86/3/29
3:0 ع
تقویم را که ورق میزدم به این تاریخ که رسیدم یعنی ۲۹خرداد چیز خاصی ندیدم الا در گذشت دکتر شریعتی ... خدا ایشان را بیامرزد. اما من به اون اتفاق کاری ندارم! مطلبی که من به آن میخواهم اشاره کنم شاید در تقویم وجود نداشته باشد اما در تاربخ پرشکوه انقلاب ایران ثبت شده است.
بیست و شش سال قبل در چنین روزی که نه!! در چنین تاریخی یعنی 29 /3/60 چون اون سال این تاریخ روز جمعه بود! . نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس و امام جمعه تهران یعنی حضرت آیت الله خامنهای در نماز جمعه ضمن سخنانی چهره و ماهیت بنی صدر را افشا کردند. از آن جهت که این سخنان سلاله پاک حسین بن علی (ع) به همراه اظهارات معظم له در مجلس زمینه ساز اقدام کینه توزانه منافقین در برابر روشنگریهای ایشان شد. یعنی سوء قصد به جان ایشان یک روز قبل از انفجار هفتم تیر در حزب جمهوری اسلامی یعنی ششم تیر سال ۶۰، تروری که درست است که صدمات زیادی به ایشان وارد شد اما باعث شد ایشان روز بعد در جلسه حزب حضور نداشته باشند و در نتیجه به خیل شهدای آن جمع نپیوندند و سایه ایشان همچنان بر سر این ملت باشد و این تقدیر الهی بود که ایشان ذخیرهای برای بعد از حضرت روح الله (س) باشند. همچنین شباهت اتفاقات و نظرات سالهای اولین انقلاب با زمان ریاست جمهوری خاتمی و تخریب دولت مکتبی دکتر احمدینژاد در این دو سال من را بر آن داشت تا این سخنان را به اطلاع شما برسانم اگر این سخنان را شنیدهاید و یا خواندهاید یک بار دیگر و این بار با توجه به شباهت اتهامات سیّد ابوالحسن بنیصدر به شهید رجایی با اتهامات افراد نزدیک به سیّد محمد خاتمی به دکتر محمود احمدینژاد که از جانب اکثر طرفداران ایشان با شهید رجایی مقایسه میشوند . چنانکه در اجتماعات با حضور بنی صدر فقط بساط سوت و کف و هلهله -شیوه عمروعاص - به راه بود و زمان خاتمی نیز. همچنین طرح افزایش اختیارات ریاست جمهوری خاتمی مانند اقدامات بنیصدر..... بخوانید . و اگر قبلاً نخواندهاید حتماً متن این سخنرانی را بخوانید. البته منظور من این نیست که خاتمی دقیقاً مثل بنیصدر است و یا ......
"فرد در این میان هیچکاره است. ما با جریان مواجه هستیم نه با فرد. گناه فرد بخاطر این بزرگ میشود که نمایندۀ جریان میشود. همانطور که امام فرمودند یک چنین جریان شکست خورد، نه یک فرد. مسألۀ آقای بنیصدر برای ملت ما یک مسألۀ ساده و روشن است. جریان انقلاب اسلامی بر مبنای اسلام شروع شد و همۀ شهادتها و احترامها به اشخاص به خاطر اسلام بود. و این جریان نمیتوانست تحمل کند که برای قرآن و اسلام خون داده شود، تا کسانی روی کار باشند که نمیخواهند اسلام و قرآن در جامعه پیاده شود. عیب نظام طاغوتی گذشته از لحاظ داخلی، تمرکز همۀ قدرتها در شاه بود. شاه هم قوّه مقننه و هم قوّه مجریّه و هم نیروی نظامی را در اختیار داشت و این به آن فساد بزرگ منجر شد که دیدید بعد از پیروزی انقلاب و تدوین قانون طبق اسلام دستگاه قانون گذاری و قضایی و اجرایی با اختیارات قانونی تشکیل شد. و آقای بنیصدر بعد از انتخاب به ریاست جمهوری رئیس قوّه مجریه و رئیس شورای انقلاب یعنی رئیس قوه مقننه موقت کشور هم شد. فرمانده نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی هم شد یعنی سه جریان عظیم که اداره کنندۀ امور کشورند در قبضه اقتدار بیقید و شرط ایشان در آمد و پس از استقرار نهادهای قانونی ایشان حاضر به سپردن هر نیرو بدست صاحبش نمیشد.
