87/3/13
10:12 ع
وعده دیدار ما سه شنبه چهاردهم خردادماه مرقد مطهر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی (س) جهت تجدید میثاق با آرمان های امام راحل و تجدید بیعت با رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمی خامنهای (مدظله العالی) و استماع سخنان عالمانه و دشمن شکن ایشان.
87/3/13
10:11 ع
سلام الله علیه
حضرت آیت الله العظمی بروجردی که دارای مقام مرجعیت عامه شیعیان جهان گردید، فقیه بزرگ قرن چهارده بود که در 13 شوال 0 138 قمری (مطابق با 10 فروردین 1340 شمسی ) از دنیا رفت، در مجلسی که جمعی از علماء از جمله امام خمینی (ره) حضور داشتند، در هنگامی که مجلس تمام شد و قصد خروج از مجلس را داشتند، امام خمینی (مد ظله العالی) را بر خود مقدم داشت، و به هنگامی که با اعتراض بعضی ها روبرو شد این جمله را فرمود: «بله بله ، می گویم سلام الله علیه، می گویم سلام سلام علیه، همانگونه که علامه حلی در هنگامی که نام سید مرتضی (قدس سره) در محضرش برده شد فرمود: «سلام الله علیه » (سلام خدا بر سید مرتضی) من هم می گویم:« سلام خدا بر خمینی » (ره) با توجه به اینکه این سخن آقای بروجردی حدود سه سال قبل از 15 خرداد 42 (آغاز قیام امام خمینی ) بوده است.
فقیه سیاستمدار
جمعی در محضر مرجع تقلید شیعیان، مرحوم حضرت آیت الله العظمی میلانی(که در مشهد مقدس سکونت داشت) نشسته بودند، آن هنگام که امام خمینی (مد ظله العالی ) در تبعید به سر می برد، سخن از امام خمینی به میان آمد. آیت الله العظمی میلانی فرمود: «سلام الله علیه » (سلام خدا بر خمینی). در آن جمع، این کلام برای شخصی ناخوش آیند آمد، آن شخص سخنی گفت که بوی اعتراض می داد. آیت الله میلانی به او فرمود: «ساکت باش ای فلانی! اینجا مساله تقلید در بین نیست که گفته شود، فلانی اعلم است یا من؟، اینجا بحث رهبری است و چنین نیست که هر مجتهدی لیاقت رهبری را تنها فقیه سیاستمدار دارا است که به زمان خویش، آگاه بوده، و در راه خدا از ملامت ملامتگران نترسند و اکنون با این مشخصات کسی جز آیت الله خمینی نیست».
نویسنده کتاب داستان دوستان می گوید: در سالهای 1343 تا 1345 شمسی به جلسه تفسیر حضرت آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی (دامت برکاته) می رفتم، این جلسه عصرها در مسجد فاطمیه قم (واقع در گذر خان ) از جمعیت بسیار از طلاب فاضل تشکیل می شد، جلسه پربار و ثمر بخشی بود، ایامی بود که مدتها حضرت امام خمینی (مدظله العالی) توسط رژیم منهوس پهلوی، تبعید شده بود، حفقان و سانسور در همه جا به چشم می خورد، در این شرایط سخت، روزی استاد معظم آقای خزعلی در جمع شاگردان که نگارنده نیز حاضر بودم و مطالب ایشان را می نوشتم، فرمود: «... من امید دارم که خداوند برای ما روزگار، به استقبال امام خمینی (مد ظله العالی) برویم، با پای پیاده به زیارتش بشتابیم، سپس با گوشه عمامه خود، غبار نعلین امام را پاک کرده و بدینوسیله، عمامه خود را تبرک کنیم، و سپس با همین عمامه، دو رکعت نماز بخوانیم قربه الی الله و دعا کنیم لفرج ولیه حجه بن الحسن العسکری(عجل الله تعالی فرجه الشریف).
