شده است.
این سفرهائى که مسئولین کشور به استانهاى مختلف، به شهرهاى مختلف میکنند، بعضى از این شهرهاى دوردست تصور نمیکردند که بتوانند یک مسئول درجهى دو را هم ببینند؛ حالا مىبینند که مسئولین بالاى کشور میروند سراغ اینها. اینها خیلى بااهمیت است، خیلى ارزش دارد. وقتى انسان رفت، مشکلات را مشاهده میکند، براى برطرف کردن مشکلات انگیزه به وجود مىآید؛ و همین، استقرار عدالت اجتماعى است. داریم میرویم به سمت عدالت اجتماعى.
آنچه که انسان در دنیا از زندگى مسئولان مشاهده میکند، زندگىهاى اشرافى است؛ کسى که به حکومت میرسد، رئیس جمهور میشود یا یک مقام بالائى پیدا میکند، زندگىاش کأنه از این رو به آن رو میشود؛ در کشور ما نه. البته امثال بنده باید زندگىهامان را مطابق با ضعیفترین اقشار جامعه قرار بدهیم. نتوانستیم، این توفیق را نداشتیم، این نشده است؛ اما زندگى مسئولین جامعه، مسئولین کشور بحمداللَّه مثل زندگى متوسط مردم، گاهى بعضى پائینتر از متوسط مردم است؛ اینها خیلى باارزش است.
همین مسئلهى سهام عدالت، همین مسکن روستائى، همین هدفمند کردن یارانهها، یک کار بزرگى است. اگر انشاءاللَّه مسئولین کشور بتوانند این را خوب اجرا کنند و عمل کنند، این خیلى مهم است. این یارانهاى که دولت براى نیروى برق به همهى مردم میداد، خب، آن کسى که توى خانه چهلچراغ و لوستر روشن میکند و مصرف برق بیشترى میکند، آن کجا، آن کسى که یک شعله، دو شعلهى برق توى خانه دارد، این کجا؟ آن کسى که ثروتمندتر است، بیشتر از این یارانه استفاده میکرد؛ این ظلم بود. میخواهند جلوى این ظلم را بگیرند. همین طور در قضیهى نان، همین طور در قضیهى بنزین و غیر اینها. ما ایستادیم. نظام بر روى شعار عدالت اجتماعى ایستاد.
نقطهى بعدى، استکبارستیزى است؛ عدم تسلیم در مقابل فشارها. در این زمینه هم ایستادیم. این کار، سخت بود؛ اما جمهورى اسلامى توانست این کار سخت را با موفقیت انجام دهد. خیلىها بودند از همان اوائل انقلاب، میگفتند آقا حالا که انقلاب پیروز شد، دیگر بس است؛ برویم با آمریکائىها مسائل را تمام کنیم! این معنایش این بود که شعار ظلمستیزى انقلاب تخطئه شود. این را تشویق میکردند. در طول زمان، بودند کسانى که دنبال این بودند؛ یعنى برویم با آمریکا همراه شویم؛ آن کسى که دشمن اصلى ماست، برویم زیر بال او؛ به دامن او پناه ببریم. معناى این حرف، فروختن قضیهى فلسطین است. معناى این حرف، اغماض کردن از جنایات آمریکا در عراق و افغانستان و امثال اینهاست. معناى این حرف، چشم بستن بر روى این همه ظلمى است که آمریکا در جهان بر ملتها دارد انجام میدهد. معناى این حرف، یعنى به این مسائل اعتراض نکنیم. خب، عادى کردن روابط معنایش این است که دیگر ملت ایران و مسئولین ایران نتوانند صریح اعتراض کنند و حرفشان را بزنند؛ و یک مرحله آن طرفتر، تدریجاً مجبور بشوند حرف آنها را قبول کنند. خب، این ثبات و استقامت، پر زحمت بود؛ اما بابرکت بود، رحمت الهى را هم جلب کرد، توجه ملتها را هم جلب کرد. ایستادگى شما ملت ایران ظرف این سى و دو سال بر روى شعارهاى اصلى انقلاب، این برکت بزرگ را داشته است که امروز دنیاى اسلام به چشم عظمت نگاه میکند. وقتى مسئولین کشور شما به کشورهاى مختلف سفر میکنند، آنجور استقبالى از آنها میشود. وقتى حسابگرها میخواهند محبوبیت شخصیتهاى سیاسى را محاسبه کنند، مسئولین کشور شما در ردیف اول قرار میگیرند. ملت ایران کارش الگو شد؛ امروز دارید نشانههاى این را مشاهده میکنید. این برکت بزرگ و این خصوصیت از خصوصیاتى است که جز با گذشت زمان معلوم نمیشد.
