88/4/14
10:37 ص
مالیخولیا و 3 رئیسجمهور غیرقانونی ایران
حجتالاسلام دکتر علی جعفری*
1- مالیخولیای رئیسجمهور بودن از بیماریهای جالب و خطرناکی است که برخی از افراد را در نظامهای دموکراتیک دچار خود می کند. تاریخ کوتاه اما پر فراز و نشیب جمهوری اسلامی ایران موارد متعددی از این بیماری را ثبت کرده است. تقریباً هر 4 سال یکبار، در صف ثبت نام کاندیداتوری ریاست جمهوری در ساختمان وزارت کشور موارد متنوعی از این بیماری قابل مشاهده است. خبرنگاران رسانهها و کارمندان وزارتی بیش از دیگران با افرادی مواجه شده اند که بدون دارا بودن حداقلی از استانداردهای عقلانی، علمی و حتی روحی- روانی با جسارت و جدیتی وصف ناپذیر خویشتن را در معرض کسب صلاحیت جهت حضور در میدان رقابت انتخاباتی قرار می دهند. امسال به همت تلویزیون، مردم نیز توانستند تصاویر عجیبی را از چنین افراد متوهمی ملاحظه کنند و حیران و انگشت به دهان پای گیرنده های خود میخکوب شوند. این حیرانی به دنبال خود تأسفی همگانی را دامن زد و این سئوال که: "لااقل چرا باید هزینه "توهم" چنین افرادی از گنجینه فرهنگی مردم ایران و حیثیت سیاسی نظام جمهوری اسلامی پرداخت شود؟ آیا موقع آن نرسیده است که با اصلاح قانون انتخابات، نظام و مردم از دردسر توهم و خوش خیالی زیادی برخی زودتر خلاص شوند؟"
2- اما خوشبختانه علیرغم همه آسیبها و هزینههای پیش گفته، مالیخولیای مشاهده شده در ثبتنام از نوع پیشرفته و حاد آن نبوده است و متقاضیان که ذاتاً فاقد شایستگی بودند، بلافاصله پس از رد صلاحیت از سوی دستگاههای ذیربط، واقعیت را پذیرفته، بهسوی زندگی و کسب و کار خویش بازگشتند. به عبارت دیگر، هشداری در حد رد صلاحیت رسمی و قانونی برای بیدار شدن آنها از خواب شیرین و توهمآفرین ریاست جمهوری کفایت کرد و الحمدالله کار به تجمعات خیابانی و آشوبهای آنچنانی نکشید.
3- با این حال، "مالیخولیای ریاست جمهوری" همواره اینقدر ساده و راحت دفع و درمان نمیشود بلکه نوع بدخیم دیگری، می تواند هزینهها، آسیبها و خطرات بسیار بیشتری را به نظام تحمیل کند و درمان آن به این سادگیها میسر نباشد.
"مسعود رجوی" بعد از گذشت حدود 30 سال از اولین انتخابات ریاست جمهوری، تکیه زدن بر این کرسی را همچنان حق غصب شده خود میداند و مبارزه خود را جهادی مقدس و مشروع با هدف احقاق حق و اقامه عدل اعلام میدارد. رجوی ضمن معرفی کردن امام به عنوان عامل اصلی تضییع حق او و حق ملت ایران مدعی است که اگر بهواسطه دستور مستبدانه! امام مبنی بر اینکه هرکس به قانون اساسی رأی نداده، نباید کاندیدای ریاست جمهوی باشد، عرصه را خالی نمیکرد، هیچگاه ازدستیابی به حق خویش اینچنین مظلومانه باز نمیماند. وی همچنان تصور میکند انتخاب میلیونیاش از سوی ملت ایران صد در صد قطعی بوده است.
"ابوالحسن بنیصدر" نیز در توهمی مشابه رجوی ولی با درجه غلظتی بالاتر به سر میبرد. هر چه باشد او توانسته بود از صافی ثبتنام و تأیید صلاحیت عبور کرده، درصد بالایی از رأی قانونی مردم ایران را بهدست آورد و رسماً ردای ریاست جمهوری به تن کند. البته او اندکی بعد ثابت کرد که ظرفیت تحمل بار امانت مردم را ندارد و ردای خدمتگذاری ملت ایران برایش بسیار بزرگ است. بنیصدر در عین حال که لیاقت و توانایی واقعی یک رئیسجمهور را نشان نمیداد مدتی بر کرسی آن تکیه زد اما دیری نگذشت که رأی قریب به اتفاق نمایندگان مجلس اول به عدم کفایت سیاسی وی، دستان خیانتکارش را از تسلط بر منابع قدرت ملی قطع کرد و با افتضاحی تمام از کشور گریخت. جالب اینکه آن جلسه سهمگین مجلس و آن فرار زنانه و حتی تمام اتفاقات بسیار بزرگتر پس از فرار تاکنون هنوز نتوانسته وی را از "توهم ریاست جمهوری ایران اسلامی" بیرون بیاورد و او از نظر خود همچنان رئیسجمهور قانونی ایران است.