دوری از اسراف
بسیار اتفاق می افتاد که امام (ره) شبها از اندرون بیرون می آمدند و اگر چراغی روشن بود خاموش می کردند و فردا توبیخ می کردند که چرا چراغ را روشن گذاشتید. ایشان در هنگام وضو گرفتن، یک قطره آب اضافی مصرف نمی کردند و حتی در فاصله بین مسح و شستشوی دست راست و چپ شیر را می بستند.
دو گناه
روزی من در «نوفل لوشاتو» به علت ارزانی ، حدود 2 کیلو پرتقال خریدم . فکر کردم چون هوا خنک است ، برای سه الی چهار روز پرتقال خواهیم داشت. حضرت امام با دیدن پرتقالها فرمودند «این همه پرتقال برای چیست ؟» من برای این که کار خود را توجیه کنم ، عرض کردم : «چون پرتقال ارزان بود، این قدر را برای چند روز خریدم.» حضرت امام فرمودند: «شما مرتکب دو گناه شدید. یک گناه برای این که ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و دیگر این که شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که به علت گران بودن پرتقال نتوانسته باشند آن را تهیه کنند، و شاید با ارزان شدن آن، می توانستند مقداری از آن را تهیه کنند، در حالی که شما این مقدار پرتقال را برای سه یا چهار روز، آن هم به جهت ارزان بودند آن خریده اید. ببرید مقداری از آن را پس بدهید!» گفتم: «پس دادن آنها ممکن نیست.» حضرت امام فرمودند: «باید راهی پیدا کرد.» عرض کردم: «چه کار می توانیم بکنیم؟» حضرت امام در جواب فرمودند : پرتقالها را پوست کنید و به افرادی بدهید که تا حالا پرتقال نخورده اند. شاید از این طریق خداوند از سر گناه شما بگذرد.»
زهد و ساده زیستی
یکی از همراهان امام می گوید: در نجف اشرف ، حضرت امام (ره) شبها به اتاقی تشریف می بردند که قسمتی از آن فرش مناسبی نداشت. روزی به ایشان گفتم: آقا! اجازه دهید یک فرش برای این جا تهیه کنیم. آن جا گلیم است و با این جا جور در نمی آید. حضرت امام فرمودند:«مگر این جا منزل صدراعظم است ؟» گفتم : از منزل صدراعظم هم بالاتر است. این جا منزل امام زمان (عج) است . امام امت (ره) فرمودند: «چه می گویی؟ در منزل امام زمان (عج) هم معلوم نیست چه فرشی افتاده است.
آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند
در جریان لانه جاسوسی، اکثر مسئولین مخالف بودند و هر روز مساله تازه ای مطرح می کردند. یکی می گفت: « با آمریکا نمی شود جنگید.» دیگری می گفت: «آمریکا در منطقه نیرو پیاده کرده است.» یکی می گفت: «ناوگان چندم آمریکا آمده است.» ولی حضرت امام تنها می فرمودند: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.»
والله نترسیدم
در سال 43 امام بعد از آزادیشان که در مسجد اعظم سخنرانی کردند فرمودند: والله من به عمرم نترسیدم، آن شبی هم که آنها مرا می بردند آنها می ترسیدند و من آنها را دلداری می دادم.
بد نیست به آرشیو خرداد ماه سال گذشته همین وبلاگ سر بزنید.
