86/7/19
4:28 ع
خبرگزاری رسا در یادداشتی به بررسی این مسئله که اعلام اول ماه از شئون حاکم شرع است، پرداخت:
در سالهای گذشته، اختلاف در روز اول ماه شوال ـ عید فطر ـ جنجالهای داخلی و خارجی بسیاری را به دنبال داشته است. دو دستگی مردم در این موضوع، گاه شیرینی عید فطر را به تلخی کشانده و دل بسیاری از متدیّنان و عالمان را به درد آورده است. در این میان، رسانههای خارجی وابسته به صهیونیسم با وسیع نشان دادن این اختلافات، آن را نوعی محاربه با نظام جمهوری اسلامی و نیز جلوهای از اختلافات مراجع معظم تقلید با رهبر معظم انقلاب قلمداد کردهاند و به شایعه پراکنی پرداختهاند. نیز آنان این اختلاف را بهترین دلیل ناتوانی روحانیت شیعه برای رفع مشکلات و معضلات اجتماعی و اداره کشور دانستهاند و این شایعه را دامن زدهاند که روحانیتی که توان حلّ اختلاف در مبحث رؤیت هلال را ندارد، چگونه میتواند معضلات جامعه و جهان را حل کند؟!
گاه این اختلافات، به مخالفان روحانیت فرصت داده که عالمان فداکار شیعه را به ریاستطلبی و مریدپروری و حبّ نفس متهم کنند. در این میان برخی نیز ناآگاهانه به این اختلافات دامن میزنند و آن را به بحران تبدیل میکنند. سکوت برخی از اعضای دفاتر مراجع عظام در برابر افراد مشکوکی که در حوالی دفاتر، به خرما پخش کردن و تکبیر گفتن و اعلان عید میپردازند، از عوامل این بحرانسازی است؛ بحرانی که گاه باعث شکسته شدن حرمت برخی از علمایی که آن روز را روز سیام رمضان دانستهاند میشود. آری، آنچه گفتیم بخشی از عواقب عدم درایت در ماجرای رؤیت هلال است و پرسش مهم این است که در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی، آیا برای این مسأله تدبیری اندیشیده شده است؟ در پاسخ به این پرسش تأمل در نکات زیر ضروری است:
1. در رسالههای عملیه چند راه برای اثبات اول ماه ذکر شده است: «اول آنکه خود انسان ماه را ببیند. دوم آنکه عدهای که از گفته آنان یقین پیدا میشود بگویند ماه را دیدهایم و همچنین است هرچیزی که به واسطه آن یقین پیدا شود. سوم آنکه دو مرد عادل بگویند که در شب، ماه را دیدهایم، ولی اگر صفت ماه را بر خلاف یکدیگر بگویند یا شهادتشان خلاف واقع باشد، مثل اینکه بگویند داخل طرف ماه طرف افق بود، اول ماه ثابت نمیشود. اما اگر در تشخیص بعض خصوصیات اختلاف داشته باشند، مثل آنکه یکی بگوید ماه بلند بود و دیگری بگوید نبود، به گفته آنان اول ماه ثابت میشود. چهارم آنکه سی روز از اول ماه شعبان بگذرد که به واسطه آن، اول ماه رمضان ثابت میشود و سی روز از اول رمضان بگذرد که به واسطه آن، اول ماه شوال ثابت میشود. پنجم آنکه حاکم شرع حکم کند که اول ماه است. اگر حاکم شرع حکم کند که اول ماه است، کسی هم که تقلید او را نمیکند، باید به حکم او عمل نماید». نیز در رسالهها آمده است: «اول ماه با پیشگویی منجّمین ثابت نمیشود، ولی اگر انسان از گفته آنان یقین پیدا کند، باید به آن عمل نماید».
2. راه دوم و سوم به راههای بیّنه مشهور است؛ اما باید به نکات زیر توجه داشت: بسیاری از روایات، حجّت بودن بیّنه (دو شاهد عادل) را به قید صاف نبودن آسمان مقیّد کردهاند و بسیاری دیگر در صورت صاف بودن آسمان، شیاع و حداقل شهادت پنجاه نفر را لازم میدانند. به اتفاق همه فقیهان، حجّت بودن بیّنه، مشروط به عدم علم یا اطمینان به خطای شاهدان و در نظر برخی مشروط به عدم گمان به خطای آنان است. بسیاری از فقیهان در صورت صاف بودن هوا، اساساً بیّنه را در رؤیت هلال معتبر نمیدانند، بلکه شیاع و حداقل شهادت پنجاه نفر را شرط میدانند. بسیاری از فقیهان، در صورتی که بیّنه متّهم به خطا و اشتباه یا در معرض توهّم و تخیّل باشد، آن را معتبر نمیدانند.