آقای بنیصدر میخواست مجلس و دولت در دست او باشد چون این کار خلاف قانون اساسی بود و دولت و مجس حاضر به چنین کاری نشدند شروع به حمله به آنها و کوبیدنشان کرد و در مورد دستگاه قضایی هم چون، آقای بنی صدر نمیتوانست ادعا کند که باید در اختیار وی باشد حملات و اتهامات خود را بر این دستگاه از همه بیشتر کرد. فرستادن تلگراف به یک محکوم قضایی و یا شایع کردن مسألۀ شکنجه برای ضربه زدن به دستگاه قضایی بود. آقای بنیصدر مایل بود کشور ایران با انقلابی که کرده است با شهدایی که داده است به دوران سلطنت برگردد. آن روز شاه در رأس همۀ قوّهها بود امروز ایشان باشد.
ایشان با استفاده از قدرتهای قانونی خود در شورای انقلاب اختیارات بیشمار هم برای خودش درست کرده بود. اینها مطالبی است که با سند و مدرک در اختیار مردم قرار خواهد گرفت تا مردم بدانند که ایشان جامعه ما را به طرف دیکتاتوری مطلق میبرده است. علت مخالفت ایشان با این خط و علت تهمت زدن ایشان به دولت و مجلس و دستگاه قضائی در همین یک نکته نهفته بود که دولت و مجلس و دستگاه قضائی در اختیارشان باشد.
جایز نیست که این نیروها در اختیار ایشان به این شکل قرار بگیرد. زیرا در این صورت دخالت مردم و شوراها چه حالتی خواهند داشت.
و چون دستگاه قضائی و دولت و مجلس زیر بار ایشان نمیرفت ایشان هر چه میتوانست میگفت ایشان بارها برای این که اعتراض خودش را نسبت به دولت ابراز دارند، تکیه بر نابسامانی وضع کشور میکرد. برقطع اقتصادی و کاهش ذخیرههای ارزی، بر اختیار واردات، بر تک عامل بودن صادرات کشور و این فورمولهای شناخته شده که هر کس میتواند بگوید. من یک سؤال دارم و آن این که مسؤول فلج اقتصادی اگر هست و آنچه که آقای بنیصدر میگفت، کیست؟ آقای رجائی دولت خود را تقریباً 17 روز قبل از شروع جنگ تشکیل داد، در این صورت هر چه آقای بنی صدر در مورد اقتصاد و غیره ایراد میگرفتند مسؤولش خودشان بودند. به شما میگویم و ملت ایران بدانند که قبل از تشکیل دولت جدید مسؤول تمام امور کشور آقای بنیصدر و نزدیکان ایشان بودهاند.
وزارت اقتصاد و دارائی نزدیک به یک سال در دست آقای بنیصدر بود. اگر وضع اقتصاد خراب است باید آقای بنیصدر را مقصر دانست.
نزدیک به یک سال شما وزیر اقتصاد کشور بودید، چرا باید این چنین باشد؟ نزدیک به یک سال دوست و دستیار نزدیک شما رئیس کل بانک مرکزی بود. چرا باید وضع پول این چنین باشد؟ و ذخیرههای ارزی کم شود؟ نزدیک به هفت ماه قبل از جنگ شما فرماندۀ کل قوا بودید. چرا نیروهای نظامی ما هنگام شروع جنگ نتوانست مقاومت کند؟ امام شما را در اول اسفند 1358 به فرماندهی کل قوا برگزیدند. در اول مهرماه 1359 یعنی هفت ماه تمام بعد از فرماندهی کل قوای شما، جنگ شروع شد. در این هفت ماه شما چه میکردید؟ چرا ارتش را مرمت نکردید؟ چرا نظامیها را آموزش ندادید. آیا اینها را چه کسی میبایست انجام میداد به غیر از آقای بنیصدر؟ چرا شما وقتی جنگ شروع میشود و خرابی کار شما در هفت ماه گذشته آشکار میشود، تقصیرها را به گردن این و آن میاندازید؟ وقتی از ایشان میپرسند چرا ارتش را سر و سامان ندادهاید میگوید چون کسان دیگری در ارتش دخالت کردهاند. منظور ایشان دادگاههای انقلاب در ارتش میباشد.
