86/7/18
2:58 ع
از دوستانى که اینجا مطالبى بیان کردند، صمیمانه و از ته دل تشکر میکنم؛ چه دوستانى که از سوى تشکلها حرف زدند، چه دوستانى که نظرات خودشان را بیان کردند، مطالب مفیدى را به گوش ما رساندند، که برخى از این مطالب، براى من مطالبِ جالب توجهى بود و شاید انشاءاللَّه یک اقدامى، یک حرکتى را ایجاب کند؛ لیکن از این جالبتر، این است که جوانهاى ما، دانشجویان ما در زمینهى مسائل گوناگون - چه مسائل دانشگاهى، چه مسائل سیاسى، چه مسائل اجتماعى - نظراتى دارند، مطالباتى دارند، مدعا دارند؛ این براى من جالب است. من بارها گفتهام؛ از آن روزى باید ترسید که جوان ما، دانشجوى ما در دانشگاه انگیزهى طرح مسئله، طرح سؤال، طرح درخواست نداشته باشد. همهى همت ما باید این باشد که این روحیهى مطالبه، خواستن و مدعا داشتن در زمینههاى گوناگون را در نسل جوان کشورمان - بخصوص جوان علمى - گسترش بدهیم. اگر این شد، ممکن است به همهى آن مطالبات نتوان پاسخ داد - کما اینکه در کوتاهمدت همینجور هم هست؛ به همهى مطالبات در کوتاهمدت یقیناً نمیشود پاسخ داد؛ ظرفیتها محدود است - لیکن یقیناً آیندهى خوب و یک افق روشن با چنین مطالباتى جلوى چشم است.
جوان باید مطالبه کند، باید احساس کند که این مطالبه سودمند است، ثمربخش است؛ و تشویق بشود بر این مطالبه و باید احساس کند که او فقط مسئولیتش طرح سؤال و پرتاب کردن یک شعار نیست، که بگوید خوب، ما کار خودمان را کردیم؛ نه، پیگیرى کردن، مطالعه کردن، دربارهى مسئله اندیشیدن، آن را پخته کردن، راهِ کارِ اجرائى را براى آن جستجو کردن، براى طرحش با مراکز دستاندرکار و مجرى تلاش کردن و فعالیت کردن و بالاخره خود وارد میدان کار شدن، اینها جزء وظایف و تکالیف جوان ماست که این را هم بایستى جوان ما درک کند؛ در کنار آن مطالبه و طلبگارى و مدعا داشتن که عرض کردیم.
مطلب کلیدىاى که لازم است اول عرض کنم - که یکى از عزیزان، اینجا مطرح کردند - راجع به گزارههائى است که درباره ارتباط رهبرى و مردم در اینجا و آنجا گفته میشود. این چیزى که در جلسه گفته شد، ملاک نیست؛ یا تأویل یا توجیه یا تفسیرهاى مِن عندى؛ هیچ کدامِ اینها درست نیست. من حرفم همانى است که دارم میگویم. آنچه را که بر طبق مصلحت کشور و مصلحت نظام نباید گفت، نمیگوئیم؛ نه اینکه خلافِ آن را بگوئیم، بعد بخواهیم در یک جلسهى خصوصى، مثلاً فرض کنید آن خلافگفته را تصحیح کنیم؛ نخیر، اینجور نیست. بله، بسیارى از مسائل هست که گفتنِ آن بر مسئولان کشور حرام است؛ نباید بگویند. ما اگر همهى آن چیزهائى را که میدانیم، بگوئیم، فقط شما که نمیشنوید، آنهائى که دشمن شما هستند، آنها هم میشنوند. قطعاً این چیزى که در جلسه گفته شد، نیست؛ و بلاشک نباید برخى از مطالب را گفت. اما آنچه را که نباید گفت، نباید گفت؛ نه اینکه باید خلاف آن را گفت و در اذهان شوب ایجاد کرد؛ شائبهاى به وجود آورد. قبلاً این روشن باشد، معلوم باشد؛ حرف ما همانى است که از ما میشنوید؛ چه در نماز جمعه، چه در دیدارهاى عمومى، چه در دیدارهاى دانشجوئى و دیدارهاى گوناگونِ اختصاصىِ دیگر.
یک درخواست دیگر هم بکنم. دانشجویانى که به عنوان نخبگان علمى آمدند اینجا صحبت کردند، مطالب خوبى را گفتند؛ البته تندتند صحبت میکردند، من همهى جزئیات را هم نشنیدم. یادداشت کردم این را بگویم به دوستان؛ خواهش میکنم آن چیزهائى که مورد نظرتان هست، با پیشنهادهاى مشخصتان روى کاغذ بیاورید؛ هم در ذهن خودتان شکلیابىِ بیشترى پیدا میکند، هم آن را به ما بدهید که ما بتوانیم اگر بناست دنبال شود، انشاءاللَّه دنبال کنیم.