اما در صورت اتفاقنظر منجّمان بر عدم امکان رؤیت هلال در یک شب (به عنوان دست کم قرینه قطعی) و عدم رؤیت هلال از سوی دست کم 100 گروه متخصّصِ مسلّح به دوربینهای دقیق و نیز عدم رؤیت هلال در هواپیما و کشتی و ... آیا باز هم میتوان به قول دو شاهد عادل عمل کرد؟ آیا قطع به اشتباه آن دو پیدا نمیشود؟
امروزه مدرنترین و تخصصیترین دستگاهها و امکانات و نیز آموزشدیدهترین افراد در گروههای رؤیت هلال دفتر مقام معظم رهبری وجود دارند که در سراسر کشور مستقر شدهاند و در زمین و هوا به دنبال رؤیت ماه هستند. مسلّم است آنجا هلال با تلسکوپ و هواپیما و کشتی و با چشم هزار متخصص این فن دیده نشود، رؤیت آن توسط چند نفر انسان معمولی افسانهای بیش نخواهد بود! بیافزاییم که گاه برخی افراد که مدّعی رؤیت هلال شدهاند حتی مکان رؤیت هلال را هم نمیدانستهاند و آن را در بالایِ سرِ خود دیدهاند!
3. پیشتر نیز گفته شد که اول ماه با پیشگویی منجّمان ثابت نمیشود، چون رؤیت هلال به عوامل جوّی نیز بستگی دارد و از این رو تقویمها گاه اشتباه میکنند؛ اما اگر منجمان بگویند تا فلان وقت، حتی امکانِ رؤیت هلال در فلان بخشهای زمین نیست، سخن آنها کاملاً دقیق است؛ چه اینکه آنان میدانند تا آن وقت، هلال از تحت الشعاع خارج نشده است که امکان دیدن آن باشد! این دقیقاً مانند محاسبات نجومی درباره خسوف و کسوف است که طبق آن، زمان دقیق کسوف و خسوف تعیین میشود. پس _ همانگونه که در رسالهها نیز آمده است - اگر انسان از گفته آن منجمان، به قطع و یقین برسد، باید به آن عمل کند، چه اینکه قطع حجّیت ذاتی دارد و در این مورد (عدم امکان رؤیت هلال در فلان شب توسط محاسبات منجمان) به دلیل یقینی بودن و کارشناسی بودن محاسبات انسان به یقین میرسد.
4. دلیلی بر وجوب شرعی یا عقلی رؤیت هلال وجود ندارد؛ از این رو باید همانند فقیهان بزرگ شیعه، آن را مستحب بدانیم؛ نیز در این حکم هیچ فرقی بین مقلِّد و مرجع تقلید نیست و این حکم، بر هر دوی آنها مستحب است. پس بر مرجع واجب نیست که در اینباره پاسخگوی مقلّدان خود باشد؛ چه اینکه هلال و رؤیت آن، از موضوعات خارجی است و تشخیصِ موضوعات به فقیه بماهو فقیه ربطی ندارد؛ شأن فقیه تعیین حکم است نه موضوع؛ یعنی فقیه حکم میکند که اگر شیء نجس شده به آب کُر برسد، با فرض ازاله نجاست، پاک میشود و آب نیز با برخورد به آن نجس نمیشود؛ اما تعیین اینکه آب حوضِ منزل ما، کُر است یا نه، برعهده او نیست.
از اینرو اگر مقلّد، بیواسطه از زبان مرجع تقلید خود بشنود که امروز، روز عید است، از چند حال خارج نخواهد بود: یا خود مرجع، هلال را رؤیت کرده است و از آن خبر میدهد. در این صورت حکم شاهد واحد را دارد و فرد باید به دنبال شاهد دوم بگردد تا بتواند روزه خود را افطار کند. یا اینکه دو شاهد نزد مرجع تقلید وی شهادت بر رؤیت هلال دادهاند که به آن «شهادت بر شهادت» گفته میشود که در ثبوت هلال به وسیله آن دو قول است: برخی از فقها آن را کافی میدانند و برخی آن را کافی نمیدانند. نیز ممکن است مرجع تقلید از طریق شیاع (سخن گروهی از مردم) از ثبوت هلال خبر میدهد (ولی حکم نمیکند) که طبق نظر برخی از فقها در اینجا حکم شاهد واحد بر شیاع را دارد و کافی نیست. صورت چهارم آن است که مرجع تقلید، حکم به ثبوت هلال کند که مقلّد باید قبول کند، ولی این از باب تقلید نیست و اگر مرجع دیگری هم حکم کرده بود، فردِ مقلّد مرجع قبلی باید تبعیّت میکرد. پس رؤیت هلال، چنانچه ملاحظه شد، تقلیدی نیست و نیاز نیست مقلّد در این مسأله، به مرجع تقلید خود مراجعه کند.
