86/9/30
12:27 ص
* آشوب طلبی سازمان
سازمان به رغم تمام تلاشهای قانونی برای خلع سلاح اعضایش به این امر تن نداد و در ادامه درگیری ها بعد از دستگیری سعادتی و اختلافات بعدی همچون درگیری های ناشی از حمایت از بنی صدر با مردم، در 30 خردادماه 60 اعلام جنگ مسلحانه نمود و گمان می کرد که با استقبال عمومی روبرو خواهد گردید.
رفتار نابخردانه آنها در نمازجمعه آن هفته تهران توسط حضرت آیت الله خامنه ای موشکافی شد و معظم له در 6 تیر مورد سوء قصد قرار گرفت.
برنامه ریزی سازمان با انفجار 7 تیر تکمیل شد که در آن، آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از یاران نظام و انقلاب به خاک و خون کشیده شدند. همزمان با این اقدام که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند.
آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند.
شهید محمد کچوئی
کاظم افجه ای به دلیل فعالیت در سازمان مجاهدین خلق و ضدیت با جمهوری اسلامی دستگیر و در زندان به سر می برد که شهید کچویی با او به بحث نشسته بود و او نیز وانمود می کرد که معقول شده است و توانسته بود تا حدی اعتماد مسئولین و نگهبانان زندان را جلب نماید. به دنبال خیز افجه ای برای ترور، شهید کچویی متوجه رفتار وی می گردد و به سوی او می رود که با شلیک افجه ای به شهادت می رسد و او فرار کرده و از آنجا که به ورودی ها و خروجی های زندان آشنا بوده است، خود را به پشت بام ساختمان اداره زندان ها (دادستانی) رسانده و از آنجا خودش را پرتاب می کند که در اثر سقوط کشته می شود.
همزمان با ترور شهید کچویی در هشتم تیرماه، بر خلاف تحلیل سازمان که گمان می کردند با انفجار حزب جمهوری اسلامی، نیروهای حزب اللهی مرعوب می شوند و عناصر آنها فرصت کودتا می یابند و عناصر زندانی نیز با این شورش آزاد می گردند، فضا علیه منافقین تشدید شد و مردم در خیابانها به راهپیمایی و عزاداری پرداختند.
در همین روز بود که همزمان با شورش سعادتی از داخل زندان چندین ماشین اسلحه غیر مجاز که توسط اعضای سازمان در خیابانهای تهران تردد می نمودند، شناسایی شد.
کاظم افجه ای عامل ترور شهید کچویی در کنار مسعود رجوی
با شکست این طرح و کشته شدن کاظم افجه ای، مهدی آسمان تاب به برنامه ریزی قبلی برای ترور مسئولین دادستانی و طرح آشوب در زندان اقرار می کند و با توجه به اقاریر سعادتی و دیگر اسناد بدست آمده، نقش سعادتی در این ترور از سوی دادگاه قطعیت می یابد و در مردادماه 60 به اعدام محکوم می شود.
* حاشیه های پرونده در سالهای بعد
در سالهای بعد از اعدام سعادتی، کمتر کسی در پرونده جاسوسی او تردید کرد، زیرا از نهضت آزادی تا سازمان مجاهدین انقلاب و همچنین یاران امام در جریان این پرونده بودند و به تبع آن، از وقوع این جرم تردید ناپذیر دفاع کرده بودند؛ اما آنچه مورد خدشه برخی قرار گرفت چرایی اعدام وی بود که بیشتر از سوی دوستان بهزاد نبوی مطرح می شد.