توصیهى من به فضاى دانشجوئى و محیط دانشجوئى، همین مطلبى است که عرض کردم؛ یعنى خواستن، مطالبه کردن، داعیه داشتن؛ هم در زمینهى مسائل سیاسى و اجتماعى، هم در زمینهى مسائل علمى، هم در زمینهى مسائل خاص دانشگاهى؛ همراه با عقلانیت. من از اول انقلاب تا حالا، حتى در آن روزهائى هم که روزهاى بعضى از تحرکات نامتناسب بود و من به دانشگاه تهران مىآمدم و با جوانها صحبت میکردم، عقیده و سلیقهام همین بود که دانشجو باید از افراط و تفریط پرهیز کند؛ من با افراطکارى و زیادهرویهاى گوناگون در هر جهتى، موافق نیستم. با اعتدال، با روش منطقى و صحیح مسائل را دنبال کنید و بدانید که خواست و پیگیرى شما اثر دارد. این تصور غلط نبادا به ذهن بیاید که چه فایده دارد؛ نخیر، کاملاً فایده دارد. اگر مثلاً شعار عدالتخواهى که حالا یک مسئولى این را بر زبان آورده، گفته میشد، بعد هم تمام میشد، کسى در جامعه پرچم عدالتخواهى را به دست نمیگرفت. مطمئن باشید یک دولت عدالتخواه و یک گفتمان عدالتخواهى مثل امروز به وجود نمىآمد. شماها کردید؛ کار شما جوانها بود؛ به عنوان جنبش عدالتخواهى، به عنوان طرح مسئلهى عدالتخواهى - نمیخواهم حالا به یک تشکیلات خاص اشاره کنم - این را در دانشگاهها جوانهاى مؤمن، جوانهاى متعهد، جوانهاى بامسئولیت مطرح کردند، گفتند؛ وقتى تکرار شد، به شکل یک گفتمان عمومى درمىآید و نتیجهاش را در گزینشهاى مردم، در جهتگیریهاى مردم، در شعارهاى مردم، در انتخابات مردم، نشان میدهد. بنابراین شما یک گام جلو آمدید. من مىبینم بعضى از دوستان دانشجو - حالا چه در این جلسه، چه شاید بیش از این؛ در ارتباطات دیگرى که با من گرفته میشود - نسبت به برخى از مسائل مربوط به عدالت و رفع تبعیض و مبارزهى با فساد، در ذهنشان سؤالاتى مطرح میشود که خوب حالا چى که دائم گفتیم. بله، گفتید و شد؛ منتها این انتظار که همهى آنچه را که ما خواستیم، در کوتاهمدت تحقق پیدا کند، عملى نیست؛ در هیچ شرائطى در کوتاهمدت، آرمانهاى بزرگ تحقق پیدا نمیکند. آرمانهاى بزرگ احتیاج به استمرار عمل دارد. کار را بایستى به صورت پیگیر دنبال کرد و از آن مأیوس نشد تا به نتیجه برسد.
البته محیط دانشجوئى، محیط سیالى است؛ یعنى شما امروز دانشجوئید، پنج سال دیگر اغلبتان دانشجو نیستید؛ یک گروه دیگرى به جاى شما دانشجویند. خوب، اینجا دو تا محیط براى استمرار هست: یکى خودِ شما هستید. شما بمجرد اینکه از محیط دانشجوئى دانشگاه خارج شدید، یادتان نرود که در تشکل دانشجوئى، در محیط دانشجوئى، در کلاس درس، در یک چنین جلساتى چه میگفتید، چه میخواستید و به عنوان آرمان چه چیزهائى را مشخص میکردید؛ اینها را فراموش نکنید؛ اینها را نگه دارید. این یک مطلب است. ما یکى از آفتهامان همین است؛ آدمها چند صباحى در محیطى قرار میگیرند، رنگى به خودشان میگیرند، از آن محیط که دور شدند، مثل آهنى میشوند که از کوره بیرون بیاورى؛ تا توى کوره است، رنگش سرخ است، وقتى بیرون آوردید، تدریجاً رنگش به سیاهى میگراید؛ اینجورى نشوند. از درون بجوشید. این فکرها را در دلتان ریشهدار کنید.
البته - در پرانتز عرض کنیم - راهش هم همین است که این را به ایمان دینى و به عقاید دینى وصل کنید. آنجاست که تکلیف الهى، انسان را هیچ وقت فارغ نمیگذارد. آنهائى که توانستند مبارزه کنند، آنهائى که توانستند طاقت بیاورند، آنهائى که توانستند در مقابل مشکلات سینه سپر کنند، آنها از این دستورالعمل، از این نسخه بهره گرفتند؛ والّا امروز شما دانشجوئید و محیط دانشگاه هست و محیط جوانى است و گرم و گیرا و عدالت و آرمانخواهى و اینها، بعد پسفردا از محیط دانشجوئى که خارج شدید، همه چیز یا دفعتاً فراموش بشود یا بتدریج فراموش بشود، این درست نیست. این یک مرکز براى استمرار است.