4- به نظرم غلظت توهم میرحسین موسوی حتی از رجوی و بنیصدر هم بیشتر است و علی رغم اینکه این 3 نفر در "مالیخولیای رئیسجمهور بودن ایران" مشترکند اما ریشههای بیماری در موسوی عمیقتر و نیرومندتر است. بالاخره رجوی موفق نشد خود را در معرض رأی مردم قرار دهد و از این جهت بهانهای بزرگ دست و پا کرد که اگر در صحنه میماندم چنین میشد و چنان. در مقابل بنیصدر توانست مجوز ورود به میدان را بگیرد، اتفاقاً پیروز هم خارج شود و این پیروزی قانونی را مستمسک شانتاژ غیرقانونی و فریبنده علیه عزل قانونی مجلس قرار دهد و دچار توهم گردد.
اما موسوی چه؟ او نه مانند رجوی مانعی بر سر حضور در رقابت یافت و نه مثل بنیصدر، موفق به پیروزی نشد. بنابراین "توهم رئیسجمهور بودن" از هرکس هم که پذیرفته باشد -که هرگز پذیرفته نیست- از موسوی قطعاً پذیرفته نخواهد بود. دقیقاً به همین دلیل است که معتقدم جریانی که وی را دچار خیالبافی و مالیخولیا کرده، باید بسیار بیشتر از جریان نفاق دهه 60 مکار و توانمند باشد. بهطور قطع نفاق برخی اطرافیان موسوی چندین برابر نفاق اطرافیان بنیصدر و رجوی است و بدون شک ما با گونههای حقیقتاً پیشرفتهتر و پیچیدهتر "ریاکاری مدرن" مواجه هستیم.
5- "مالیخولیایی کردن نیروهای انقلاب" یکی از شگردهای اصلی دشمن جهت نفوذ در صفوف جبهه حق است: اینکه هراز چندگاهی یکی از افراد و اعضای انقلاب ناگهانی احساس رسالتی الهی و آسمانی کند و پرچم نجات ملک و ملت را برافرازند و همه را غیر از خود و چند حلقه اطرافش نامشروع و غیرقانونی بداند و هر رفتار و گفتاری از خویشتن را چنان وحی منزل و درست تشخیص دهد و به منطق و خیرخواهی هر کس دیگر بی اعتنایی کند و همه نظامات معقول و مشروع و رسمی کشور و نظام را زیر پا نهد، به توهم اینکه "رئیسجمهور" شده است؟! دراین هنگام تمام نشانههای بیماری پیش گفته بروز کرده است. مسعود رجوی، ابوالحسن بنیصدر و میرحسین موسوی هر 3 نفر، نشانه های کاملی از این بیماری را عیان کرده و خویشتن را رئیسجمهور قانونی ایرانی میدانند.
6- فرد مالیخولیایی دچار یک توهم عمیق و واقعی است که سخت بهآن معتقد و مؤمن است. این بیماری اگر به مراحل حاد و پیشرفته برسد، تقریباً لاعلاج خواهد بود. براین اساس، فرد متوهم به ریاست جمهوری اسلامی ایران، هرگز نخواهد پذیرفت که رئیسجمهور واقعی نیست، چنانچه رجوی و بنیصدر نپذیرفتند و چنانچه 2 هفته تلاش همهجانبه و پیگیرانه قاطبه زبدگان و حکما و انقلاب و نظام اسلامی در درمان و به هوش آوردن موسوی و اطرافیانش هرگز توفیقی حاصل نکرد و ره به جایی نبرد. به نظر میرسد موسوی هم تا سالهای سال، از عنوان "ریاست جمهور" دست نخواهد کشید پس بهتر است که بیش از این او را تحریک و ناراحت نکنیم و زودتر وی را بهعنوان "سومین رئیسجمهور غیرقانونی ایران" به رسمیت بشناسیم.
* عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق علیهالسلام
پیام رسان