87/10/14
7:47 ع
شبهاتى پیرامون عاشورا و بزرگداشت آن ?-?
اکنون به عنوان مثال داستانى را از قرآن کریم یادآورى مى کنم که همه شنیده اید. مى دانید که حضرت موسى(علیه السلام) از جانب خداوند به کوه طور دعوت شد تا در آن جا عبادت کند. آنچه به مردم گفته شد این بود که ایشان یک ماه در آن جا خواهد ماند. اما اراده خدا آن بود که حضرت موسى چهل روز بماند: «وَواعَدْنا مُوسى َثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْر» [1] آن ده روز را مردم نمى دانستند، و این آزمایشى براى قوم بنى اسرائیل بود تا نشان دهد آنان تا چه اندازه در ایمانشان استوار هستند. بعد از این که سى روز تمام شد، بنى اسرائیل نزد هارون ـ که جانشین موسى بود ـ آمدند و پرسیدند چرا برادرت نیامد؟ گفت منتظریم، به زودى مى آید. روز بعد هم موسى نیامد. مجدداً پرسیدند چرا موسى نیامد؟ از تأخیر او معلوم مى شود که ما را تنها گذاشته و خود رفته است. سامرى از این فرصت استفاده کرد و آن گوساله را ساخت و مردم را به پرستش گوساله دعوت کرد و گفت: «هذا اِلهُکُمْ وَ اِلهُ مُوسى»،[2] این خداى شما است و خداى موسى نیز همین است. خدایى که موسى مى گفت من در کوه طور با او مناجات کنم، آن خدایى که موسى را به رسالت مبعوث کرده است، آن خدا همان است که من او را ساخته ام. بسیارى از بنى اسرائیل در برابر گوساله به سجده افتادند و مشغول پرستش آن شدند. خداى متعال در طور به حضرت موسى وحى کرد که در میان قومت چنین جریانى اتفاق افتاده است و در طى این غیبت ده روزه تو، مردم گوساله پرست شده اند. حضرت موسى هم شنید اما عکس العملى نشان نداد. ده روز تمام شد و بعد از چهل روز الواح آسمانى را که بر او نازل شده بود براى مردم آورد تا ایشان را به اطاعت از احکام الهى و عمل به شریعت نازل شده دعوت کند. وقتى حضرت برگشت دید مردم گوساله مى پرستند. به محض این که دید در حال پرستش گوساله هستند، عصبانى شد، به گونه اى که الواح را به کنارى پرتاب کرد: وَ اَلْقَى الاَْلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأسِ اَخیهِ یَجُرُّهُ اِلَیْهِ» [3] به سراغ برادرش حضرت هارون رفت، و سر او را گرفت و با عصبانیت به سوى خود کشید و از او بازخواست کرد که چرا اجازه دادى مردم گمراه گردند؟ «أَفَعَصَیتَ أَمْرى»; [4] به کل داستان کارى ندارم. منظورم تذکر فرق بین دانستن و مشاهده کردن است. خدا به حضرت موسى از ماجراى گوساله پرستى قوم او خبر داده بود. حضرت موسى نیز در مورد آن هیچ شکى نداشت. زیرا خبرى بود که خدا به او داده بود. وقتى خبر را شنید چندان آثار غضب در او ظاهر نشد. اما زمانى که بازگشت و دید که مردم گوساله مى پرستند، آشفته شد و نتوانست تحمل کند. به سراغ برادر خود رفت و به او اعتراض کرد. مقصود بیان فرق بین دانستن و دیدن است.