مرکز دوم، خودِ دانشگاه است. شما امروز دانشجوئید و انگیزههائى هم دارید؛ خیلى هم خوب، فردا جاى شما - پنج سال دیگر، شش سال دیگر که شما دانشجو نیستید - آنهائى که مىآیند، وارث چه هستند؟ به تعبیر دیگر، آنها چگونه این محیط را شکل خواهند داد؟ بخشى از این کار به عهدهى امروزِ شماست، که یکى از چیزهائى که من در اینجا یادداشت کردهام که به شما دوستان عرض کنم، این است. ما راجع به نخبهپرورى علمى بحث کردیم، من حالا نخبهپرورى سیاسى را توصیه میکنم. من تأیید میکنم که در بخشهاى تبلیغات و صدا و سیما، نخبههاى سیاسى و نخبههاى اجتماعى باید مطرح بشوند؛ یکى از دوستان اینجورى فرمودید، که کاملاً درست است؛ مورد تأیید من است و این کار انشاءاللَّه باید بشود؛ لیکن بخشى از نخبهپرورى هم مربوط به شماست؛ یعنى در محیط تشکلهاى دانشجوئى، نخبههاى سیاسى پرورش پیدا کنند؛ فضا را آماده کنید. این دیگر دست دولت و دست محیط خارج از دانشگاه نیست؛ دست خود شماست. از فکر، از ذهن استفاده کنید، ببینید چگونه میتوانید محیط بحث و استدلال و ورزیابى فکرى و تقویت روحیه و تقویت امید و محکم کردن پایههاى فکر سیاسى را در این طبقهى جدیدى که بعد از شما مىآیند، برنامهریزى کنید که خاطرجمع باشیم که مجموعهى دانشجوئى در دورهى بعد و دورههاى بعد، همچنان در جهت همین هدفهاى بلند و آرمانهاى خوب پیش خواهد رفت. البته مراقب زاویهها باید بود؛ کجرویها را بایستى دید و شناخت.
یک نکتهى دیگرى که در دنبالهى آن مطالبهى دانشجوئى عرض میکنم، این است که مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهى اوقات معارضهى با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبرى هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفى کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه در افکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیهى مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفى است. اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مىنشینند؛ خیلى هم با هم رفیقند، خیلى هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معناى مخالفت کردن، به معناى ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کردهام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معناى این نیست که همهى جزئیات کارهائى که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّى من از همهاش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبرى از آن مجموعهى حوادث و رویدادهائى لازم است که به تصمیمگیریهاى او، به جهتگیریهاى او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همهى چیزهائى که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانهها اتفاق مىافتد، باید حتماً رهبرى مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضى از اشخاص و بعضى از کارها ممکن است در مجموعهى دولتى وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبرى وارد محیط اجرائى شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگى یا اقتصادى، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضى تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم - که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشى است؛ حقاً و انصافاً. کارهائى هم که دارد انجام میگیرد، مىبینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بىانصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند - حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفدارى، به معناى این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردى هم انتقاد داشته باشم.
به هر حال شما آنچه که من امیدم هست در محیط دانشجوئى، این است. واقعاً اینجور هم خواهد شد؛ مطمئن باشید؛ چون انسان حرکت کلى را که سنت آفرینش است، مىبیند؛ چرا که هر جا ایمان بود و مجاهدت دنبالش بود، نتیجه قطعى است؛ مىبینم که خواهد شد.
آن چیزى که ما از محیط دانشجوئىمان انتظار داریم، پیشرفت علم، پیشرفت اندیشهى سیاسى، عمق اندیشهى دینى و ایمان دینى، عمق معرفت دینى و روشنبینى دینى، دست یافتن به قلمروهاى جدید؛ هم در زمینهى علم، هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى معرفت دینى در محیط دانشجوئى است؛ البته به کمک راهنمایان هر بخشى. شما براى کار علمى باید استاد داشته باشید، براى کار معرفت دینى باید استاد داشته باشید، براى کار سیاست هم همینجور است. کار را شما میکنید؛ او راهنمائى میکند. دانشگاه ما و محیط دانشجوئى ما بایستى در همهى این عرصهها پیشرفتهاى حقیقى و چشمگیرى کند و این پیشرفتها را انشاءاللَّه خواهد کرد.
پروردگارا! من این جوانها را که فرزندان من هستند در حقیقت، به تو میسپارم. پروردگارا! همهشان را در کنف حمایت خود و هدایت خود و لطف خود نگهدار. پروردگارا! نسل جوان کشور ما را آیندهسازِ آرمانى این کشور قرار بده. پروردگارا! همهشان را، حرکاتشان را، جهتگیریهایشان را، اقدامهایشان را مشمول رضاى خودت قرار بده. پروردگارا! جوانان ما را در توفیق علمِ همراه با عمل - علمِ جهتدار و ثمربخش - موفق بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى و خشنود کن؛ ارواح طیبهى شهداى عزیزمان و روح مطهر امام را از ما راضى و خشنود کن؛ ایران و جمهورى اسلامى را روز به روز سربلندتر و عزیزتر بفرما.
پیام رسان