امام خمینی (س) از ولادت تا رحلت
87/3/13
10:35 ص
دموکراسی حقیقی
.......... می گویند که ما می خواهیم که یک مملکتی باشد دموکراسی باشد. شما حساب بکنید که، ببینید که اسلام – ما حساب صدر اسلام را می خواهیم بکنیم که متن اسلام است، ... اسلام و متن اسلام است، - ببینیم که آیا این حکومت اسلام و این رژیم اسلام یک رژیم دموکراسی بوده؟ یا یک رژیم قلدری و استبداد بوده؟ شما این قصه هایی را که تاریخ نقل کرده است – این قصه ها زیاد است اما حالا یکی دو تا قصه – این قصه هایی که تاریخ نقل کرده، شبیه آن را در یکی از ممالک که درجه اول دموکراسی را دارد بیاورید، بعد بگویید که این بهتر از آن است. یک قصه مال رسول خدا، صلی الله علیه و آله و سلم- قصه هاست منتهی حالا من یکیش را می گویم – یک قصه مال حضرت امیر سلام الله علیه؛ یک قصه مال عمر. وقتی که عمر می خواست برود به مصر – برای [اینکه] فتح کرده بودند مصر را و قدرتمند شده بود اسلام، همه جا را گرفته بودند – می خواست وارد بشود به مصر، یک شتر بود، خودش بود و یکی هم همراهش. یکیشان سوار این شتر می شده آن یکی جلویش را می گرفت و می برد؛ آنکه خسته می شد – قسمت کرده بودند – این سوار می شد. آن وقتی که وارد – به حسب تاریخ – مصر شدند، نوبت آن غلام بود که سوار باشد، و آقای خلیفه جلوی [شترش] را گرفته بود و داشت می بردش که مردم مصر آمده بودند به استقبال! خلیفه عبارت از این بود. ما عمر را قبول نداریم؛ اما این عمل، عمل اسلامی آن وقت بوده؛ یعنی نقش اسلام بوده است، ولو خودش یک آدمی بوده که ما نپذیریم او را؛ اما عملی که کرده است عملی بوده که نقش اسلام این بوده، یعنی پیغمبر هم این صورت بود؛ یعنی، پیغمبر هم سوار یک الاغی می شده، یک کسی هم پشتش می نشسته و مسئله برایش می گفته؛ آن را تعلیمش می کرده، آن که پشت سرش نشسته بوده تعلیمش می کرده. شما در تمام این دموکراسیها بیاورید که این جوری باشد که سلطان وقت، که سلطنتش چند مقابل ایران بوده، چند مقابل فرانسه بوده، شما بیاورید یک سلطان دموکراتی که با غلام خودش این جوری رفتار بکند که او سوار بشود؛ یک شتر باشد و چیزی بیشتر از این نه؛ آن جمال و جلال هیچ نباشد در کار. هر سلطان دموکراتی را که بیاورید اگر بخواهد وارد یک مملکت شکست خورده بشود، ببینید چه جوری وارد می شود! ببینیم چه جوری وارد می شود! این هم وارد شده در یک مملکتی که فتح شده است، سوار شتر غلام است – حالا نوبت اوست – خودش دستش را جلو گرفته و افسار شتر را دارد می کشد. آمدند اشرف مصر آنجا و ... همه هم تعظیم کردند به او. این تعلیم اسلام بوده. خود پیغمبر اکرم وقتی که در یک جمعیتی بودند و نشسته بودند و می خواستند مثلاً بگویند و صحبت بکنند و قضاوت بکنند و همه کارها، وضع جوری بوده است که کسی وارد می شد از خارج، نمی شناخت دانست کدام یکی آقاست؛ عرض می کنم که سلطان باصطلاح هست و کدام یک رعیت است. اینها دور هم نشسته بودن ، صحبت می کردند، هیچ معلوم نبود که پیغمبر این است یا این است یا اوست، .... نشسته بودند. این مسند (پتوی ساده ای که حضرت امام برروی آن می نشستند.)هم که برای من، شما برای من درست کردید این هم نبوده؛ روی زمین می نشستند. همین روی زمین می نشستند، همان روی زمین نهارشان را می خوردند – آن هم آن نهار! شما خیال کردید یک نهاری درست می کردند، سفره می انداختند، یک بساطی بوده؟ همان آدمی که، همین حضرت امیری که، سلطنتش بیشتر از چند مقابل ایران بوده، سفره اش چی بوده؟ یک ظرفی بوده که توی آن نانهای جو بوده و سرش را هم مهر می کرده که نبادا دخترش مثلاً یا پسرش ترحم کنند و توی این یک چیزی بریزند: یک چربی، یک روغنی که یک خرده نرم بشود. سرش را مهر می کرده که دست به آن نزنند. این نان خشک خوراک این امپراطور بوده که از مملکت ایران بیشتر تحت امپراطوریش بوده؛ آن سلوکش که گفتم.
