86/12/9
9:8 ص
شیخ احمد کافى واعظ اهلبیت (علیهم السلام ) رضوان اللّه تعالى علیه نقل فرمود که خود مرحوم ملا احمد مقدس اردبیلى فرمود: با طلاب پیاده کربلا مى آمدیم (اوقات زیارتى حضرت اباعبداللّه (ع ) که مى شود از نجف ده تا ده تا، بیستا بیستا، حرکت مى کنند و کربلا مى آیند) در بین راه یک آقا طلبه اى بود که گاهى براى ما روضه مى خواند که امام حسین (ع ) یک نمکى در حنجره اش گذاشته بود.
مقدس اردبیلى مى فرماید: آمدم کربلا زیارت اربعین بود از بسکه دیدم زائر آمده و شلوغ است ، گفتم : داخل حرم نروم با این طلبه ها مزاحم زوار از راه دور آمده نشویم . گفتم : همین گوشه صحن مى ایستم زیارت مى خوانم ، طلبه ها را دور خودم جمع کردم یک وقت گفتم : طلبه ها این آقا طلبه اى که در راه براى ما روضه مى خواند کجا است ، گفتند: آقا در بین این جمعیت نمى دانیم کجا رفته است .
در این اثناء دیدم یک عربى مردم را مى شکافت و بطرف من آمد و صدا زد ملا احمد مقدس اردبیلى مى خواهى چه کنى ؟ گفتم مى خواهم زیارت اربعین بخوانم ، فرمود: بلندتر بخوان من هم گوش کنم .
زیارت را بلندتر خواندم یکى دو جا توجه ام را به نکاتى ادبى داد وقتى که زیارت تمام شد به طلبه ها، گفتم : این آقا طلبه پیدایش نشد؟ گفتند: آقا نمى دانیم کجا رفته است یک وقت این عرب بمن فرمود مقدس اردبیلى چه مى خواهى ، گفتم : یکى از این طلبه ها در راه براى ما گاهى روضه مى خواند، نمى دانم کجا رفته ، مى خواستم اینجا بیاید و براى ما روضه بخواند.
آقاى عرب بمن فرمود مقدس اردبیلى مى خواهى من برایت روضه بخوانم ؟ گفتم : آرى آیا به روضه خواندن واردى ؟ فرمود: آرى که در این اثناء دیدم عرب رویش را به طرف ضریح اباعبداللّه الحسین (ع ) کرد و از همان طرز نگاه کردن ما را منقلب کرد یکوقت صدا زد یا اباعبداللّه نه من و نه این مقدس اردبیلى و نه این طلبه ها هیچ کدام یادمان نمى رود از آن ساعتى که مى خواستى از خواهرت زینب (علیهاالسلام ) جدا شوى در این هنگام دیدم کسى نیست فهمیدم این عرب مهدى زهرا(علیهاالسلام ) بوده واقعا ساعت حساس و عجیبى بود...........
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)
پیام رسان