86/8/11
11:17 ع
در سالگرد آن روزها
گزارش مهاجرت تاریخی امام از عراق به کویت و سپس به پاریس
امام خمینی در ملاقات با سعدون شاکر رئیس اطلاعات عراق فرموده بودند : « هر کجا بروم ، اگر این فرشم را پهن کنم ، همان جا منزل من است . من از آن روحانیونی نیستم که به خاطر علاقه به زیارت دست از کار مبارزه بکشم و اگر بنا شود از مردم ایران جدا بشوم ، دقیقهای این جا نخواهم ماند .» امام خمینی تصمیم گرفت به کویت برود تا در کویت بعد از رای زنی « به یکی از ممالک اسلامی بروند » . امام خمینی تصمیم خود را به حاج احمد آقا اعلام کردند . روز هشتم مهر احمد آقا روحانیون مبارز خارج از کشور را به منزل خود دعوت کرد و موضوع را با آنها در میان گذاشت . در جلسه تصمیم گرفته شد تا با آیتالله مهری روحانی بزرگ شیعه و نمایندهی امام در کویت تماس گرفته شود و آیتالله مهری دعوت نامهای به همراه یکی از فرزندانش به نجف ارسال کند . آقای فردوسی پور این مأموریت را به عهده میگیرد . فردا بعد از اذان صبح با حجتالاسلام سیداحمد مهری تماس میگیرد و درخواست میکند دعوت نامه به نام روح الله مصطفوی فرزند مصطفی و احمد مصطفوی فرزند روح الله ارسال نمایند . سید ابتدا متوجه نمیشود . بعد فردوسی پور موضوع را به وی توضیح میدهد . فردا (10 مهر) سیداحمد مهری با برادرش به نجف رسیدند . ساعت 8 صبح موضوع به اطلاع امام خمینی رسید . آقای دعایی نیز روادید را از سفارت کویت در بغداد تهیه نمود . تصمیم گرفته شد ، آقای فردوسی پور و آقای املایی نیز امام خمینی و حاج احمد آقا را همراهی کنند . تعدادی از دوستان نزدیک امام هم قرار شد تا مرز کویت امام را بدرقه کنند . امام خمینی تصمیم گرفتند برای آخرین بار با امام علی (ع) وداع کنند . همین که امام وارد حرم شدند فریاد شادی از همه سوی به هوا برخاست ، زنان عرب هلهله میکردند ، زائران ایرانی تکبیر میگفتند ، یکی عبای امام را می بوسید و یکی دست امام را . خوشحالی از این جهت بود که حصر امام برداشته شده و امام آزاد شدهاند ؛ ولی هیچ کس نمیدانست نجف از این به بعد شاهد حضور امام خمینی نخواهد بود . به همه تأکید شده بود ، که ا ز حرکت به سوی کویت کسی با خبر نشود . این مخفی کاری بی فایده بود ، چون امام آن قدر بزرگ بود که حرکت او نمیتوانست از دید مقامات دولت نظامی بغداد مخفی بماند . سعدون شاکر در روز یازدهم ساعت 22 به هیأت ایرانی اعلام کرد : « یک ساعت پیش به من اطلاع رسید که خمینی فردا از راه زمینی به وسیلهی اتومبیل عازم کویت میباشد و رفتن او قطعی و حتمی است . » موضوع با سرعت به مقامات ایرانی مخابره شد .