دو تا قصه از آنها نقل می کنم: حضرت رسول، صلی الله علیه و آله – قبل از این هم چند جا یک دفعه گفتم – حضرت رسول، صلی الله[علیه و آله] و سلم، در آن اواخر عمرشان رفتند منبر فرمودند که هر کس به من حقی دارد بگوید. خوب کسی حقی نداشته. یک عرب [اسوده بن قیس] پاشد گفت من یک حقی دارم. چی هست؟ شما در جنگ کذا [جنگ طایف] که می رفتید یک شلاقی به من زدید. به کجا زدم؟ به اینجا، بیا عوضش را بزن. گفت نه، من آن وقت شانه ام باز بوده، شما هم شانه تان باز کنید. بسیار خوب . شانه را باز کرد. عرب رفت بوسید! گفت من می خواستم ببوسم بدن رسول الله را ولی مسئله این بوده و مطلب این است که یک رئیس مطلق حجاز آنوقت بوده است و بعضی جاهای دیگر، او بیاید بالای منبر و بگوید هر کس حق دارد، بگوید، یک نفر نیاید بگوید به اینکه توده شاهی از من برداشتی حالا اگر چنانچه هر یک از این ممالک دموکراسی را بیاورید، یکی برود بالای منبر بگوید که هر که حق دارد بگوید، اولاً او می گوید این را؟ حق می دهد به ملت که اگر یک شلاقی زده باشد، بیا شلاقش را بزن؟ این حق را کدام دموکراسی، کدام سلطان، کدام رئیس جمهور، کدام عرض می کنم سلطان عادل و رئیس جمهور عادل و دموکراسی یک همچو کاری می کند؟ این اسلامی است که می گویید استبداد است و این دموکراسیهای دیگر! ما می گوییم که دموکراسی نیست ممالک شما. استبداد با صورتهای مختلف، رئیس جمهوری هایتان هم مستبدند به صورتهای مختلف؛ منتهی اسماء خیلی زیاد است! الفاظ خیلی زیاد است! محتوی ندارد.
حضرت امیر، سلام الله علیه، هم آن وقتی که سلطنتش – من تعبیر به «سلطنت» می کنم روی مذاق [=عادت و تداول] حالا والا نباید این تعبیر را بکنم – خلافتش که همین نظیر سلطنتها بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت ولای او بوده، چندین مقابل ایران بوده، حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها، قاضی خودش نصب کرده برای قضاوت. عربی رفته، یهودی، رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که حالا یک زرهی از من پیش ایشان – حالا من قصه چیزش را نمی دانم اما اصل متن قصه را می دانم. آن حواشیش را نمی دانم – قاضی خواست حضرت امیر را. رفت در محضر قاضیی که خودش او را نصب کرده است! قاضی حضرت امیر را احضار کرد. رفت. نشستند جلوی قاضی. حتی تعلیم داد به قاضی – ظاهراً در همین جاست – که نه، به من زیادتر از این نباید احترام کنی؛ قضاوت باید همچو، هر دو علی السواء باشیم. یکی یهودی بوده و یکی هم رئیس عرض می کنم که از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق! قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد. شما پیدا بکنید در تمام دوره های سلطنتها و رئیس جمهوریها و اینها، یک همچو وضعی که یک رئیسی با یک یهودی که تبعش بوده و با آن قاضیی بوده است که خودش رعیت او بوده، شما پیدا یک همچو قضیه ای در تمام جمهوریها، در تمام سلطنتها، در تمام رژیمها، تا ما بگوییم رژیم اسلام یک رژیمی است که پایینتر از سایر رژیمهاست. ما که رژیم اسلام را می خواهیم، یک همچو چیزی می خواهیم. ما که می گوییم حکومت اسلام، همچو چیزی می خواهیم. ما می خواهیم یک حکومتی باشد که اگر قاضی دادگستری او را احضار کرد، برود آنجا. حالا به «اعلیحضرت» می شود گفت، یک کسی بگوید، که شما مال مرا غصب کردی؟! یکی از این مازندرانیها برود بگوید که شما مال مرا غصب کردید؟! قاضی جرئت می کند؟! حالا هم ، حتی حالا هم، که همه بچه ها دارند داد می زنند که مرگ بر شاه، همین حالا هم جرئت می کند قاضی که احضاریه بفرستد برای «اعلیحضرت»؟! حالا چند سال پیش از این را که می دانید چه مصیبتی بود. رئیس جمهور اینجا چطور؟ قاضی دادگستری احضارش می کند؟ احضار کرد، می رود در آن محضر می نشیند، حکم بر خلافش بکند، بی چون و چرا قبول بکند؟......