5. حاکم شرع کیست؟ گفتیم که از راههای ثبوت اول ماه، حکم حاکم شرع است که همه باید به آن ملتزم باشند. اما حاکم شرع کیست؟ آیا هرکس از هر طریقی که قدرت را به دست گرفت حاکم است؟ یا آنکه این حاکم باید فقیه عادل باشد؟ باید پذیرفت که در عصر غیبت امام زمان(عج)، حاکم باید فردی باشد که صفات فقاهت، عدالت، شجاعت، مدیریت و ... را در خود بیابد تا بتواند سرپرست امور مسلمانان باشد؛ چنانچه نظریه ولایت فقیه را پذیرفتیم، حاکم شرع همان ولی فقیه است. چه اینکه اگر ما صد فقیه عادل و شجاع و ... داشته باشیم، امکان ندارد همه آنها حاکم شرع باشند! عقل و نیز بنای عقلا چنین حکم میکند که آن صد فقیه یک نفر را از بین خود برگزینند و زمام امور را به دست او بدهند تا کشور اسلامی دچار تفرقه و چندگانگی در تصمیم نشود، چنانکه این گزاره عقلی در سخن امام رضا(ع) نیز آمده است: «اگر گویندهای بپرسد که چرا جایز نیست که در زمان واحد روی زمین دو امام باشند، در پاسخ گفته خواهد شد: علتهای زیادی در این مسأله نقش دارند؛ از جمله اینکه امام واحد، کار و تدبیرش یکی است و اختلافی در کار نیست، ولی اگر دو امام باشند، هیچوقت پیش نمیآید که کار و تدبیرشان با هم یکی باشد؛ زیرا میبینیم که دو نفر در عزم، تصمیم و اراده با هم مختلفاند، در این صورت اگر هر دو واجبالطّاعه باشند و هیچ کدام بر دیگری ترجیح نداشته و اولویتی در کار نباشد، مردم دچار اختلاف و دو دستگی _ که باعث درگیری و فساد است _ خواهند شد. هیچکس مطیع امامی نخواهد بود مگر اینکه نسبت به امام دیگر سرکش و عاصی باشد. در نتیجه گناه همگانی و معصیت اهل زمین را فرا میگیرد و هیچکس راهی برای ایمان به خدا و اطاعت از او و فرار از معصیت نخواهد داشت. همه اینها از ناحیه خدا نگریسته میشود؛ زیرا او بود که اطاعت از دو امام _ با همه اختلافشان _ را در زمان واحد بر مردم واجب کرده بود ....»(1)
از اینرو، حاکم شرع در هر دورهای یک نفر است و آن همان مقام ولایت فقیه است و فقهای دیگر، چنانچه بپذیریم که حاکم شرع باشند، حاکمیت بالقوّه دارند نه بالفعل! بهویژه در این امور که با نظم امور جامعه ارتباط تنگاتنگ دارد. بر آنچه گفتیم ادلّه عقلی و نقلی فراوان دلالت میکند که ذکر آنها در این مجال نمیگنجد.
6. اعلام ثبوت هلال از جانب رهبری، بدین معنا نیست که اگر کسی هلال را پیشتر مشاهده کرد یا بر او رؤیت هلال ثابت شد، به آن عمل نکند؛ بلکه بدین معناست که اگر فرد صاحب نفوذی است، در میان مردم یک شهر یا جامعه محبوبیت بالایی دارد، پیش از اعلام ولی فقیه، از اعلام نظر بپرهیزد تا وحدت جامعه اسلامی بر هم نخورد و زمینه سوء استفاده دشمنان فراهم نیاید.
7. ممکن است برخی از مراجع معظم تقلید در یک باب فقهی، نظری متضاد با دیدگاه حکومت اسلامی داشته باشند، اما در این موارد نباید حکم حکومت اسلامی بر زمین نهاده شود؛ چنانکه در بسیاری از مباحث و مسائل حکومتی مسأله چنین بوده و هست. مسأله رؤیت هلال و اعلام عید فطر و برپایی نماز عید هماکنون چنین حالتی پیدا کرده و در زمره مباحث حکومتی قرار گرفته و اعلام آن برعهده ولی امر مسلمین و حاکم شرع بالفعل جامعه اسلامی نهاده شده است.
8. «راوی میگوید در یوم الشک، خدمت امام صادق(ع) بودم. ایشان به غلام خود فرمودند: برو ببین آیا حاکم روزه است یا نه؟ غلام برگشت و گفت: نه حاکم روزه نیست. امام دستور داد صبحانه آوردند و همه با امام صبحانه خوردیم»(2) طبق این روایت، حتی حاکم جور هم، برای رؤیت یا عدم رؤیت هلال معتبر است!