امام خمینی آن شب را مانند شبهای دیگر سر ساعت خوابیدند ، یک ساعت و نیم مانده به اذان صبح برخاستند و به راز و نیاز و نماز پرداختند . آن گاه اهل بیت را جمع کردند و فرمودند : « هیچ ناراحت نباشید که هیچ نمیشود . آخر نمیشود ساکت بود . جواب خدا و مردم را چه میدهیم ؟ عمده تکلیف است ، نمیشود از زیر بار تکلیف شانه خالی کرد . این که هیچ ،اگر میگفتند یک روز ساکت باش و این جا زندگی کن و من میدانستم یک روز سکوت مضر است ، محال بود قبول کنم . »
کاروان امام بعد از نماز صبح حرکت کرد ، چهار اتومبیل از یاران ، امام را بدرقه میکردند . دو اتومبیل رژیم عراق نیز کاروان امام را اسکورت میکردند . دولت ایران که از حرکت امام خمینی آشفته شده بود تماس خود را با سرویس اطلاعات عراق برقرار کرده بود و هر لحظه از کاروان امام خبر میگرفت : « حبیب رئیس دفتر سرویس عراق تلفنی به نمایندگی اطلاع داد که [آیتالله] خمینی به وسیلهی اتومبیل نزدیک بصره رسیده » است « آقای غالب منشی رئیس دفتر در ساعت 35/15 به وقت تهران اظهار داشت [آْیتالله] خمینی از مرز Sphan ( صفوان ) گذشته و وارد خاک کویت شده است » « آقای غالب منشی رئیس سرویس عراق در ساعت 00/19 به وقت بغداد اظهار نمود پس از خارج شدن [آیتالله] خمینی از مرز صفوان تا کنون اطلاع جدیدی درباره او از سازمان امنیت به ما نرسیده و »
نه تنها نیروهای امنیتی رژیم لحظه به لحظه در تلاش بودند ، بلکه تمامی دیپلماسی ایران در حال فعالیت بود تا از رفتن امام خمینی به کویت ممانعت به عمل آورند . سفیر شاه درکویت از قول یک مقام کویتی اطلاع داد که آیتالله خمینی ساعت 15 به وقت ایران به مرز کویت وارد ، ولی « مقامات کویتی از ورود وی جلوگیری به عمل آوردهاند » و آیتالله « خمینی و همراهان ، مرز کویت را به مقصد بصره ترک نمودهاند » و « مقامات کویتی تحت هیچ شرایطی حاضر به دادن اجازه ورود به خمینی نخواهند بود . » طبقه گزارش ارتشبد قرهباغی وزیر کشور وقت یکی از عوامل تصمیم دولت کویت ، فشار دولت انگلیس بوده است . سفیر انگلیس در ملاقاتی به قرهباغی گفته است که : « به طوری که ملاحظه کردید وقتی [آیتالله] خمینی خواست از عراق به کشور کویت برود ، چون کشور کویت از کشورهای دوست نزدیک انگلستان است ، برای این که [آیتالله ] خمینی در همسایگی ایران نتواند علیه دولت ایران تحرکات بکند از دولت دوستمان کویت خواستیم که اجازهی ورود به خمینی را ندهد . »
کاروان امام خمینی به سوی مرز کویت در حرکت بود ، در نزدیکی بصره با پیشنهاد امام ، کاروان برای صبحانه متوقف شد ، پتویی در صحرای کویری پهن شد و بساط صبحانه چیده شد ، نان بود و پنیر و چند فلاسک چای . یک اتومبیل دیگری از طرف آیتالله مهری هم رسید و امام و احمد آقا به آن اتومبیل منتقل شدند . ظهر به مرز صفوان ( گمرک ایران ) رسیدند ، نماز جماعت به امامت امام برقرار شد و کارهای اداری خروج تمام شد ، بدرقه کنندگان با اشک و آه ، با امام خداحافظی کردند . امام خمینی آخرین نصیحت را فرمودند : « عزیزانم ، نگران نباشید ، من به خاطر انجام وظیفه از نجف میروم ، شما هم مشغول انجام وظیفه باشید . من از طرف دولت عراق مخیر شدم بین این که در نجف بمانم و به درس و بحث مشغول باشم و کار سیاسی نکنم یا از نجف اشرف بروم و کار سیاسی بکنم . من شق دوم را انتخاب کردم ، از نجف میروم برای فعالیت سیاسی و انجام وظیفه ، برای این که فریاد مظلومیت ملت را ، ملتی که همه چیزش را حتی فرزندانشان را در راه اسلام داده است به دنیا برسانم ، شما هم وظیفهی خودتان را انجام بدهید و نگران نباشید هر جا مستقر شدیم شما هم میآیید . »
