89/9/26
11:27 ص
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه پیش روی شماست سخنرانی حضرت آیتاللهمصباح یزدی در دیدار با جمعی از فرماند هان و مدیران ارشد نیروی دریایی است که در تاریخ 16/09/89 ایراد شده است
اکسیر محبت سیدالشهداء سلاماللهعلیه
مقدمه
فرارسیدن ایام عزاداری سیدالشهدا صلواتاللهعلیهوعلیابنائهالمعصومین را به پیشگاه مقدس حضرت ولیعصر اروحنافداه و همه علاقهمندان به اهلبیت تسلیت و تعزیت عرض میکنیم و از خدای متعال میخواهیم که در دنیا و آخرت دست ما را از دامان ایشان کوتاه نفرماید.
شرایط زمانی در این ایام موضوع بحث را تعیین میکند و نمیشود از آن گذشت و باید هر کدام از ما به اندازه لیاقتمان ـ از مبدأ صفر تا بینهایت ـ از این اقیانوس بیکران رحمت الهی صلواتاللهعلیه استفاده کنیم. ما هم در این ایام میکوشیم اظهار ارادتی به پیشگاه مقدس ایشان داشته باشیم و از خدای متعال میخواهیم که به برکت ایشان چیزی را که مورد رضایت اهلبیت است به ما الهام فرماید و توفیق عمل آن را نیز مرحمت کند.
از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین مطالب عجیبی درباره محبت و توسل به سیدالشهدا و گریه و عزاداری برای ایشان نقل شده است، اما گاهی در اثر ناآگاهی و یا شبهههای شیطانی، برای بعضی جمع بین این معارف با دیگر معارف دینی و حتی نصوص قرآنی مشکل به نظر میآید. در این بحث ابتدا یک شبهه مطرح میکنیم و امیدواریم به برکت توسل به ائمه اطهار راهحل مقبول و دلنشینی به ما الهام شود.
محکمترین آیه
یادم میآید امام رضواناللهعلیه گاهی در درسشان موعظه میفرمودند ـ معمولا اواخر سال یک جلسه از درس اصولشان را به موعظه اختصاص میدادند و این غیر از درس اخلاقی بود که به صورت هفتگی داشتند. یکی از مطالبی که مکرر از ایشان شنیدم این است که میفرمودند: أحکمُ آیة فی کتابالله قوله عزوجل (محکمترین آیه در قرآن کریم این آیه است) «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»1 و به خصوص روی کلمه «یره» خیلی تأکید میکردند. در مقام موعظه میفرمودند که مراقب باشید چیزی را سبک نشمارید. اگر انسان حتی یک گناه را کوچک بشمارد عقوبتش را خواهد دید و خود این گناه در آن عالم به شکل عذاب مجسم میشود. میفرمودند محکمترین آیه قرآن که هیچ تشابهی در آن نیست و تأویلی برنمیدارد و مفهوم آن خیلی واضح و قطعی است این آیه است. شاید این تعبیر در روایت هم آمده باشد که محکمترین آیه در قرآن این آیه است که هر کس سر سوزنی، به اندازه سنگینی یک ذره، خوبی کند آن را خواهد دید و اگر به اندازه سنگینی یک ذره بدی کند، خواهد دید. پس معنای محکمترین آیه قرآن این است که اگر ـ العیاذ باللهـ مبتلا به معصیتی شدیم، دیگر برگشت ندارد مگر آنکه توبه کنیم تا بخشیده شویم. حال این آیه با روایاتی که ثواب زیارت و گریه بر سیدالشهدا علیهالسلام را بیان میکند چگونه جمع میشود؟ روایاتی از این قبیل که هر کس برای سیدالشهدا علیهالسلام گریه کند همه گناهانش بخشیده میشود اگرچه به اندازه ریگ بیابانها و برگ درختان باشد. یا درباره زیارت سیدالشهدا آمده که حتی یک السلام علیک یا اباعبدالله ثواب حج و عمره دارد. اگر در کربلا زیارت کند که ثواب نود حج و نود عمره را دارد. حتی برای زیارت ایشان در روز عرفه یا برخی زمانهای دیگر تا ثواب هزار حج و عمره بیان شده است. توجه دارید که در گذشته گاهی حج یک سال طول میکشید؛ اینکه مقدماتش را فراهم کنند و با امکانات و شرایط آن زمان و با آن خطرها به حج مشرف شوند. حج مثل الان نبود که دو سه ساعت بروند و دو سه ساعت برگردند. حالا هزار تا چنین حج و عمرهای ثواب یک زیارت سیدالشهدا علیهالسلام؟! این روایات با آن آیه چگونه جمع میشود؟ ما شیعیان میدانیم (و حق هم همین است و همین باعث نجاتمان است) که در آنچه اهلبیت علیهمالسلام فرمودند شک و شبهه نیست. چه بسا ما سرّ آن را نمیدانیم، توجیه آن را نمیفهمیم، ولی میدانیم که آنها اشتباه نمیکنند. هزار حج و عمره! اصلا مگر کسی میتواند در عمرش هزار حج و عمره به جا بیاورد؟ آن هم خانه خدا با آن همه تشریفات و احرام و طواف و سعی صفا و مروه و آن خطرهایی که آن زمانها داشته است. چهطور میشود یک زیارت یا حتی گریه در مجلس عزای سیدالشهدا این همه ثواب داشته باشد؟!