مصطفی تاج زاده در مصاحبه با روزنامه شرق گفته بود: همان طور که مى دانید سعادتى به جرم جاسوسى دستگیر شد و به چند سال زندان محکوم شد اما پس از شهادت کچویى در زندان مشخص شد که فردى که کچویى را ترور کرده از طریق سعادتى جذب سازمان شده و این ترور را صورت داده بود... منتها نکته مهم این بود که سعادتى بعد از رجوى و خیابانى نفر سوم سازمان و مخالف مشى مسلحانه بود و معتقد بود این مشى ضربه اش به سازمان از ضربه دستگیرى حنیف نژاد در سال ?? و یا مارکسیست شدن سازمان در سال ?? بیشتر است و نباید وارد فاز مسلحانه شد...
او سپس تز بهزاد نبوی را به نام شهید رجایی چنین بیان می کند: با زنده ماندن سعادتى مى توان در سازمان خط فعالیت سیاسى را به جاى فاز نظامى تقویت کرد و یا باعث ایجاد انشعابى در سازمان شد که بعدها به سوى فعالیت مسلحانه سوق داده نشوند و معتقد بود اگر چنین اتفاقى بیفتد براى ما مقابله سیاسى با مجاهدین خلق در درازمدت بهتر از وارد شدن به فاز مسلحانه و فعالیت غیرقانونى سازمان است. وقتى رجایى شنید که مى خواهند سعادتى را اعدام کنند تلاش زیادى کرد که جلوى اعدام را بگیرد یا به تأخیر بیندازند تا مسئله را در سطح بالاتر بررسى کنند. ظاهراً مسئول مربوطه مى دانست که در موضع بالاتر ممکن است مانع اعدام شوند، تا وقتى سعادتى اعدام نشد جواب تلفن رجایى را نداد...
او در مصاحبه با مجله چشم انداز ایران نیز گفته است: در صورت عدم اعدام سعادتی، ممکن بود برخی انفجارها و ترورها که متقابلاً خشونتهایی را از طرف مقابل در پی داشت، ایجاد نشود. البته عدهای از صاحبنظران معتقدند به علت هژمونی رهبری، انسجام تشکیلاتی و اندیشه و مشی رجوی، انشعاب در مجاهدین خلق منتفی بود. ولی چون این مسیر طی نشد، هیچ یک از دو ادعا قابل اثبات نیست.
سعید حجاریان و بهزاد نبوی نیز در مصاحبه هایی این فرضیه را مطرح کرده اند که سعادتی در پی مخالفت با مشی مسلحانه سازمان بود و با حفظ او می شد از خشونت های بعد جلوگیری کرد.
این سخنان در شرایطی مطرح می شود که سعادتی در پروژه نظامی همچون ترور مسئولین دادستانی و شورش داخل زندان نقش آمر را داشت و به صورت عملی اعتقادش به برخورد مسلحانه را اثبات نموده بود. همچنین، امروز خاطرات طرفهای روس نیز چاپ شده است که در آنها تأکید شده در اولین ملاقات با سعادتی در 25 بهمن 57 در دانشگاه تهران، وی پیش از هر چیز، تقاضای اسلحه می نماید و در پاسخ طرف روس که شما که اسلحه های زیادی در اختیار دارید، می گوید اینها که ما داریم چیزی نیست و بیش از چند روز دوام نخواهد یافت و ما نیاز داریم جریان اسلحه برایمان حالت مستمر داشته باشد...
این درخواست سعادتی کاملاً بیانگر نگاه او از همان اولین روزهای پیروزی انقلاب به درگیری برای «به دست آوردن قدرت حاکمیت پیش از آنکه دیر شود»، است.
نکته قابل بحث دیگر به شخص پیشنهاد دهنده باز می گردد. درباره بهزاد نبوی گزارشهایی وجود داشت که در پشت بام مدرسه رفاه به نیروهای سازمان، آموزش تیراندازی می داده و سابقه رابطه استاد و شاگردی او با سعادتی نیز قابل تأمل است. بهزاد نبوی در مصاحبه سال 59 خود با نشریه شاهد نیز علناً از همسویی با سعادتی در زندان و نادرست شمردن نقل فتوا در نجس شمردن مارکسیستها سخن می گوید.