بدرقه کنندگان به سوی نجف حرکت کردند و امام خمینی و همراهان ، حاج احمدآقا ، فردوسی پور ، املایی ، سیداحمد مهری و یک کویتی و دکتر ابراهیم یزدی – که برای گرفتن پیام برای دانشجویان آمریکایی آمده بود و لحظهای حرکت به کاروان پیوسته بود – با دو اتومبیل به سوی ( عبدلی ) گمرک کویت حرکت کردند . آقای مهری گذرنامه را برد و کارهای اداری آن را تمام کرد و ظاهرا مسئولین مرزی کویتی از روی اسم و مدارک ، امام خمینی از نشناختند . امام برای تجدید وضو پیاده شد و مأموران کویتی وی را شناختند و امام و همراهان را به سالن تشریفات راهنمایی کردند . مأموران آقای مهری را خواستند و وی را توبیخ کردند که چرا به آنها نگفته است این مسافر آیتالله خمینی است . در نهایت مأموران به امام گفتند : از پذیرفتن شما معذوریم . امام فرمودید : ما از همین جا به فرودگاه کویت میرویم و از فرودگاه میرویم سوریه . بعد از چندی مجددا پاسخ آوردند که اجازهی این کار را هم نداریم . کاروان مجددا به صفوان برگشت . مأموران عراق ، امام خمینی را نگه داشتند تا از قصد او مطلع شوند و امام هم یکسره پاسخ میدادند هنوز تصمیم نگرفتهام . امام خسته شدند و عبا را سرکشیدند و روی نیمکتی دراز کشیدند . از خواب بلند شدند ، وقتی نگرانی را در چهرهی حاج احمد آقا دیدند ، فرمودند : « چرا ناراحتی ؟ چرا فکر میکنی ؟ ما اگر منزل خودمان بودیم الان این را نداشتیم ( با انگشت اشاره به کولر گازی کردند ) ، این خیلی از خانهی ما بهتر است . نباید نگران باشی . » خورشید کم کم در کویر فرو میرفت و تاریکی فرا میرسید . امام خمینی نماز را به جای آوردند و یک چای با یک بیسکویت خوردند و با این که ناهار نخورده بودند فرمودند این هم شام من . تا ساعتها امام در صفوان معطل کردند . امام عصبانی شد و شروع به اعتراض کرد ، گفتند به زودی دستورالعمل از بغداد خواهد رسید . سرانجام ساعت 11 دو دستگاه اتومبیل آوردند و امام را دعوت کردند که سوار شوند ، امام با عصبانیت فریاد زدند : « من به شما اعتماد ندارم ، به شما اطمینان نمیکنم ، چطور به ماشین شما اعتماد کنم ؟ من هرگز سوار این ماشین نمیشوم » مأموران عقب عقب رفتند و دور هم جمع شدند و گفتند سیدعصبانی شده ، رئیسشان گفت با مسئولیت من سوار بر اتومبیل خودشان شوند . امام سوار اتومبیل آقای مهری شدند و دو اتومبیل نیروهای امنیت آنها را اسکورت کردند و آقای دکتر یزدی را نیز تا صبح در همان صفوان نگه داشتند. کاروان به بصره بازگشت و شب به هتل شرقالاوسط رفتند . هنوز امام خمینی در لابی هتل بودند که رئیس امن العالم بصره از راه رسید و عذرخواهی را شروع کرد و همه چیز را به گردن دولت کویت گذاشت . امام خمینی با عصبانیت فرمودند : « خیر ، تقصیر شما بود . تقصیر کویت نبود ، این تقصیر شماست . من 9 ساعت بدون دلیل و بدون جهت در مرز عراق معطل بودم . شما اگر میخواهید بر مردم حکومت کنید باید نظر مردم را جلب کنید ، باید رضایت مردم را جلب کنید و این رفتار و برخورد شما با ما دلیل بر این است که شما نمیخواهید حکومت کنید ، شما علاقه ندارید به حکومت خودتان والا این رفتار یک حاکمی که میخواهد به حکومت خودش ادامه بدهد نیست . چرا این جور رفتار کردید ؟ چرا ما را معطل کردید ؟ » تلاش رئیس بی فایده بود ، امام هیچ بهانهای را نمیپذیرفتند .