برخی روایت فوق را حمل بر تقیه کردهاند؛ اما در این جریان، دلیل بر تقیه امام نیست؛ چه اینکه امام میتوانست در منزل بماند و غلام خود را نفرستد و برای تقیه، روزه خود را ادامه دهد و چنانچه حاکم اعتراض کرد، بفرماید که اطلاع نداشتم. به فرض که روایت دلالت بر تقیه کند، باید گفت حاکم جور چنین شأنی ندارد و امام شیعه چنین جایگاهی را دارد. پس باز مدّعای ما اثبات میشود که اعلام عید از شئون امام(ع) است و در عصر غیبت امام از شئون نایب امام که همان مقام ولایت فقیه است. چه اینکه ولایت فقیه در دیدگاه امام خمینی(ره) و بسیاری دیگر از فقیهان در ادامه سلسله انبیا و امامان شیعه است.
9. به راستی اگر اعلام روز اول ماه ذی حجّه بر عهده فقهای شیعه بود، هزاران زائر بیت الله الحرام چه تکلیفی داشتند؟ آیا با اختلاف دیدگاههای فعلی میتوانستیم روز عرفه و عید قربان را به زائران و حجّاج اعلام کنیم؟ آیا این مسأله به تشتّت و تفرقه در مهمترین و عظیمترین کنگره امت اسلام نمیانجامید؟
10. سخن آخر اینکه با اختلاف در اعلام عید، نباید به کمک رسانههای صهیونیستی برای ایجاد اختلاف و تفرقه در امت اسلام کمک کرد. سفارش ما بازگشت به روایات و نیز دیدگاههای مشهور فقهای شیعه است که همانا اعلام روز اول ماه، برگزاری نماز عید و ... را از شئون حاکم شرع و ولی امر مسلمانان میدانند. نامگذاری امسال به نام «اتحاد ملی ـ انسجام اسلامی» میتواند آغاز خوبی برای پایان دادن به تشتت و اختلاف در این عرصه باشد.
پیافزود:
1. عیون اخبارالرضا(ع)، شیخ صدوق، ج2، صص 99_100.
2. وسایل الشیعه، ج7، ص94.
86/7/19
4:27 ع
فاجعه در بیمارستان های انگلیس |
گزارشی که روز پنجشنبه در انگلیس منتشر شد، فاش کرده که ۹۰نفر پس از بستری شدن در بیمارستانهای این کشور، بر اثر ابتلا به عفونت جان خود را از دست دادهاند.
به گزارش ایرنا "کمیسیون مراقبت بهداشتی" شیوع این عفونت را که گزارش میشود گریبان بیماران ترخیص شده از چند مرکز درمانی بخش بهداشت دولتی را گرفته، "فجیع" نامیده است.
"آلن جانسون" وزیر بهداشت انگلیس نیز از این واقعه به عنوان "رسوایی" یاد کرده و از خانواده قربانیان پوزش خواسته است.
احتمال اینکه موارد دیگری از این مرگ و میر در آینده اعلام شود، رد نشده است.
گزارش کمیسیون مراقبت بهداشتی حاکی است، پرستاران به ضد عفونی دستهای خود توجه نداشته و در مواردی بسیاری به نظافت بیماران نیز توجه نشده است.
همچنین گزارش شده، علت این مرگها عفونت ناشی از "کلوستریدیوم دیفیسیل" بوده که امکان ضد عفونی آن با آب و صابون وجود داشته اما به پرستاران توصیه شده که دستان خود را با الکل بشویند.
کمبود پرستار نیز یکی از علتهای کاهش رسیدگی به وضعیت بیماران اعلام شده است |
86/7/18
2:58 ع
از دوستانى که اینجا مطالبى بیان کردند، صمیمانه و از ته دل تشکر میکنم؛ چه دوستانى که از سوى تشکلها حرف زدند، چه دوستانى که نظرات خودشان را بیان کردند، مطالب مفیدى را به گوش ما رساندند، که برخى از این مطالب، براى من مطالبِ جالب توجهى بود و شاید انشاءاللَّه یک اقدامى، یک حرکتى را ایجاب کند؛ لیکن از این جالبتر، این است که جوانهاى ما، دانشجویان ما در زمینهى مسائل گوناگون - چه مسائل دانشگاهى، چه مسائل سیاسى، چه مسائل اجتماعى - نظراتى دارند، مطالباتى دارند، مدعا دارند؛ این براى من جالب است. من بارها گفتهام؛ از آن روزى باید ترسید که جوان ما، دانشجوى ما در دانشگاه انگیزهى طرح مسئله، طرح سؤال، طرح درخواست نداشته باشد. همهى همت ما باید این باشد که این روحیهى مطالبه، خواستن و مدعا داشتن در زمینههاى گوناگون را در نسل جوان کشورمان - بخصوص جوان علمى - گسترش بدهیم. اگر این شد، ممکن است به همهى آن مطالبات نتوان پاسخ داد - کما اینکه در کوتاهمدت همینجور هم هست؛ به همهى مطالبات در کوتاهمدت یقیناً نمیشود پاسخ داد؛ ظرفیتها محدود است - لیکن یقیناً آیندهى خوب و یک افق روشن با چنین مطالباتى جلوى چشم است.