از سوی دیگر، برخلاف ادعای تاج زاده، سعادتی خود مارکسیست شدن سازمان را تبلیغ نموده بود و در این راستا با زندانیان پیرو خط امام(ره) در زندان قصر درگیر شده بود و نمی توان چنین گمانی را دباره او داشت که آنرا ضربه 54 بداند.
اما روایت نیروهای دادستانی از واقعه نیز به شکل متفاوتی است. بهزاد نبوی برای امکان مباحثه با سعادتی، تقاضای انتقال او از قصر به اوین را می نماید که با این تقاضا موافقت می شود. او چندین جلسه با سعادتی برگزار می نماید که با شورش 8 تیر، این نشست ها متوقف می گردد و عملاً نیز نشست های بهزاد نبوی با سعادتی هیچ دستاوردی نداشته است.
پس از محاکمه مجدد سعادتی و محکوم شدن به اعدام، بهزاد نبوی از شهید رجایی می خواهد تا با شهید لاجوردی تماس گرفته و خواهان ملاقات او با سعادتی شود. رجایی نیز با لاجوردی تماس گرفته و می گوید شخصی که فعلاً مجاز به گفتن نام او نیستم، می خواهد سعادتی را قبل از اعدام ببیند؛ لاجوردی می گوید او را برای اعدام برده اند، اجازه دهید بپرسم آیا انجام شده که خبر انجام اعدام را به او می دهند و او نیز برخلاف ادعای تاج زاده و حجاریان هم با رجایی صحبت کرده بود و هم در این راستا اقدام کرده بود اما تماس رجایی دیر هنگام بوده است، علاوه بر آنکه یکبار نیز زمان اعدام به تعویق افتاده بود.
شهید لاجوردی در کنار شهید بهشتی
نکته قابل توجه در این روایت آن است که بهزاد نبوی تنها تقاضای ملاقات قبل از اعدام را کرده بود و نه توقف اعدام! با توجه به سابقه انقلاب نیکاراگوئه این سوال مطرح می شود که در این دیدار انتظار تبادل چه سخنانی بوده است.
حجاریان در ادعایی دیگر نیز در گفتگو با نشریه نگاه نو، اعدام سعادتی را در ادامه پرونده جاسوسی وی می داند که لاجوردی خود بدون تشکیل دادگاه، او را اعدام نموده است. این ادعا نیز با توجه به محاکمه مجدد سعادتی در دادگاه عمومی به جای دادگاه انقلاب که به اصرار خود وی بوده است و صدور حکم اعدام خالی از وجه است.
اما ریشه این عصبانیت را می توان در وصیتنامه لاجوردی نیز جستجو کرد، آنجا که می گوید: «خدایا تو شاهدی چندین بار با عناوین مختلف، خطر منافقین انقلاب را (همانها که التقاط به گونه ی منافقین خلق، سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجایی و باهنر را می کشند، هم به سوگشان می نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی وسپس... برقرار می کنند، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می شوند، هم در مبارزه علیه آنان (و در حقیقت برای جلب رضایت مسولین و نجات بنیادی آنان)خود را در صف منافق کشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فاهت روی روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند.) به مسئولین گوشزد کرده ام.
گفته ام که خطر اینان (منافقین انقلاب) به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است چراکه علاوه بر همه شیوه های منافقانه، منافقین سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته، صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند به گونه ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند.»
منابع:
سازمان مجاهدین خلق/ پیدایی تا فرجام/ موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
خاطرات احمد قدیریان/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی
خاطرات عزت شاهی/ دفتر ادبیات انقلاب اسلامی
برای تاریخ (مصاحبه با سعید حجاریان)/ نشر نی
آرشیو روزنامه های جمهوری اسلامی، کیهان، شرق و مجله های چشم انداز ایران و نگاه نو
مصاحبه با اعضاء وقت دادستانی انقلاب اسلامی
رجانیوز
پیام رسان