امروز در کشور مصر دارد انعکاس صداى شما شنیده میشود. آن رئیس جمهور آمریکا که در دورهى انقلاب ما رئیس جمهور بود، همین چند روز پیش مصاحبه کرده، گفته این صداهائى که در مصر شنیده میشود، براى من آشناست! یعنى آنچه امروز در قاهره شنیده میشود، در تهرانِ آن روزهاى ریاست جمهورى او شنیده میشد. اینها را دنیا دارد قضاوت میکند. لذا امسال دههى فجر ما مهم است، حساس است، پر شور و حال است. انشاءاللَّه راهپیمائى بیست و دوى بهمن به وسیلهى شما ملت عزیز بر همهى این افتخارات خواهد افزود.
بسماللَّهالرّحمنالرحیم
انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک و انحر. انّ شانئک هو الأبتر
ادامه خطبه ها را در ادامه مطلب بخوانید....
دانلود :
89/11/15
7:38 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام على أبناء الأمة الإسلامیة فی کل مکان. على ساحة العالم الإسلامی الیوم إرهاصات حادثة عظیمة مصیریة کبرى، حادثة تستطیع أن تغیّر معادلات الاستکبار فی هذه المنطقة لصالح الإسلام و لصالح الشعوب، حادثة تستطیع أن تعید العزة و الکرامة للشعوب العربیة و الإسلامیة، و تنفض عن وجهها غبار عشرات السنین مما جناه الغرب و أمریکا بحق هذه الشعوب العریقة الأصیلة من ظلم و استهانة و إذلال. إن هذه الحادثة الإعجازیة بدأت على ید الشعب التونسی و بلغت ذروتها بسواعد الشعب المصری الرشید العظیم. لقد انحبست الأنفاس فی صدور العالم الغربی و العالم الإسلامی - و لکل واحد أسبابه - و هم یترقبون ما سیحدث فی مصر الکبرى، مصر نوابغ القرن الأخیر، مصر محمد عبده و السید جمال، مصر سعد زغلول و أحمد شوقی، مصر عبد الناصر و الشیخ حسن البنا، مصر عام 1967 و 1973 ، یترقبون مدى ارتفاع رایة همّة المصریین. فلو أن هذه الرایة انتکست - لا سمح الله - فسیعقب ذلک عصر حالک الظلام، و إن رفرفت على القمم فإنها ستطاول عنان السماء.