چون افراد متهّم به کودتا را دستگیر کرده بودند، آقای بنیصدر توقع داشتند در ارتش علیه جمهوری اسلامی کودتا بشود و کودتاچیان آزاد گردند و دستگیر نشوند؟ پس این دادگاهها برای چه هستند؟ اگر این دادگاه، دست توطئه گرها را باز بگذارد، آیندگان تُف به روی این دست اندرکاران نخواهند انداخت که شما توطئه را کشف کردید و عناصر را شناختید اما محاکمه نکردید؟
نظامیان با شرف و افسران شجاع که در حال دفاع از کشور خود هستند آیا زبان به اعتراض نخواهند گشود؟ آیا بین آن ارتشی که صمیمانه در جبهه فداکاری میکند با آن کسی که بر علیه این جمهوری توطئه میکند فرقی نیست؟
آقای بنیصدر توقع داشتند که در ارتش انسانهای خوب و بد با هم برابر باشند. این گناه بزرگی است. من سؤال میکنم آقای بنیصدر، شما که در اسفند 1358 فرماندۀ کل قوا شدید مگر چه کرده بودید و چه کردید؟ شما چگونه بودید که در پانزدهم اسفند طرح توطئه کودتا شروع شد؟ چرا قبل از آن نبود و چرا به مجرد این که پا در ارتش گذاشتید، طرح کودتا ریخته شد پس مسؤول شما هستید.
اگر وضع اقتصاد خراب است مسؤولش آقای بنیصدر هستند که وزیر اقتصاد بودند. اگر وضع مملکت نا بسامان است مقصر آقای بنیصدر است که رئیس شورای انقلاب و رئیس هیئت وزیران بود. و اگر وضع بانکی و پول خراب است تقصیر آقای بنیصدر است که وابستگان ایشان در رأس بودند. اگر ارتش خراب است تقصییر آقای بنیصدر است با اینکه همه چیز در اختیارشان بود.و اگر عقب گردی در میان است تقصیر آقای بنیصدر است. آیا این ناجوانمردانه نیست که ایشان مصیبت برای کشور ببار بیاورد و مسؤول فلج اقتصادی و نظامی کشور باشد و بجای آنکه درصدد جبران و علاج بر بیاید چند نفر معیّن را زیر سؤال قرار دهد و آنها را متهم کند و در اجتماعات بزرگ چهارده اسفند و هفده شهریور و در روزنامۀ انقلاب اسلامی سیل این تهمتها را روا داشتند بی انصافی نبود؟ ما میدانستیم اما زبانمان بسته بود.
نکتۀ دیگر این است که امام به آن تکیه کردهاند، امام عقیدهشان این است که یک جریانی که به اسلام و پیاده کردن قوانین اسلامی باور ندارد در کار مبارزه با خطّ اصلی انقلاب است. تمام افرادی که این خصوصیت را دارند زیر پرچم آقای بنیصدر جمع شدهاند و شما ببینید مجاهدین طرفداران سیاست شوروی در ایران که به قول خودشان مسلمان افراطی که به آمریکا میگویند، هرگز آشتی نخواهیم کرد، و جبهۀ ملّی که سرانش تا روزهای آخر پیش از انقلاب طبق مدارک قطعی که وجود داشته با واسطههای مطمئنی مثل علی امینی در ارتباط بودند که وابستگی آنها به آمریکا مشهور و مسلّم است زیر چتر آقای بنیصدر در کنار هم قرار گرفتند. حزب رنجبران که معتقد به ایدئولوژی مارکسیستی و تفکر چینی و مائوئیستی است در کنار کسانی قرار میگیرد که به عنوان سازمان طبقۀ کارگر در محور آقای بنیصدر قرار گرفتهاند. چرا این طور است و چه وجه مشترکی بین این گروهها است؟
این یک جریانی است که میخواهد با تمام قوا با حاکمیّت اسلام مقابله کند و خود آقای بنیصدر به خط اصلی انقلاب تمایلی ندارند و لذا دور او جمع میشوند. آقای بنیصدر آماده بود که آبروی جمهوری اسلامی را در دنیا ببرد و مصاحبههای ایشان این را نشان میدهد.