جوان باید مطالبه کند، باید احساس کند که این مطالبه سودمند است، ثمربخش است؛ و تشویق بشود بر این مطالبه و باید احساس کند که او فقط مسئولیتش طرح سؤال و پرتاب کردن یک شعار نیست، که بگوید خوب، ما کار خودمان را کردیم؛ نه، پیگیرى کردن، مطالعه کردن، دربارهى مسئله اندیشیدن، آن را پخته کردن، راهِ کارِ اجرائى را براى آن جستجو کردن، براى طرحش با مراکز دستاندرکار و مجرى تلاش کردن و فعالیت کردن و بالاخره خود وارد میدان کار شدن، اینها جزء وظایف و تکالیف جوان ماست که این را هم بایستى جوان ما درک کند؛ در کنار آن مطالبه و طلبگارى و مدعا داشتن که عرض کردیم.
مطلب کلیدىاى که لازم است اول عرض کنم - که یکى از عزیزان، اینجا مطرح کردند - راجع به گزارههائى است که درباره ارتباط رهبرى و مردم در اینجا و آنجا گفته میشود. این چیزى که در جلسه گفته شد، ملاک نیست؛ یا تأویل یا توجیه یا تفسیرهاى مِن عندى؛ هیچ کدامِ اینها درست نیست. من حرفم همانى است که دارم میگویم. آنچه را که بر طبق مصلحت کشور و مصلحت نظام نباید گفت، نمیگوئیم؛ نه اینکه خلافِ آن را بگوئیم، بعد بخواهیم در یک جلسهى خصوصى، مثلاً فرض کنید آن خلافگفته را تصحیح کنیم؛ نخیر، اینجور نیست. بله، بسیارى از مسائل هست که گفتنِ آن بر مسئولان کشور حرام است؛ نباید بگویند. ما اگر همهى آن چیزهائى را که میدانیم، بگوئیم، فقط شما که نمیشنوید، آنهائى که دشمن شما هستند، آنها هم میشنوند. قطعاً این چیزى که در جلسه گفته شد، نیست؛ و بلاشک نباید برخى از مطالب را گفت. اما آنچه را که نباید گفت، نباید گفت؛ نه اینکه باید خلاف آن را گفت و در اذهان شوب ایجاد کرد؛ شائبهاى به وجود آورد. قبلاً این روشن باشد، معلوم باشد؛ حرف ما همانى است که از ما میشنوید؛ چه در نماز جمعه، چه در دیدارهاى عمومى، چه در دیدارهاى دانشجوئى و دیدارهاى گوناگونِ اختصاصىِ دیگر.
یک درخواست دیگر هم بکنم. دانشجویانى که به عنوان نخبگان علمى آمدند اینجا صحبت کردند، مطالب خوبى را گفتند؛ البته تندتند صحبت میکردند، من همهى جزئیات را هم نشنیدم. یادداشت کردم این را بگویم به دوستان؛ خواهش میکنم آن چیزهائى که مورد نظرتان هست، با پیشنهادهاى مشخصتان روى کاغذ بیاورید؛ هم در ذهن خودتان شکلیابىِ بیشترى پیدا میکند، هم آن را به ما بدهید که ما بتوانیم اگر بناست دنبال شود، انشاءاللَّه دنبال کنیم.