همراهان از امام پرسیدند تصمیم چیست ؟ فردا کجا میرویم ؟ امام فرمودند : « بعدا تصمیم میگیرم ، من نمیتوانم حالا تصمیم بگیرم . »
وقتی امام خمینی روی نیمکت مرز صفوان و هتل شرق الاوسط با آرامش خوابیده بودند ، وحشت تمام ارکان رژیم شاه را فرا گرفته بود که اگر فردا مردم خبر خروج امام خمینی از عراق را بشنوند چه عکسالعملی نشان خواهند داد ؟ ساواک مرکز با سرعت بخشنامهای را به ساواکهای تابعه رمز کرد :
« با توجه به عزیمت خمینی از عراق چون احتمال دارد از طرف عوامل و طرف داران نامبرده حرکات و تشنجاتی در آن منطقه صورت گیرد ، دستور فرمایید ضمن مراقتبهای همه جانبه در این مورد با همکاری مراجع انتظامی ، لیست مظنونین درجه یک و طرف داران حاد یاد شده سریعا تکمیل تا به محض دستور نسبت به دستگیری آنان اقدام » شود .
هجرت به سوی پاریس – امام خمینی و همراهان در هتل شرقالاوسط بصره به استراحت پرداختند . احمد آقا با امام در یک اطاق خوابیدند. صبح زود احمد آقا نزد همراهان آمد و گفت : « فردوسی ! بشارت ، امام از خواب بلند شدند و فرمودند میرویم پاریس . » احمد آقا نیز برای امام استدلال کرد ممکن است سوریه نیز مانند کویت عمل کند پس بهتر است جایی برویم که احتیاج به ویزا نداشته باشد . امام خمینی تصمیم به سوی پاریس را از مسائل لطیف انقلاب میدانستند ؛ لذا در وصیتنامه ی سیاسی شان به این موضوع پرداخته و نوشتهاند :
« از قرار مذکور بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس به وسیلهی آنان بوده . این دروغ است . من پس از برگرداندنم از کویت ، با مشورت احمد ، پاریس را انتخاب نمودم ، زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود ، آنان تحت نفوذ شاه بودند ، ولی پاریس این احتمال نبود . »
امام خمینی به همراهان فرمودند : عازم بغداد میشویم . موضوع به مأموران مراقب امام خمینی اعلام شد . مأموران پس از اطلاع به بغداد و موافقت مرکز درخواست بهای پنج بلیط هواپیما کردند . ساعت 5/1 بعدازظهر مأموران عراقی کاروان پنج نفره ، امام خمینی ، سیداحمد ، فردوسی پور ، املایی و یزدی – که ساعت 10 صبح آزاد و به آنها پیوسته بود – را به یک فرودگاه نظامی بردند و آنها را با یک هواپیمای نظامی کوچک روانهی بغداد کردند . در فرودگاه بغداد چند نفر از دوستان که با خبر شده بودند از کاروان استقبال کردند . همراهان امام بلیط پرواز هواپیمای عراقی که فردا ( 14/ 7 / 1357 ) عازم پاریس بود خریداری کردند و به بغداد برای استراحت آمدند و امام خمینی فرمودند : « من امشب باید بروم زیارت کاظمین » گر چه مأمورین عراقی سخت ناراحت شدند ؛ ولی در مقابل تصمیم امام تسلیم شدند . امام وقتی وارد صحن شدند و عراقیها و زایران ایرانی او را شناختند و امام را چون نگین در میان گرفتند . صبح روز 14/7/1357 امام خمینی با چها رنفر از همراهان خود سوار بر هواپیمای غول پیکر جمبوجت عراقی شد . سر میهماندار ، امام خمینی و همراهانش را به طبقهی دوم هواپیما راهنمایی کرد . بلافاصله سه نفر نیروی امنیتی نیز به آنان پیوستند . هواپیما از روی زمین برخاست ، در آن زمان هیچ کس به جز این مسافر کهنسال نمیدانست این پرواز آغاز شمارش معکوس سقوط کهنسالترین رژیم شاهنشاهی است .