ایشان با یک لحن فضاحت باری گفتند که دیگر مردم ایران در صحنه نیستند، که من از گفتن آن شرم دارم. و در مجلس خواهم گفت. آقای بنیصدر امام و اسلام را نشناختهاند و هیچ تعهدی احساس نمیکنند و به این دلیل شایعۀ شکنجه در تمام دنیا به زبان بنیصدر منتشر شد، در حالی که صلیب سرخ جهانی این مطلب را تکذیب کرد. آقای بنیصدر آیا شما به اسلام علاقهمند هستید؟ در حالی که آبروی اسلام را بردید؟ والله قسم که اگر بگویید انقلاب را دوست دارم دروغ میگویید.
شما بارها نام اسلام را میآورید اما این اسلام را باید جست و جو کرد که کدام اسلام است و آیا اسلام مستضعفین است یا اسلامی است که در مقابل شرق و غرب رنگ باخته است و از فرهنگ غربی مایه گرفته؟
ایشان با وجود این همه خلافکاری – که تا این ساعت خلافکاریهایشان به مردم گفته نشده، هر وقت چیزی نوشتهاند از مظلومّیت و حق بجانبی زائد خود دم زده. در نامهای که اخیراً منتشر کردهاند خود را به حسین بن علی u تشبیه کردهاند. من به ایشان میگویم این تشبیه غلطی است. امام حسین در مقابل یزید ایستاد اما شما در مقابل اسلام ایستادید شما در مقابل تنها انقلاب اصیلی که نتیجۀ خون هزاران شهید است ایستادهاید. شما اگر میخواهید تشبیه کنید، خود را با عبیدالله بن زیاد مقایسه کنید، وقتی که نیروهای مختار و نیروی مردم او را محاصره کردند.
همچنین در مجلس به مورخه 30/3/60 فرمودند:
اعلام میکنم که این جانب آقای بنیصدر رئیس جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمیدانم... در اظهارات مخالفان طرح اصرار عجیبی شد که اثبات عدم کفایت آقای بنیصدر را به یک دشمنی شخصی با بنیصدر یا به یک بحران حزبی وسیاسی برگردانند و این برخلاف واقع است. این یک خصومت شخصی و یا جریان حزبی نیست؛ یک تکلیف شرعی و مسؤولیت الهی است و پاسخ به یک خواست مردمی و عمومی است.
اگر نگرانی حفظ انقلاب و اسلام و لزوم اداءِ مسؤولیت نبود ما حاضر میشدیم آقای بنیصدر را با همۀ عیوب و اشکالات تحمل کنیم و اگر از مسؤولیت الهی نمیاندیشیدیم یقیناً نه آقای بنیصدر و شاید نه همین برادران، ما را به انحصار طلبی و قدرت گرائی و امثال این تهمتهای مبتذل و تکراری متهم نمیکردند... هیچ حمایتی از بنیصدر ارزش واقعی و عملی حمایت امام از او را نداشت اما دیدید که امام هنگامی که پس از یک سال صبر و سکوت دردآلود، مشاهده کردند که خط نفاق و ارتداد و کفر و استکبار سنگر محکمی در وجود آقای بنیصدر یافته است حمایت خود را از او سلب کردند و این را برای خود تکلیف دانستند... بخشی از نقشههای آنان این بوده است که پس از روی کار آمدن دولتی که مجلس به آن متمایل است اما آقای بنیصدر او را نمیپسندد، با کارشکنی و مخالفت خوانی جلوی موفقّیت او را بگیرد تا بیآبرو و ساقط شود....آقای بنیصدر در مقام ریاست جمهوری، سیاست بازی را جانشین حقیقت گرائی کرد ... آقا سپس به مصاحبۀ بنیصدر با مجلۀ لوماتن اشاره کرده و فرمودند که بنیصدر در آن میگوید امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد و در مصاحبه با میدل ایست میگوید قبلاً (یعنی در دوران شاه) حداقل دورنمایی وجود داشت، دورنمای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.... دیگر از دلایل عدم کفایت سیاسی بنیصدر اخلال و شورش گری بنیصدر و دعوت مکرر مردم به مقاومت در برابر نظم موجود، دارا بودن خصلتهای منفی شخصیّتی از قبیل غرور و خود بزرگ بینی مقام پرستی و القاء آن به مردم است."