14 آبان 1357 نوفل لوشاتو
منبع: کوثر جلد دوم، مجموعه سخنرانیهای حضرت امام خمینی (س) همراه با شرح وقایع انقلاب اسلامی
87/3/12
3:27 ع
خاتمی: گفت وگوی تمدنها با زبان خدامحورانه پیش نمی رود!
سید محمد خاتمی اعلام کرد: گفت وگوی تمدنها با زبان خدامحورانه (تئولوژیک) پیش نمی رود!
به گزارش رجانیوز به نقل از ایسنا، خاتمی که این اظهارات را در حضور یوفن هیپلر آلمانی بیان می نمود، ضمن اعلام این مطلب افزود: چه باید بکنیم که گفت وگوی ما در واقعیات خارجی موثر باشد؟ به نظر من انتخاب زبان گفت وگو مهم است و این زبان نمی تواند زبان خدامحورانه (تئولوژیک) باشد.
سید محمد خاتمی سپس با تاکید بر لزوم پذیرش نسبی بودن حقیقت در گفت وگوی تمدنها (!) فاصله گیری از زبان خدامحورانه را لازم دانست و افزود: در زبان خدامحورانه (تئولوژیک) هر طرفی همه حق را به جانب خود می دهد و برای اثبات آن با دیگری بحث می کند. زبان گفت وگو زبان خدامحوری (تئولوژیک) نیست!
بد نیست آقای خاتمی پاسخ دهند که اگر تمدن اسلامی بخواهد در عرصه گفت و گو از خدامحوری صرفنظر کند، دیگر چه چیزی برای عرضه در میدان گفت وگو برایش باقی خواهد ماند مگر آنکه با توصیه ایشان در خصوص پذیرش نسبیت حقیقت، بر اصول خود پافشاری نکرده و در نظام لیبرال دمکراسی غربی هضم شود!
رجانیوز
//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
من تا چندی پیش فکر می کردم لزوماً کسی که لباس مقدس روحانیت به تن می کند، لباس تبلیغ اسلام به تن کرده و باید شبانه روزش را صرف این راه مقدس (تبلیغ اسلام) کند، همچنان که امام خمینی (س) و شهید مظلوم آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی و استاد فرزانه شهید مطهری و سایر علمای اسلام اینگونه بودند و در حال حاضر هم امام خامنه ای روحی فداه و علامه طباطبایی و مطهری زمان، آیت الله مصباح یزدی، استاد فرزانه آیت الله جوادی آملی و... این چنین اند.
اما جناب آقای محمد خاتمی و سایر رفقا! این گونه ثابت فرمودند که نه آقا! این خبرا نیست! می شه لباس تبلیغ اسلام پوشید و وقت عمل و تبلیغ، از دموکراسی غربی و لیبرالیسم گفت و از آن تعریف کرد و ایضاً عمل هم کرد!