توصیهى من به فضاى دانشجوئى و محیط دانشجوئى، همین مطلبى است که عرض کردم؛ یعنى خواستن، مطالبه کردن، داعیه داشتن؛ هم در زمینهى مسائل سیاسى و اجتماعى، هم در زمینهى مسائل علمى، هم در زمینهى مسائل خاص دانشگاهى؛ همراه با عقلانیت. من از اول انقلاب تا حالا، حتى در آن روزهائى هم که روزهاى بعضى از تحرکات نامتناسب بود و من به دانشگاه تهران مىآمدم و با جوانها صحبت میکردم، عقیده و سلیقهام همین بود که دانشجو باید از افراط و تفریط پرهیز کند؛ من با افراطکارى و زیادهرویهاى گوناگون در هر جهتى، موافق نیستم. با اعتدال، با روش منطقى و صحیح مسائل را دنبال کنید و بدانید که خواست و پیگیرى شما اثر دارد. این تصور غلط نبادا به ذهن بیاید که چه فایده دارد؛ نخیر، کاملاً فایده دارد. اگر مثلاً شعار عدالتخواهى که حالا یک مسئولى این را بر زبان آورده، گفته میشد، بعد هم تمام میشد، کسى در جامعه پرچم عدالتخواهى را به دست نمیگرفت. مطمئن باشید یک دولت عدالتخواه و یک گفتمان عدالتخواهى مثل امروز به وجود نمىآمد. شماها کردید؛ کار شما جوانها بود؛ به عنوان جنبش عدالتخواهى، به عنوان طرح مسئلهى عدالتخواهى - نمیخواهم حالا به یک تشکیلات خاص اشاره کنم - این را در دانشگاهها جوانهاى مؤمن، جوانهاى متعهد، جوانهاى بامسئولیت مطرح کردند، گفتند؛ وقتى تکرار شد، به شکل یک گفتمان عمومى درمىآید و نتیجهاش را در گزینشهاى مردم، در جهتگیریهاى مردم، در شعارهاى مردم، در انتخابات مردم، نشان میدهد. بنابراین شما یک گام جلو آمدید. من مىبینم بعضى از دوستان دانشجو - حالا چه در این جلسه، چه شاید بیش از این؛ در ارتباطات دیگرى که با من گرفته میشود - نسبت به برخى از مسائل مربوط به عدالت و رفع تبعیض و مبارزهى با فساد، در ذهنشان سؤالاتى مطرح میشود که خوب حالا چى که دائم گفتیم. بله، گفتید و شد؛ منتها این انتظار که همهى آنچه را که ما خواستیم، در کوتاهمدت تحقق پیدا کند، عملى نیست؛ در هیچ شرائطى در کوتاهمدت، آرمانهاى بزرگ تحقق پیدا نمیکند. آرمانهاى بزرگ احتیاج به استمرار عمل دارد. کار را بایستى به صورت پیگیر دنبال کرد و از آن مأیوس نشد تا به نتیجه برسد.
البته محیط دانشجوئى، محیط سیالى است؛ یعنى شما امروز دانشجوئید، پنج سال دیگر اغلبتان دانشجو نیستید؛ یک گروه دیگرى به جاى شما دانشجویند. خوب، اینجا دو تا محیط براى استمرار هست: یکى خودِ شما هستید. شما بمجرد اینکه از محیط دانشجوئى دانشگاه خارج شدید، یادتان نرود که در تشکل دانشجوئى، در محیط دانشجوئى، در کلاس درس، در یک چنین جلساتى چه میگفتید، چه میخواستید و به عنوان آرمان چه چیزهائى را مشخص میکردید؛ اینها را فراموش نکنید؛ اینها را نگه دارید. این یک مطلب است. ما یکى از آفتهامان همین است؛ آدمها چند صباحى در محیطى قرار میگیرند، رنگى به خودشان میگیرند، از آن محیط که دور شدند، مثل آهنى میشوند که از کوره بیرون بیاورى؛ تا توى کوره است، رنگش سرخ است، وقتى بیرون آوردید، تدریجاً رنگش به سیاهى میگراید؛ اینجورى نشوند. از درون بجوشید. این فکرها را در دلتان ریشهدار کنید.
البته - در پرانتز عرض کنیم - راهش هم همین است که این را به ایمان دینى و به عقاید دینى وصل کنید. آنجاست که تکلیف الهى، انسان را هیچ وقت فارغ نمیگذارد. آنهائى که توانستند مبارزه کنند، آنهائى که توانستند طاقت بیاورند، آنهائى که توانستند در مقابل مشکلات سینه سپر کنند، آنها از این دستورالعمل، از این نسخه بهره گرفتند؛ والّا امروز شما دانشجوئید و محیط دانشگاه هست و محیط جوانى است و گرم و گیرا و عدالت و آرمانخواهى و اینها، بعد پسفردا از محیط دانشجوئى که خارج شدید، همه چیز یا دفعتاً فراموش بشود یا بتدریج فراموش بشود، این درست نیست. این یک مرکز براى استمرار است.