الشعب التونسی استطاع أن یطرد الحاکم الخائن المنقاد لأمریکا و المجاهر بعدائه للدین، و لکن من الخطأ الظن بأن هذه هی النتیجة المطلوبة. النظام العمیل لا یسقط بخروج المکشوفین من رموزه. لو حلّ محلّ هذه الرموز بطائنها لم یتغیّر شیء، بل إنه الشراک الذی ینصب أمام الشعب. فی الثورة الإسلامیة الکبرى فی إیران حاولوا مراراً إیقاع شعبنا فی مثل هذا الفخ لکن وعی الشعب و قائده الإلهی العظیم أدرک دسیسة الأعداء و أحبطها و واصل الطریق حتى نهایته. و أما مصر، فإن مصر نموذج فرید، لأن مصر فی العالم العربی بلد فرید. مصر أول بلد فی العالم الإسلامی تعرف على الثقافة الأوربیة، و أول بلد أدرک أخطار هجوم هذه الثقافة و تصدى لها. إنه أول بلد عربی أقام دولة مستقلة بعد الحرب العالمیة الثانیة، و دافع عن مصالحه الوطنیة فی تأمیم قناة السویس، و أول بلد وقف بکل طاقاته إلى جانب فلسطین و عرف فی العالم الإسلامی بأنه ملجأ للفلسطینیین. السید جمال لم یکن مصریاً لکنه لم یر فی غیر شعب مصر المسلم من یفهم همّه الکبیر. إن الشعب المصری أثبت جدارته فی ساحات النضال السیاسی و الدینی، و سجّل مواقفه المشرفة على جبهة التاریخ. لم یکن محمد عبده و تلامیذه و سعد زغلول و أتباعه أشخاصاً عادیین. کانوا من النوابغ الشجعان و الواعین الذین یحقّ لمصر أن تفخر بهم و بأمثالهم. إن مصر بهذا العمق الثقافی و الدینی و السیاسی قد احتلت بحق مکان الریادة فی العالم العربی. إن أکبر جریمة أرتکبها النظام الحاکم فی مصر هی أنه هبط بهذا البلد من مکانته الرفیعة إلى مرتبة آلة طیّعة بید أمریکا فی لعبتها السیاسیة على صعید المنطقة. إن هذا الانفجار الذی نشهده الیوم فی الشعب المصری هو الجواب المناسب لهذه الخیانة الکبرى التی ارتکبها الدکتاتور العمیل بحق شعبه. إن الساحة تموج الیوم بألوان التحلیل بشأن نهضة الشعب المصری، و کلّ یدلی بدلوه فی هذا المجال، غیر أن کل من یعرف مصر یفهم بوضوح أن مصر تدافع الیوم عن عزتها و کرامتها. مصر ابتلیت بخیانات صادرت کرامتها. إن شعباً فی ذروة العزة قد أذلوه إرضاءً لغرور أعدائه و تکبرهم. إن موقف مصر من القضیة الفلسطینیة یشکل نموذجاً بارزاً لمکانة مصر. فلسطین منذ عشرات السنین تشکل أبرز محور فی مسائل المنطقة، و مسائل هذه المنطقة متداخلة مترابطة بحیث لا یستطیع أی بلد أو أی شعب أن یتصور مصیره بمعزل عن القضیة الفلسطینیة. و لیس ثمة أکثر من جهتین: إما دعم لفلسطین و نضالها العادل أو الوقوف فی الجبهة المقابلة. أما شعوب المنطقة فقد بیّنت موقفها منذ البدایة تجاه هذا الاصطفاف، فحین یتجه أی نظام حاکم إلى دعم القضیة الفلسطینیة فإنه ینال التفاف شعبه و الشعوب العربیة و المسلمة، و لقد جرّبت مصر ذلک فی الستینات و أوائل السبعینات، لکنه حین یقف فی الصف الآخر فإن الشعب یعرض عنه، و فی مصر ظهرت الهوة العمیقة بین الدولة و الشعب بعد اتفاقیة العار فی کامب دیفید. إن الشعب المصری استرخص النفس و النفیس لمساعدة فلسطین فی 67 و 73 لکنه رأى بعد ذلک بأمّ عینیه أن حکامه هرولوا على طریق العمالة و الطاعة لأمریکا إلى درجة جعلت مصر حلیفة وفیة للعدو الصهیونی الغاصب. إن سیطرة أمریکا على حکام مصر قد بددت کل جهود هذا الشعب السابقة فی دعم فلسطین و بدلت النظام المصری إلى عدو لدود لفلسطین و أکبر حام للصهاینة المعتدین، بینما حافظت سوریة شریکة مصر فی حرب 67 و 73 على مواقفها المستقلة رغم ما واجهت من ضغوط أمریکیة هائلة. و بلغ بالنظام المصری العمیل أن الشعب