عکسالعمل افراد ـ به حسب مرتبه تسلیمشان ـ در برابر این روایات بسیار متفاوت است. برخی که از اول خیلی گستاخانه میگویند اینها دروغ است، قابل قبول نیست، مخصوصا وقتی چنین آیهای داریم که هر کس سر سوزنی کار بد کند حتما نتیجهاش را خواهد دید، پس چگونه این همه گناهان که به اندازه ریگ بیابانها و به اندازه برگ درختان است با یک سلام یا یک گریه بخشیده میشود؟! این معنا با آن آیه چه طور میسازد؟ آیه را که نمیشود بگوییم دروغ است، پس حتما این روایات دروغ است! برخی اینگونه برخورد میکنند.
برخی دیگر کمی ملایمترند؛ میگویند این تعبیرات مبالغهآمیز است. وقتی میخواهند از چیزی تعریف کنند میگویند هزار برابر. برای اینکه مردم قدر زیارت امام حسین را بدانند تعبیرات مبالغهآمیزی کردهاند. به هر حال این سخن هم چیزی است شبیه سخن اول. انکار نیست یک پله نرمتر است ، اما میگوید معنای حقیقی این روایات، درست نیست و نمیشود آن را پذیرفت. کسانی هم مثل ما میگویند هر چه پیغمبر و ائمه گفتهاند درست است، ما عقلمان نمیرسد. خیلی چیزها هست که حقیقت دارد و ما عقلمان نمیرسد.
ولی امروز بیشتر نسل جوان ما این روحیه تعبد و تسلیم را ندارند؛ یا باید بیان قانعکنندهای برایشان ارایه کرد که دلنشین باشد و بفهمند و بپذیرند و یا اینکه انکار میکنند، و این انکار هم توابعی دارد. شما فرض کنید اگر در ذهن جوانی این باشد که آنچه درباره زیارت و عزاداری سیدالشهدا گفته شده را آخوندها درست کردهاند و اصلی ندارد، آن وقت ببینید اصلا برای شیعه چه میماند؟ اگر سیدالشهدا و عزاداریهای محرم و صفر زیر سؤال برود مشکلات بسیاری ایجاد میشود. تنها همین نیست که مثلا بگوییم این حدیث و این مطلب درست نیست. این اشکال به خیلی از کارها تسری پیدا میکند. صحبت یکی دوتا آخوند و یک روضهخوان و یک مداح نیست. آن همه تقید و اهتمام شدید مراجع، بزرگان و اولیای خدا در طول تاریخ تشیع نسبت به زیارت سیدالشهدا علیهالسلام و یا خواندن هر روزه زیارت عاشورا را در نظر بگیرید. حال اگر جوانی یک درصد احتمال بدهد که همه اینها اصلی ندارد یا اغراق و مبالغه است کار خیلی مشکل میشود و زمینه تزلزل فکری در نسل جوان ما نسبت به این معارف به وجود میآید.
الحمدالله خداوند در جوانهای ما گرایشی به اسلام و معنویت قرار داده که بینظیر است. خداوند انشاءالله این صفا و نورانیت را ثابت بدارد و آن را وسیله نجات ملت ما قرار بدهد، ولی به هر حال این نگرانی و دغدغه فکری وجود دارد که آیا این درست است؟ چون نمیتوان هر دو طرف را پذیرفت. کدام را بپذیریم؟ برخی میگویند هر چه ائمه گفتهاند همان درست است و به ایمانشان لطمهای نمیخورد، اما خیلیها حتی این طور هم نمیتوانند بگویند؛ میگویند اینها که شما میگویید با قرآن نمیسازد، با عقل نمیسازد پس العیاذبالله دورغ است.