مرکز دوم، خودِ دانشگاه است. شما امروز دانشجوئید و انگیزههائى هم دارید؛ خیلى هم خوب، فردا جاى شما - پنج سال دیگر، شش سال دیگر که شما دانشجو نیستید - آنهائى که مىآیند، وارث چه هستند؟ به تعبیر دیگر، آنها چگونه این محیط را شکل خواهند داد؟ بخشى از این کار به عهدهى امروزِ شماست، که یکى از چیزهائى که من در اینجا یادداشت کردهام که به شما دوستان عرض کنم، این است. ما راجع به نخبهپرورى علمى بحث کردیم، من حالا نخبهپرورى سیاسى را توصیه میکنم. من تأیید میکنم که در بخشهاى تبلیغات و صدا و سیما، نخبههاى سیاسى و نخبههاى اجتماعى باید مطرح بشوند؛ یکى از دوستان اینجورى فرمودید، که کاملاً درست است؛ مورد تأیید من است و این کار انشاءاللَّه باید بشود؛ لیکن بخشى از نخبهپرورى هم مربوط به شماست؛ یعنى در محیط تشکلهاى دانشجوئى، نخبههاى سیاسى پرورش پیدا کنند؛ فضا را آماده کنید. این دیگر دست دولت و دست محیط خارج از دانشگاه نیست؛ دست خود شماست. از فکر، از ذهن استفاده کنید، ببینید چگونه میتوانید محیط بحث و استدلال و ورزیابى فکرى و تقویت روحیه و تقویت امید و محکم کردن پایههاى فکر سیاسى را در این طبقهى جدیدى که بعد از شما مىآیند، برنامهریزى کنید که خاطرجمع باشیم که مجموعهى دانشجوئى در دورهى بعد و دورههاى بعد، همچنان در جهت همین هدفهاى بلند و آرمانهاى خوب پیش خواهد رفت. البته مراقب زاویهها باید بود؛ کجرویها را بایستى دید و شناخت.
یک نکتهى دیگرى که در دنبالهى آن مطالبهى دانشجوئى عرض میکنم، این است که مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهى اوقات معارضهى با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبرى هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفى کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه در افکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیهى مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفى است. اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مىنشینند؛ خیلى هم با هم رفیقند، خیلى هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معناى مخالفت کردن، به معناى ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کردهام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معناى این نیست که همهى جزئیات کارهائى که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّى من از همهاش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبرى از آن مجموعهى حوادث و رویدادهائى لازم است که به تصمیمگیریهاى او، به جهتگیریهاى او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همهى چیزهائى که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانهها اتفاق مىافتد، باید حتماً رهبرى مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضى از اشخاص و بعضى از کارها ممکن است در مجموعهى دولتى وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبرى وارد محیط اجرائى شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگى یا اقتصادى، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضى تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم - که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشى است؛ حقاً و انصافاً. کارهائى هم که دارد انجام میگیرد، مىبینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بىانصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند - حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفدارى، به معناى این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردى هم انتقاد داشته باشم.
به هر حال شما آنچه که من امیدم هست در محیط دانشجوئى، این است. واقعاً اینجور هم خواهد شد؛ مطمئن باشید؛ چون انسان حرکت کلى را که سنت آفرینش است، مىبیند؛ چرا که هر جا ایمان بود و مجاهدت دنبالش بود، نتیجه قطعى است؛ مىبینم که خواهد شد.
آن چیزى که ما از محیط دانشجوئىمان انتظار داریم، پیشرفت علم، پیشرفت اندیشهى سیاسى، عمق اندیشهى دینى و ایمان دینى، عمق معرفت دینى و روشنبینى دینى، دست یافتن به قلمروهاى جدید؛ هم در زمینهى علم، هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى معرفت دینى در محیط دانشجوئى است؛ البته به کمک راهنمایان هر بخشى. شما براى کار علمى باید استاد داشته باشید، براى کار معرفت دینى باید استاد داشته باشید، براى کار سیاست هم همینجور است. کار را شما میکنید؛ او راهنمائى میکند. دانشگاه ما و محیط دانشجوئى ما بایستى در همهى این عرصهها پیشرفتهاى حقیقى و چشمگیرى کند و این پیشرفتها را انشاءاللَّه خواهد کرد.
پروردگارا! من این جوانها را که فرزندان من هستند در حقیقت، به تو میسپارم. پروردگارا! همهشان را در کنف حمایت خود و هدایت خود و لطف خود نگهدار. پروردگارا! نسل جوان کشور ما را آیندهسازِ آرمانى این کشور قرار بده. پروردگارا! همهشان را، حرکاتشان را، جهتگیریهایشان را، اقدامهایشان را مشمول رضاى خودت قرار بده. پروردگارا! جوانان ما را در توفیق علمِ همراه با عمل - علمِ جهتدار و ثمربخش - موفق بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى و خشنود کن؛ ارواح طیبهى شهداى عزیزمان و روح مطهر امام را از ما راضى و خشنود کن؛ ایران و جمهورى اسلامى را روز به روز سربلندتر و عزیزتر بفرما.
86/7/18
2:53 ع
حاشیه های دیدار به روایت خبرنگار کیهان خدایا فرزندانم را به تو می سپارم
افتخارش را دادند به من! قرار شد بروم و حاشیه نگاری کنم دیدار رهبر فرزانه را با نمایندگان دانشجویان و تشکل های دانشجویی. حاشیه ای که دست کمی از اصل نداشت و پر بود از اشک شوق و شیطنت های بچه همکلاسی ها و تکه کلام های زیرکانه و لطیف آقا که هر از گاهی سالن حسینیه را می برد هوا. بگذار آخرش را اول بنویسم که اولین دعای رهبر بعد از سخنرانی شان این بود: «پروردگارا این دانشجوها بچه های من هستند، فرزندانم را به تو می سپارم»!
