86/7/26
7:8 ع
شب جمعه که می شه دل منو تنها میذاره به گمونم که میره کربلا سوغات بیاره............
مطلب عالم ذر!روز ازل! صبح آفرینش! را قبلاً نوشته بودم که ناقص موند دلم نیامد رهاش کنم اینهم ادامه اش.....
تولد مولود
مرویست: بدین ترتیب دومین گل از گلستان خاندان رسول اکرم شکفته شد و جهان هستی را با وجود مقدسش معطر کرد و مردم مدینه از خبر مسرت بخش میلاد خجستۀ آن مشعل هدایت و آن یگانۀ الماس عرش خدا که خورشید را بیفروغ مینمود غرق در سرور و شادی شدند، غافل از این که خاندان عصمت و طهارت را هالهای از غم در بر گرفته است؛ زیرا پیک وحی پیش از ولادت آن مولود، خبر غم انگیز و حوادث ناگوار عاشورای حسینی را گزارش داده بود، وقتی مژدۀ ولادت مولود منتشر شد حضرت رسول اکرم بیدرنگ خود را به خانۀ حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام رساند و از اسماء خواست تا آن مولود را بیاورد که آن حضرت دیدن فرمایند.
اسماء میگوید: من آن مولود عزیز را در جامهای سپید نهادم و به دست مبارک رسول خدا سپردم و آن حضرت نوزاد را به آغوش گرفته و در دامن خود نهادند و در گوش راست آن حضرت اذان و در گوش چپش اقامه گفتند، سپس مولود را بوسیده و با اندوه فراوان فرمودند: تو را مصیبت بزرگی خواهد بود؛ خدا قاتل تو را لعنت کند، سپس خطاب به بنده فرمودند: این خبر را برای دخترم فاطمه نقل مکن.
اسماء میگوید: روز هفتم که فرا رسید؛ رسول خدا تشریف آورده و فرمودند: فرزندم را بیاور، همین که آن حضرت را به حضور رسول اکرم بردم، دستور دادند گوسفند ابلقی را برای نوزاد عقیقه کرده و سپس یک ران آن را به قابله عطا کردند، هم چنین آن حضرت پس از عقیقه دستور دادند تا سر مبارک مولود را تراشیده و به وزن موی سرش، نقره صدقه داده و سپس آن مولود را در دامن خود گرفته و فرمودند: یا اباعبدالله! کشته شدن تو بر من خیلی ناگوار است، آن حضرت این کلام را فرموده، آنگاه به شدت گریان شدند.
نقل شده است، اسماء به رسول خدا عرض کرد:
پدر و مادرم به فدایت این چه خبری است که روز اول (ولادت مولود) آن را فرمودی و امروز که (روز هفتم ولادت اوست) این موضوع را خبر میدهی و در عوض شادی گریه میکنی؟
پیامبر اکرم (ص)در این باره فرمودند:
به این دلیل بر فرزند دلبندم میگریم که گروهی از ستم کاران بنی امیه او را شهید میکنند؛ همانا که در دین من رخنه خواهند کرد و به خدای عظیم کافر خواهند شد؛ خداوند شفاعت مرا به ایشان نصیب نگرداند و خداوند دوست بدارد کسانی را که فرزندانم را دوست داشته باشند و لعنت کند دشمنان ایشان را یک نوع لعنتی که آسمان و زمین را پر کند.
روایت است در هفتمین روز ولادت آن مولود، حضرت جبرئیل نزد رسول خدا مشرف شده و عرض کرد:
«خداوند تبارک و تعالی بر تو سلام میرسانند و میفرماید: همانا علی برای تو همانند هارون برای موسی بن عمران است، بنابراین نام فرزندت را نام فرزند هارون قرار بده.
حضرت فرمود: اسمش چه بود؟
جبرئیل عرض کرد: شبیر.
رسول الله فرمود: زبان من عربی است.
جبرئیل عرض کرد: شبیر به عربی حسین خوانده میشود، پس پیامبر نام مولود را حسین گذارد.
در این باره شیخ صدوق در اکمال الدین از حضرت صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود:
وقتی آن سرور آزادگان، چشم به دنیا گشود خداوند به فرشتگان وحی فرمود که شماها صف در صف بایستید و تسبیح، تحمید، تمجید و تکبیر را برای بزرگداشت این مولود مسعود که برای حضرت محمد در دنیا متولد شده به جا آورید، هم چنین خداوند حضرت جبرئیل را امر نمود که با هزار قبیل(تعداد یک میلیون) از ملائکه بر اسبهای ابلق سوار شده که بر هر یک از آنها قبههایی از دُرّ و یاقوت نهاده شده بود و دیگر جماعتی از ملایکه که اسم آنان روحانیون میباشد و در دستهایشان حربهها از نور است، همگی بر زمین نازل شوند و حضرت پیامبر را برای ولادت آن مولود تبریک گویند.
مرویست: زمانی که حضرت جبرئیل در حال نزول بود به جزیرهای از جزایر دریا برخورد و با ملکی مصادف شده که او را "فُطرس" میگفتند که یکی از حاملان عرش خدا به شمار میرود.
نقل شده است: خدای توانا به فطرس امری کرده، ولی او دربارۀ آن امر کندی نموده بود؛ بنا به روایتی خدای تعالی او را بین عذاب دنیا و آخرت مخیر کرده و فطرس عذاب دنیا را اختیار کرد و خدای قهار او را به وسیله مژۀ چشمانش در آن جزیره آویزان کرده بود؛ هیچ حیوانی از آن جزیره عبور نمیکرد و پیوسته دود بدبویی از آن متصاعد بود و همین که فطرس، حضرت جبرئیل را با آن عده از ملائکه در حال نزول دید، پرسید قصد کجا دارید؟
حضرت جبرئیل عرض کرد:
«پسری برای احمد از دختر او فاطمه و وصی او علی متولد شده است که امامان امت تا روز قیامت از فرزندان او خواهند بود».
اینک خداوند مرا دستور داده که خدمت آن حضرت شرفیاب شده و تبریک عرض کنم.
فطرس به حضرت جبرئیل عرض کرد: مرا به همراه خود ببرید، شاید آن حضرت در حق من دعا کند و خدای رئوف از گناهم بگذرد.
گویند: حضرت جبرئیل او را با خود به حضور پیامبر اکرم (ص)آورد و بعد از این که به رسول خدا تبریک گفت، شرح حال فطرس را نیز به عرض رسانید.
پیامبر اکرم (ص)فرمود: به فطرس بگو خود را به گهوارۀ نوزاد بمالد و به مکان خود برگردد و فطرس نیز چنین کرد پر و بال او روییده شد و به طرف آسمان بالا رفت و قبل از این که به جانب آسمان صعود کند به رسول خدا عرض کرد:
«یا رسول الله! زود باشد که امت تو این مولود را شهید کنند و حال به جهت نعمتی که به وسیلۀ آن نوزاد به من نصیب شده حقی برگردنم دارد؛ لذا هر کس آن بزرگوار را زیارت کند من زیارت او را به حضرت حسین میرسانم، کسی که بر آن حضرت سلام کند من سلام او را به آن مولا رسانده و هر که بر امام صلوات بفرستد، من صلوات و درود او را به آن حضرت خواهم رساند.»
مرویست: موقعی که فطرس به جانب آسمان بالا میرفت فخریه نموده و عرض کرد:
«کیست مثل من! حال آن که آزاد شدۀ حسین بن علی و فاطمه و جدش احمد صلی الله علیهم اجمعین هستم».
پیام رسان