المصری شاهد لأول مرة فی التاریخ أن حکومته تقف فی حرب إسرائیل على غزة إلى صف الجبهة الإسرائیلیة، و لم تمتنع عن المساعدة فحسب بل کانت نشطة فی دعم جبهة العدو. سوف لا ینسى التاریخ أبداً أن حسنی مبارک هو نفسه الذی وقف بقوة إلى جانب إسرائیل و أمریکا فی حرب إسرائیل و أمریکا على غزة، حیث قتل النساء و الرجال و الأطفال خلال 22 یوماً من القصف المتواصل، و فیما فرض قبل ذلک و بعده على غزة من حصار ظالم. أیة معاناة و محنة عاشها الشعب المصری تلک الأیام. شاشات التلفزیون نقلت لنا جانباً من مشاعر المصریین و هم یبکون بسبب عدم فسح المجال أمامهم لمساعدة إخوتهم الفلسطینیین. لقد بلغ السیل الزبى بهذا الشعب، و لم یعد یحتمل أکثر هذا الوضع، و ما نشاهده فی القاهرة و بقیة المدن المصریة هو انفجار هذا الغضب المقدس و هذه العقد المتراکمة فی قلوب الرجال و النساء الأحرار المصریین خلال السنوات الطویلة جرّاء مواقف هذا النظام الخائن العمیل المعادی للإسلام. نهضة الشعب المصری المسلم حرکة إسلامیة تحرریة، و أنا باسم الشعب الإیرانی و باسم الحکومة الثوریة الإیرانیة أحیّی الشعب المصری و الشعب التونسی سائلاً الله سبحانه أن یمنّ علیکم بالنصر المؤزّر الکامل. إننی أشعر بالفخر و الاعتزاز لنهضتکم.
أیها الإخوة و الأخوات المصریین و التونسیین، لا شک أن نهضات الشعوب ترتبط بظروفها الجغرافیة و التاریخیة و السیاسیة و الثقافیة الخاصة ببلدانها، و لا یمکن أن نتوقع أن یحدث فی مصر أو تونس أو أی بلد آخر ما حدث فی الثورة الإسلامیة الکبرى بإیران قبل أکثر من ثلاثین عاماً، و لکن هناک مشترکات أیضاً، و تجارب کل شعب تستطیع أن تکون نافعة للشعوب الأخرى، و ما نراه مفیداً أن نقدمه من تجارب فی الظروف الراهنة هی:
أولاً: إن نهضة الشعوب هی فی الواقع حرب بین إرادتین: إرادة الشعب و إرادة أعدائه. و کل جانب کان أکثر و أقوى عزة و أکثر تحملاً للصعاب فهو منتصر حتماً. یقول سبحانه: «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة أن لا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون».
و یخاطب رب العالمین رسوله بالقول: »فلذلک فادعو و استقم کما أمرت و لا تتبع أهواءهم».
العدو یسعى بممارسة القوة و الخداع أن یوهن من إرادتکم فاحذروا من ضعف إرادتکم.
ثانیاً: العدو یحاول بث الیأس من تحقیق أهدافکم بینما الوعد الإلهی یقول: «و نرید أن نمنّ على الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین».
فثقوا ثقة تامة لا یعتریها تردد بوعد الله المؤکد حیث یقول عزّ من قائل: «و لینصرن الله من ینصره إن الله لقوی عزیز».
ثالثاً: العدو یسوق إلیکم قواه الأمنیة المجهزة کی یبعث الرعب و الفوضى بین الناس. لا تهابوهم.. أنتم أقوى من هؤلاء المأجورین. أنتم الآن فی مرحلة تشبه المرحلة التی خاطب فیها الله سبحانه رسوله حیث قال: «إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین». أنتم تستطیعون بالاتکال على الله و الاعتماد على الشباب الغیور أن تتفوقوا على کل عبث و فوضى و إرهاب.
رابعاً: إن سلاح الشعوب المهم فی مواجهة قوى الطغیان و الحکام العملاء هو الاتحاد و الانسجام. العدو یسعى بأنواع أسالیب المکر أن یفتّت تلاحمکم، و من ذلک إثارة مواضع الافتراق، و رفع الشعارات المنحرفة، و طرح وجوه غیر موثوقة لتکون بدیلة للرئیس الخائن. حافظوا على اتحادکم حول محور الدین و إنقاذ البلد من شر عملاء العدو.. «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا».