مقیاس ارزشیابی
فکر میکنم برای حل این مسأله میبایست قاعده کلیتری را مورد توجه قرار دهیم. چیزی که در اذهان عمومی ما هست و ریشه این گونه شبههها میشود این است که ما غالبا کارهای خوب را با مقیاسهای کمّی میسنجیم و به حجمش نمره میدهیم. مثلا اگر کسی صد تومان صدقه داد و دیگری صد میلیون، وقتی این دو کار را با هم مقایسه میکنیم میگوییم البته صد میلیون خیلی بهتر است چون یک میلیون برابر آن صد تومان است. تفاوتش مثل تفاوت یک است با میلیون. یعنی ارزش کار آنکه صد میلیون صدقه داده است یک میلیون برابر ارزش کار کسی است که صد تومان داده است. این حساب روشنی است دو دوتا چهارتاست. وقتی هم میخواهیم درباره اشخاص و کارهای خوبی که در دنیا انجام میگیرد صحبت کنیم، با همین نظر کمّی نگاه میکنیم. مثلا میگوییم ادیسون با اختراع برق چه خدمت بزرگی کرد؛ میلیاردها انسان از آن بهره میبرند، اما آن آخوندی که گوشهای نشسته قرآن میخواند یا درس فقه یا فلسفه یا تفسیری میگوید، این چه تاثیری برای جامعه دارد؟ حتما ارزش کار ادیسون خیلی بیشتر است و اصلا قابل نسبتسنجی نیست، میلیاردها برابر ارزش دارد. یادم هست پنجاه شصت سال پیش وقتی که میخواستند تازه خیابانهای قم را آسفالت کنند و غلتک و ماشینهای آسفالتریزی آورده بودند بعضی از این پیرزنها و پیرمردها میگفتند: این آخوندها برای ما چه کار کردند؟! ببین این خارجیها چه کار میکنند. چه چیزهایی درست کردهاند. این آخوندها چه فایدهای برای ما دارند؟
این سخن در دل خیلیهاست؛ میگویند یک آخوند مینشیند درسی میگوید و حداکثر رسالهای مینویسد. این چه خدمتی است؟ اما مثلا پاستور چه خدمت بزرگی به انسانها کرد. با کار او چه قدر مریض بهبود پیدا کردند. و از این گونه سخنها زیاد است. بسیاری از مردم ارزش کارها را با کمیتها و حجم و منافع مادیاش میسنجند ما هم کمابیش همینطوریم. کمی با دیگران فرق داریم اما کمابیش همین طوریم. اما دستگاه ارزشیابی اسلام با ارزشیابی ما انسانها تفاوت دارد؛ اولا اصلیترین ارزشها را به نیت میدهد. ممکن است آنکه صد تومان صدقه داده با نیت خالصی داده است. مثلا کل سرمایهاش همین صد تومان بوده است. پیرزنهایی بودند برای جبهه تخممرغ میدادند. گاهی کل سرمایهاش همین پنج شش تا تخممرغ بود که این را با تمام وجودش هدیه میداد. این که تمام داراییاش را میدهد با کسی که یک میلیون تومان برایش چیزی نیست و چه بسا وقتی این پول را میدهد ده جا میخواهد حساب کند تا دیگران هم بفهمند که ایشان این خدمت را کرده است و اسمش هم یک جایی باشد، فرق میکند. ما اینها را حساب نمیکنیم. میگوییم او یک میلیون تومان داد این صد تومان، اما خدا بیش از هر چیز، اول نیت را میبیند. داستان بیبی شتیته را شنیدهاید. پیرزنی بود در نیشابور نخ میریسید. کرباسی که درست کرده بود برای امام هدیه فرستاد. امام هیچ کدام از هدایا و پولهای کلانی را که قاصد آورده بود قبول نکرد، اما فرمود پارچه شتیته را بیاور. این پارچه حاصل وجود و شیره حیات او بود. اولا نیتش معلوم است، ثانیا اینکه چه پولی بوده و از کجا تهیه شده، حلال بوده یا حرام، و بالاخره در چه راهی میخواهد آن را صرف کند و کجاها مصرف میشود، و بسیاری از نکتهها و پارامترهای دیگری را که در فهم ما نمیگنجد؛ خدا محاسبه میکند؛ از اینرو گاهی میبینیم خدا برای کار کوچکی که به نظر ما چیزی به حساب نمیآید ارزش عظیمی قائل است.