رهبر در پاسخ به سؤال یکی از دانشجویان که پرسید «بعضی اوقات در محافل گفته می شود منظور شما از فلان فرمایشتان چیزی غیر از منظور عادی است که از صحبت تان برداشت می شود، تکلیف ما چیست؟»، فرمودند سیدعلی خامنه ای منظورش از هر جمله ای که می گوید دقیقاً همان چیزی است که می گوید، آنچه نباید گفت را نباید گفت نه اینکه خلافش را بگوئیم و بعد بخواهیم تأویلش کنیم به تعبیر دیگری.
¤ بعد از اینکه مجری برنامه از رهبر خواست تا سخنان خودشان را آغاز کنند، ایشان پرسیدند «کسی مانده که حرفش را نزده باشد»، همه حاضران دست شان را بلند کردند، آقا بلافاصله ادامه دادند «البته به جز آقایانی که از وسط سالن بلند می شوند، افرادی که قرار بوده صحبت کنند را می گویم.»
¤ تعدادی از نمایندگان دانشجویان نیز با توجه به نزدیکی وقت اذان مغرب برای شنیدن بیانات رهبری، از سخنرانی خودداری می کنند و مطالب خود را کتباً تحویل ایشان می دهند.
¤ یکی از دانشجویان بسیج دانشجویی بعد از صحبت هایش قصد داشت برای عرض ارادت روی سکو برود که محافظان جلوی وی را گرفتند و از او خواستند که برگردد اما آقا، دانشجوی بسیجی را صدا زدند و در آغوش گرفتند.
¤ رهبر انقلاب در قسمتی از بیاناتشان فرمودند «روی کارآمدن دولت عدالتخواه کار شما جوانها بود که حقاً و انصافاً دولت خدمتگزاری است.»
¤ سه نفر از دانشجویان خارجی دانشگاه تهران که برای نخستین بار به حسینیه امام خمینی(ره) آمده بودند، با دیدن سادگی فضای حسینیه به شدت متعجب شده بودند و در گفت وگو با خبرنگار کیهان می گفتند خیلی چیزها شنیده بودیم در مورد رهبر انقلاب اسلامی اما حضور در اینجا و دیدن این شرائط، حس دیگری به آدم می دهد.
¤ رهبر با اشاره به صحبت های یکی از دانشجویان که با شور و حرارت خاصی سخن می گفت، فرمودند: «این حس و حال دوران دانشجویی خیلی خوب است، روحیه پرسش و مطالبه گری یک نعمت است اما مراقبت کنید از خودتان تا مثل آهنی که از توی کوره خارج می شود، از گرم و داغ و قرمز بودن تبدیل به سرد و سیاه شدن نشوید.
¤ ازدحام و ابراز احساسات دانشجویان به حدی بود که محافظان به سختی از پس کنترل دانشجویان برمی آمدند، و آقا برای اقامه نماز، صرف افطار و خروج از سالن هرجا که می رفتند، دانشجویان برای عرض ارادت به آن سمت هجوم می آوردند.
¤ رهبر به مسئولان دولتی و تشکل ها توصیه کردند در کنار نخبه پروری علمی، موضوع نخبه پروری سیاسی را هم جدی بگیرند.
¤ هنگام صرف افطار، آقا از یک دانشجوی سمج که به حرف محافظان گوش نمی کرد و کنار میز آقا ایستاده بود، پرسیدند مگر روزه نبودی که افطار نمی کنی؟ آن دانشجو هم گفت «گشنمه آقا اما چه کنم از دیدن شما سیر نمی شوم»!
¤ در ابتدای ورود مقام معظم رهبری، دانشجویان به صورت دسته جمعی شعرزیبایی را همخوانی کردند که به هنگام ورود رهبر به استان سمنان مردم خوانده بودند.
¤ ¤ ¤
... و دست آخر اینکه رفته بودم تا در حاشیه بایستم و گزارشگری کنم اما چه کنم که به قول سهراب نخ بادبادک دل را محکم نچسبیدم و با صدها دل جوان و پرشور دیگری که آنجا بودند به آسمان زلال و نورانی کسی رفت که حضورش و کلامش و نگاه پدرانه اش لاجرم بر دل می نشست. راستی آخرین حاشیه نگاری را بی خیال شدم و در راهروی حسینیه امام (ره) چفیه متبرک آقا را از ایشان به ارمغان گرفتم و جانی تازه...
صادق غفرانی
86/7/17
12:33 ع
عکس: حمایت دانشجویان از رئیس جمهور |
|
عکس: آشوبگری میلیشیا در دانشگاه تهران |
|
پیام رسان