خداى متعال انسان را به گونه اى آفریده است که هنگامى که چیزى را مى بیند یا مناظرى را مشاهده مى کند، اثرى مى پذیرد که هیچ گاه گفته ها، شنیده ها و دانسته ها آن اثر را ندارد. هر گاه صحنه هایى را بسازیم و بازسازى کنیم، خواه در قالب سنتى و یا با استفاده از روش هاى جدید و به صورت نمایش و فیلم، به گونه اى که جریان عاشورا را براى مردم مجسم کند، بازسازى آن صحنه ها و نشان دادن آن ها اثرى دارد که گفتن و دانستن آن ها نمى تواند آن اثر را داشته باشد. نمونه این مسأله را شما خود بارها تجربه کرده اید. مکرراً حوادث عاشورا را شنیده اید و در ذهن شما جاى گرفته است. مى دانید امام حسین(علیه السلام)روز عاشورا چگونه به شهادت رسید، اما آیا دانسته هاى شما اشک شما را جارى مى کند؟ وقتى در مجالس شرکت مى کنید و مرثیه خوان مرثیه مى خواند، مخصوصاً اگر لحن خوبى هم داشته باشد و به صورت جذابى داستان کربلا را براى شما بیان کند، آن گاه مى بینید که بى اختیار اشک شما جارى مى شود. این شیوه مى تواند در تحریک احساسات شما تأثیرى داشته باشد که خواندن و دانستن چنان اثرى را ندارد. به همین نسبت آنچه دیده مى شود به مراتب مؤثرتر از شنیدنى ها است. منظور از این توضیحات آن بود که ما علاوه بر این که باید بدانیم چرا ابى عبد الله قیام کرد، و بدانیم که چرا مظلومانه شهید شد، باید این مطلب به گونه اى بازسازى شود تا حتى المقدور بهتر بشنویم و ببینیم تا عواطف و احساسات ما برانگیخته تر شود. هر اندازه این ها در برانگیخته تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگى ما مؤثرتر خواهد بود. بنابراین صِرف بحث و بررسى عالمانه واقعه عاشورا نمى تواند نقش عزادارى را ایفا کند. باید صحنه هایى در اجتماع به وجود آید که احساسات مردم را تحریک کند. همین که صبح از خانه بیرون مى آیند مى بینند شهر سیاه پوش شده است، پرچم هاى سیاه نصب شده است، خود این تغییر حالت، دل ها را تکان مى دهد. گرچه مردم مى دانند فردا محرم است، اما دیدن پرچم سیاه اثرى را در دل آن ها مى گذارد که دانستن این که فردا اول محرم است آن اثر را نمى گذارد. راه انداختن دسته هاى سینه زنى با آن شور و هیجان خاص خود مى تواند آثارى را به دنبال داشته باشد که هیچ کار دیگر آن آثار را ندارد.
پس سؤال دوم این بود که چرا خاطره سیدالشهداء(علیه السلام) را فقط با بحث و گفتگو، سخنرانى، تشکیل میزگرد و نظایر آن زنده نگه نمى داریم؟ چرا باید عزادارى کرد؟ جواب این است که این صحنه ها باید به وجود بیاید که غیر از عامل شناخت، عامل احساسى ـ عاطفى نیز در ما تقویت شود. اگر این عواطف تحریک شود، آن گاه مى تواند اثر کند. نمونه چنین تأثیرى را مى توانید در زندگى فردى و نیز زندگى اجتماعى خود بیابید. به خصوص در این سى ـ چهل سال اخیر که حرکت حضرت امام(قدس سره) علیه دستگاه طاغوت و کفر شروع شد. ملاحظه کردید که در ایام محرم و صفر نام سیدالشهداء(ع) و عزادارى سیدالشهداء(ع) مردم را به حرکت وادار مى کرد. این شور و هیجان جز در ایام عاشورا پیدا نمى شود و جز با همین مراسم سنتىِ عزادارى یا نظایر آن حاصل نمى شود; باید عمل کرد. و رفتارى نشان داد که احساسات و عواطف مردم را تحریک کند، آن گاه اثر بخش خواهد بود. این جا است که متوجه مى شویم چرا امام(قدس سره) بارها مى فرمود آنچه داریم از محرم و صفر داریم. [5] چرا این همه اصرار داشت که عزادارى به همان صورت سنتى برگزار شود؟ [6] چون در طول سیزده قرن تجربه شده بود که این امور نقش عظیمى در برانگیختن احساسات و عواطف دینى مردم ایفا مى کند و معجزه مى آفریند. تجربه نشان داد که بیش تر پیروزى هایى که در دوران انقلاب و یا در دوران جنگ در جبهه ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطى بود که مردم در ایام عاشورا و به برکت نام سیدالشهداء(ع) حاصل مى کردند. این تأثیر کمى نیست. با چه قیمتى مى شود چنین عاملى را در اجتماع آفرید که این همه شور و حرکت در مردم ایجاد کند؟ این همه عشق مقدس بیافریند، تا جایى که افراد را براى شهادت آماده کند؟ اگر بگوییم در هیچ مکتبى و یا در هیچ جامعه اى چنین عاملى وجود ندارد، سخن گزافى نگفته ایم. پس این که باید غیر از بحث و گفتگو کار دیگرى براى بزرگداشت حادثه عاشورا انجام داد، کارى که در برانگیختن احساسات و عواطف مؤثر باشد، روشن شد. جواب کلى سؤال این است که انسان فقط به شناخت مجهز نگردیده است. علاوه بر شناخت، نیروى دیگرى به نام انگیزش ها و هیجانات وجود دارد که عامل آن، احساسات و عواطف است. این عوامل نیز باید تقویت شود تا نقش خود را ایفا کند. برنامه هاى عزادارى از جمله این عوامل است.
1.اعراف، 142.
2.طه، 88.
3.اعراف، 150.
4.طه، 93.
5.صحیفه نور، ج 15، ص 201.
6.همان.
ادامه دارد.....
پیام رسان