من خیلی دوست ندارم به قصهها و حکایات تکیه کنم، اما بعضی قصهها آن قدر آموزنده است که فرض کنید اگر اصل قصه هم دورغ باشد اما روح داستان به طور قطع درست است. میگویند علامه مجلسی زمانی که شیخالاسلام بود و در دستگاه صفوی حکم وزیر را داشت با شاگردانش از کوچهای عبور میکرد و سیب قشنگی در دست داشت و آن را بو میکرد. یک زن یهودی بچه به بغل در خانهای ایستاده بود. بچه نگاهش به سیب افتاد و به مادرش گفت: من این سیب را میخواهم. مادر هم دعوایش کرد که بچه چه میگویی؟! این آقای شیخالاسلام است! بچه گریه افتاد. مرحوم مجلسی متوجه شد. برگشت و آن سیب را به آن بچه یهودی داد و رفت. بعد از وفات، خواب ایشان را دیدند. پرسیدند چه چیزی بیش از همه برای شما اجر و پاداش داشت؟ گفت آن سیبی که به آن کودک یهودی دادم. در آن هیچ شائبه ریا و امید پاداشی نبود تا کسی جایی آن را تعریف کند یا در عوض چیزی بفرستد. یا عالم بزرگواری که مدتها مجاور یکی از عتبات مقدسه بود روزی به حمام احتیاج داشت. از در صحن وارد شد تا از در دیگر خارج شود. در حال جنابت بود و خجالت میکشید که با این حال از داخل صحن عبور میکند. وقتی به روبهروی حرم رسید با خجالت سلام گفت و رفت. بعدها در عالم خواب به او گفتند که این سلام تو از همه زیارتهایت مقبولتر بود. چون با شرمندگی بود و ادعایی در آن نداشتی و خالص بود. وقتی زیارتی میخوانیم و حالی پیدا میکنیم میگوییم خب الحمدالله زیارت خوبی خواندیم اشک و آه و توسلی داشتیم، اما در حال جنابت با سرشکستگی و شرمندگی یک سلام داد، گفتند این از همه زیارتهایت بیشتر فایده داشت.
میبینید که مقیاس ما در ارزشیابی با مقیاس خدا کمی تفاوت دارد؛ اختلاف فتوا داریم با حضرت خدا! او ارزش را به چیزهایی میداند که ما اهمیت نمیدهیم، ما هم چیزهایی را ارزش میدانیم که خدا به آنها اهمیت نمیدهد. به آیهای که در باره شب قدر است توجه کنید: « لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»2 ؛ در هر سال شبی هست که بر هزار ماه برتری دارد. معمولا هزار ماه از عمر یک انسان تجاوز میکند، کمتر کسی هشتاد سال، هشتاد و چند سال عمر میکند. در سال شبی هست که بر همه عمر انسان برتری دارد. این شبی است که اگر بندگان خودشان را برای عبادت و عمل با اخلاص در آن آماده کنند ثوابش از یک عمر عبادت بیشتر است. « لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» دیگر آیه از این روشنتر میشود؟! هیچ شکی در آن نیست. پس ما باید در ارزشیابیهایمان تجدیدنظر کنیم. بدانیم گاهی حسابهایی که ما میکنیم درست در نمیآید و حسابهای دیگری هم در کار است.
ارزش واقعی، ارتباط با خدا
نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که از معارف دین یاد گرفتهایم که اساس همه ارزشهایی که انسان میتواند در دنیا کسب کند ارتباط با خداست. ارزش هر چیزی به آن اندازهای است که انسان را با خدا مربوط کند. اینکه این ارتباط چه اندازه در سعادت انسان موثر است ما عقلمان نمیرسد، اما بدانید که حتی لحظهای توجه به خدای متعال آن قدر در سعادت انسان اثر دارد که ساختن هزار ساختمان عامالمنفعه، و اختراع کردن برق و کامپیوتر و کشف کردن دوای سرطان آن اثر را ندارد. خدا مبدأ بینهایت همه ارزشهاست. یک سر سوزن هم با او ارتباط بیابیم با بینهایت رحمت ارتباط پیدا کردهایم.
باز این جا یک قصه برایتان بگویم. گاهی قصهها بیشتر در ذهن انسان میماند. مرحوم آقای طباطبایی رضواناللهعلیه از استاد اخلاقشان مرحوم میرزا علی قاضی رضواناللهعلیه نقل میکردند که گاهی خدا فردی را مدتهای طولانی به مصیبت یا مرضی گرفتار میکند تا یک یاالله بگوید و آن یاالله آن قدر برایش ارزش دارد که برایش یک عمر مصیبت بکشد. اگر خودش بود این یاالله را نمیگفت خدا از سر لطف و رحمتش او را سالها مبتلا میکند تا در آخر ناچار بشود و بگوید خدایا دیگر حالا به فریادم برس. آن خدایا گفتن به دردش میخورد. ما خیال میکنیم وقتی حجم عظیمی از کار ایجاد کنیم خیلی مهم است. ولی در مقیاس الهی چیزی مهم است که انسان را با خدا ارتباط دهد.
ادامه دارد....
پیام رسان