بعد از چهار ساعت پرواز ، هواپیما در فرودگاه ژنف برای پیاده کردن چند مسافر فرود آمد . باید موضوع سفر امام خمینی را به پاریس به اطلاع هواداران ایشان میرساندند . مأموران امنیتی عراقی مانع پیاده شدن بودند. آقای املایی مأمور جلو پلهها را بغل کرد و دکتر یزدی با سرعت از پلهها پایین رفت و همراه با مسافرین خود را به یک تلفن رساند و خبر ورود امام خمینی به پاریس را به آقای دکتر حسن حبیبی داد و به هواپیما بازگشت . هواپیما بعد از نیم ساعت مجددا به سوی پاریس پرواز کرد . نزدیک ظهر شد سرو غذا شروع شد . غذای امام که ظرف کوچک آبگوشتی بود و از بغداد در یخچال هواپیما نگهداری میشد ، مهماندار آن را گرم کرد و نزد امام گذاشت . پذیرایی تمام شد . نگرانی بر همراهان امام مستولی شد . موضوع نگرانی را با امام در میان گذاشتند . آقای فردوسی پور عرض کرد : « آقا اگر پاریس نگذاشتند پیاده شویم و نگذاشتند آن جا بمانیم تکلیف چیست ؟ تبسم شیرینی بر لبهای امام نقش بست و فرمودند : شماها از سفر خسته شدهاید ؟ شماها که جوانید نباید خسته شوید ، من که خسته نشدهام . جای دیگر میرویم . فکر کنید کجا برویم بهتر است ؟ جای دیگری از الان در نظر بگیرید که اگر پاریس راه ندادند آن جا برویم . »
یاران امام خمینی در ایران بعد از برگرداندن امام از مرز خبری نداشتند ، همه نگران ، مردم مضطرب ، آیتالله بهشتی به عنوان رهبر جامعه روحانیت بیش از دیگران تحت فشار بود ، دائم با نجف ، با شهرهای مرزی و با خارج از کشور در تماس بود تا خبری از امام بگیرد « در اثنای پرواز بود که خبر رسید مقصد امام پاریس است . »
به گزارش خبرگزاری فرانسه ، هواپیمای حامل امام خمینی ساعت 14/20 به وقت محلی ( 50/16 روز جمعه 14/7/1357 به وقت ایران ) در فرودگاه اورلی پاریس به زمین نشست . چند نفر از دانشجویان و هواداران از امام خمینی استقبال کردند و ایشان را به آپارتمانی که آماده شده بود راهنمایی کردند . دانشجویان بعد از زیارت رهبرشان رفتند . چیزی از شب نگذشته بود که نمایندهی کاخ الیزه زنگ آپارتمان را به صدا در آورد و خود را معرفی کرد . وی نزد امام آمد و پیام رئیس جمهور را ابلاغ کرد: « حق ندارید کوچکترین کاری انجام دهید . » این سخن برای حاضرین که میپنداشتند فرانسه مهد آزادی است بسیار تعجب برانگیز بود . امام خمینی پاسخ دادند :
« ما فکر میکردیم این جا مثل عراق نیست . من هر جا بروم حرفم را میزنم . من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر می کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند ؛ ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند . من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه میگذرد . »
با انتشار خبر ورود امام خمینی به پاریس از صبح زود دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس به سوی محل سکونت امام خمینی سرازیر شدند . به گزارش خبرنگار اطلاعات : « امروز 15 مهر ماه جنب و جوش زیادی در محله کشان جنوب پاریس دیده میشد . حدود 500 دختر و پسر ایرانی که دختران موهای خود را با روسری پوشانده و با حجاب اسلامی بودند به دنبال آگاهی از ورود حضرت آیتالله العظمی خمینی به پاریس در حول و حوش محل اقامت ایشان ، ساختمان شماره 24 خیابان پون رویال گرد آمده تا از نزدیک ایشان را ببینند . گروهی از آنان موفق شدند در اجتماعی که در آپارتمان بسیار کوچکشان تشکیل گردید ، مدتی بیانات ایشان را استماع کنند . اکثر جوانان که ا زمحصلین ایرانی بودند از صبح زود به اشتیاق دیدار آیتالله خمینی در محله کشان اجتماع کرده بودند . »
همان روز ( 15 مهر ماه ) پیام امام خمینی خطاب به ملت ایران در پاریس منتشر شد .