می شه لباس روحانیت پوشید و وقت درس پس دادن، زبان خدامحورانه را کنار گذاشت و با همان زبان انسان محورِ انسانهای متمدن به تمدن جنگلی غرب، گفتمان انجام داد، همچنان که ناجی بشر در عراق و فلسطین و افغانستان و ... مشغول گفتمان!، با انواع بمبهای خوشه ای و اورانیوم ضعیف شده و غیره است!
اللهم عجل لولیک الفرج و النصر
87/3/10
10:55 ص
یک موعظه
تا مبادی روحی و الهی در کار نباشد، نمی شود که دوام داشته باشد. ولهذا خدای تبارک و تعالی می فرماید من یک موعظه به شما می کنم، موعظه کن خدای تبارک و تعالی است، آنکه این موعظه را رسانده رسول خدا، صلی الله علیه و آله و سلم، است، آن کتابی که توی آن این موعظه ثبت شده است قرآن، این اسنادش، می فرماید من یک، فقط یک موعظه می کنم، و آن این است که برای خدا قیام کنید؛ برای خدا قیام کنید. هم قیام کنید، هم قیامتان برای خدا باشد. اگر بخواهید قیام شما یک قیام مثمر باشد، نتیجه داشته باشد قیامتان، منتهی به تفکیک و تجزیه و امثال ذالک نشود، تمام وجهه همت شما یک نقطه باشد؛ و آن هم یک نقطه ماورای عالم طبیعت؛ یک نقطه غیر متناهی در همه چیز؛ همه توجه به او داشته باشید. اگر یک همچو مطلبی شد، آن وقت قیام شما و نهضت شما یک نهضت اسلامی سالم، دوام دار. آن طور نیست که ... برای اینکه پشتوانه اش دائم است؛ چیزی که پشتوانه اش دائم است، دائم است.
من این موعظه خدای تبارک و تعالی به لسان قرآن را دارم به شما می رسانم. این موعظه به ما می فهماند به اینکه باید وحدت کلمه داشته باشیم؛ وجهه ما یک چیز باشد: الله. ان تقوموالله قیام لله. دیگر نمی تواندکه یک کسی یک طرف برود، یک کسی یک طرف دیگر. اگر دیدید که در یک قیامی دسته دسته و حزب شد و حزب حزب و جبهه جبهه شد، بدانید خدا در کار نیست. اگر همه با هم متوجه به یک نقطه [باشند] ... دعوت به وحدت کلمه است، به وحدت عقیده است. وحدت عقیده وحدت کلمه می آورد؛ وحدت عمل می آورد. انما اعظکم بواحده یک موعظه فقط، فقط یک موعظه. توی این موعظه همه چیز هست. شما این یک موعظه را گوش کنید، عمل کنید، همه چیز شما در این موعظه هست. موعظه خداست، آن هم فقط یک موعظه. همه چیزهایی که شما تصور بکنید توی این یک کلمه [هست]. اینکه قرآن معجزه است برای این چیزهاست که سه تا چهارتا کلمه تمام حیثیات بشر را اداره می کند. اعظکم بواحده ان تقوموالله مثنی و فرادی. قیام اگر قیام لله شد، همه چیز متمرکز می شود در همان الوهیت. و این قیام شما چون یک بویی از الوهیت می داد، تا اینجا رسیده است که قدرتهای بشری را زیر پا گذاشت؛ یعنی، مشت غلبه کرد بر تانک؛ مشت غلبه کرد بر توپ. توپها و تانکهایی که در ایران آورده بودند و متمرکز کرده بودند. و اینها، مشتهای جوانها و پیرها و زنهای ما در مقابلش ایستاد و گفت که دیگر اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ برای اینکه الله است. مگر با خدا می شود معارضه کرد؟ مگر مقابله می شود با خدا کرد؟ این کار خدایی است؛ لله است؛ برای خداست. همه این دعویهایی که اینها داشتند پیچید و کنار گذاشت ........
بخشی از سخنرانی حضرت امام خمینی (س) اول بهمن ماه 1357 نوفل لوشاتو
پیام رسان