منبع: کتاب غائله چهاردهم اسفند 1359 ، ظهور و سقوط ضد انقلاب - دادگستری جمهوری اسلامی ایران - چاپ 1364
حالا شما بگویید چه وجه مشترکی بین دوم خرداد و مشارکت و مجاهدین (انقلاب اسلامی - که از آقای هاشم آغاجری - توهین کننده به شیعه و تقلید از مراجع - حمایت کردند و از جانب مراجع و علما پسوند اسلامی آن حذف شد و بالتبع انقلاب آن هم بی معنی خواهد بود.) و جبهه ملی و نهضت آزادی وجود دارد؟
عناصری که تا دیروز در تمام پست ها حضور داشته و به چپاول اموال ملت مشغول بودند بعد از قطع شدن دستانشان به وسیله شاگرد ممتاز مکتب حضرت روح الله (س) با تمام توان همانند توانی که قبل از انتخاب ایشان به ریاست جمهوری برای رأی نیاوردن ایشان خرج کرده بودند ، سعی در کتمان پیشرفتهای فوق العاده، حاصل تلاش شبانهروزی و خستگی ناپذیر رئیس جمهور انقلابی و هیئت دولت ایشان و تمام خدمتگزاران ایران اسلامی ظرف کمتر از دو سال دولت عدالت محور احمدینژاد، کرده و تمام خرابکاری های خودشان را به این دولت نسبت میدهند. نامه کاملاً سیاسی ۵۷ نفر اقتصاددان! به رئیس جمهور را خواندید. البته این جماعت با گزارش اقتصاددانان صندوق بین المللی پول و اشاره به 15 پیشرفت اقتصادی دولت ظرف کمتر از دو سال – نه شانزده سال گذشته آقایان – بدجور رسوا شدند.
یادتان هست در ابتدای انتخاب آقای خاتمی در یک جمعی که جوانان مؤمن و انقلابی هم حضور داشتند که تا آخر عمر دولت ایشان اگر نگوئیم اصلاً اما کاملاً بصورت کمرنگ و بالاجبار مانند راهپیماییهای روز 22 بهمن که مجبور به تحمل ایشان بودیم ... بگذریم در آن جمع ایشان به کسانی که شعار مرگ بر آمریکا میدادند گفتند نگویید مرگ بر آمریکا ما برای کسی مرگ نمیخواهیم ( همون آمریکای ملوس و مامانی! ، همون که سالها با ما رفاقت کامل داره و بهترین دوست ماست! همون آمریکایی که اومده بود طبس ببینه هوا چطوریه؟! همون که هواپیمای مارو در 12 تیر در آبهای سرزمینی خودمان با 290 مسافر نابود کرد. همان امریکای حامی سر سخت اسرائیل . همان قاتلین مردم بی دفاع عراق و افغانستان. حالا واقعاً چرا باید گفت مرگ بر آمریکا؟! خاتمی راست گفته شما هم نگید یه وقتا!!!!! آفرین به شما!) .... چند وقت قبل هم که شاهد ادعای ایشان یعنی در واقع شاهد تحریف کلام ماندگار امام که فرمود: " اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود" بودیم.... خاتمی گفت ما خواهان نابودی کسی نیستیم.... البته از شما که پنهانی در جهت خلع سلاح فرزندان انقلاب یعنی حزب الله لبنان تلاش میکردید، بعید نیست (نامه افشا شده از جانب خاتمی به بوش که داوطلبانه حاضر به تعلیق تمام فعالیتهای هستهای شده بود همچنین اعلام آمادگی برای قطع حمایت از مقاومت فلسطین ولبنان در برابر رژیم وحشی و تروریست صهیونیستی کرده بود) آرزوی صبر جزیل و جمیل! برای بازماندگان کشته شدگان هلوکاست! این افسانۀ ساخته ذهن صهیونیستها............ بگذریم بیخیال....
پیام رسان