این پیام را امام خمینی در آخرین ساعات در بغداد در شرح مهاجرت خود نوشته بودند . امام خمینی در این پیام توضیح دادند که « اکنون که من به ناچار باید ترک جوار مولا امیرالمؤمنین علیه السلام را نمایم و در کشورهای اسلامی ، دست خود را برای خدمت به شما ملت محروم – که مورد هجوم همهی اجانب و وابستگان به آنان هستید – باز نمیبینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه ممانعت نمودند ، به سوی فرانسه پرواز میکنم . پیش من مکان معینی مطرح نیست ، عمل به تکلیف الهی مطرح است ، مصالح عالیهی اسلام و مسلمین مطرح است. ما و شما امروز که نهضت اسلامی بر مرتبهی بسیار حساس رسیده است مسئول هستیم . اسلام از ما انتظار دارد ..... شما مردان و زنان تاریخ باید پایداری در راه کوبیدن ستمکاران و دفاع از حق را به جهانیان و نسلهای آینده ثابت کنید . » امام خمینی در این پیام با اشاره به درگیریهای خونین در کرمانشاه و شهرهای کردستان ضمن اظهار تأسف ، اظهار امیدواری کردند که ملت در راه اسلام و مستضعفین قیام کرده است . امام خمینی در پایان افزودند که « وقتی مطالعهی روحیهی مردان و زنان جوان از دست داده را میکنم که شجاعاته در مقابل مصایب ایستادگی کرده و میکنند ، برای خود احساس شرمندگی میکنم .
پی نوشت:
1 . سید احمد خمینی ، پا به پای آفتاب ، تدوین امیررضا ستوده ، ج 1 ، ص 92 .
2 . صحیفه امام ، ج 3 ، ص 502 .
3 . سید احمد خمینی ، پیشین .
4 . ر . ک اسماعیل فردوسی پور ، همگام با خورشید ، مجتمع فرهنگی و اجتماعی امام خمینی ، فردوس ، 1373 ، صص 385- 380
5 . آرشیو اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 888 ، ص 17 .
6 . سید احمد خمینی ، پیشین ، ص 92 .
7 . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 888 ، ص 41 .
8. همان ، ص 44 .
9 . همان ، ص 46 .
10 . همان ، ص 47 .
11. عباس قرهباغی ، اعترافات ژنرال ، ص 32.
12. اسماعیل فردوسی پور ، پیشین ، صص 399-389 .
13. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 888 ، ص 49 .
14 . اسماعیل فردوسی پور ، پیشین ، ص 23 .
15 . سیداحمد خمینی ، پیشین ، ص 94 .
16 . صحیفه امام ، ج 21 ، ص 452 .
17 . اسماعیل فردوسی پور ، پیشین ، صص 406-399 .
18 . سیداحمد خمینی ، پیشین ، ص 95 .
19 . اسماعیل فردوسی پور ، پیشین ، ص 424.
20 . واحد فرهنگی بنیاد شهید ، او به تنهایی یک امت بود ، تهران ، 1361 ، ج 1 ، ص 230.
21 . اطلاعات ، 15/7/1357 ، ص 4 .
22 . سیداحمد خمینی ، پیشین ، ص 95 .
23 . اطلاعات 16/7/1357 ، ص 4 .
24 . صحیفه امام ، ج 3 ، ص 481 .
بخشی از کتاب :یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357)
تالیف:حجت الاسلام حسینیان، ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران
پیام رسان