خامساً: لا تثقوا بما یلعبه الغرب و أمریکا من دور و ما یقومون به من مناورات سیاسیة فی نهضتکم. هؤلاء کانوا قبل أیام یدعمون النظام الفاسد و هم الیوم بعد أن یئسوا من الاحتفاظ به راحوا یعزفون على نغمة حق الشعوب. هؤلاء یسعون بذلک أن یبدلوا عمیلاً بعمیل، و أن یسلطوا الأضواء على بعض الوجوه لیفرضوا عملائهم علیکم. هذه إهانة لمشاعر الشعوب. ارفضوا ذلک و لا تقبلوا بأقل من استقرار نظام کامل مستقل و شعبی و مؤمن بالإسلام.
سادساً: الظرف یتطلب من علماء الدین و الأزهر الشریف بتاریخه النضالی المعروف أن ینهضوا بدورهم بشکل بارز، فحین یبدأ الشعب ثورته من المساجد و من صلوات الجمعة و یرفع شعار «الله أکبر» فإن المتوقع من علماء الدین أن یتخذوا موقفاً أبرز، و هو توقع فی محله.
سابعاً: الجیش المصری الذی یحمل على صدره وسام المشارکة فی حربین على الأقل مع العدو الصهیونی یتعرّض الیوم لاختبار تاریخی کبیر. العدو یطمع أن یدفع به لقمع الجماهیر. لو حدث هذا - لا سمح الله - فإنه یشکل ثغرة لهذا الجیش الفخور لا یمکن سدّها. إن الذی یرتعد أمام الجیش المصری یجب أن یکون العدو الصهیونی لا الشعب المصری. مما لا شک فیه أن عناصر من الجیش المصری الذی هو من الشعب و من أبناء الشعب ستلتحق بالجماهیر إن شاء الله. عندئذ ستتکرر هذه التجربة الحلوة فی مصر مرة أخرى.
ثامناً و أخیراً: إن أمریکا التی دعمت الحکام العملاء ثلاثین عاماً خلافاً لإرادة الشعب المصری لیست الآن فی موقف یؤهلها أن تدخل فی قضیة مصر فی وساطة أو نصیحة. انظروا بعین الشک و التشاؤم فی هذا الشأن إلى کل توصیة و خطوة أمریکیة و لا تثقوا بها.
أیها الإخوة و الأخوات، نستطیع أن نفهم بوضوح أن نهضة الشعب المصری یوجّهها جمع من نخب السیاسة و الحکماء بالتشاور و التنسیق بینهم، و نتضرع إلى الله أن یأخذ بأیدیهم، غیر أن الذی ذکرناه إنما هو تجاربنا، و أنا باعتباری أخاً لکم فی الدین و انطلاقاً من التزامی الدینی قدمت لکم تلک التجارب.
یا أبناء الکنانة، إن الأبواق الإعلامیة للعدو سوف ترفع عقیرتها کما فعلت من قبل بالقول إن إیران ترید أن تتدخل، ترید أن تنشر التشیع فی مصر، ترید أن تصدّر ولایة الفقیه إلى مصر، و ترید و ترید... هذه أکاذیب ملأت آذاننا خلال ثلاثین عاماً الهدف منها أن یفرّقوا بین الشعوب بعضها من مساعدة بعض، و رددها أیضاً المأجورون «یوحی بعضهم إلى بعض زخرف القول غروراً و لو شاء ربکم ما فعلوه فذرهم و ما یفترون». إن هذه الأحابیل لن تثنینا إطلاقاً عن أداء ما حمّلنا الإسلام من مسؤولیة، و الله من وراء القصد. أقول قولی هذا و استغفر الله لی و لکم..
بسم الله الرحمن الرحیم
و العصر، إن الإنسان لفی خسر، إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و التواصوا بالصبر.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای
پی نوشت./../..////////////////////////////////////////////////
دوستان عزیز لطف کنید و این خطبه را در وبلاگهایتان قرار بدهید تا مخاطبان بیشتری از برادران مسلمان و عرب زبانمان دسترسی به این متن داشته باشند....
پیام رسان