86/6/10
3:0 ع
|
درباره پرونده مبهم انفجار نخست وزیری |
پرونده انفجار دفتر نخست وزیری، با وجود آنکه شهادت چند تن از کارگزاران نظام را در خود دارد و ابعاد فاجعه از نظر کمّی قابل مقایسه با انفجار 7 تیر حزب جمهوری اسلامی نیست اما همواره حساسیت های فراوانی را در خود داشته و ناظران سیاسی کماکان از آن به عنوان یکی از نقاط کور تاریخ انقلاب یاد می کنند.
اگرچه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بلافاصله پس از این انفجار مسئولیت آن را برعهده گرفت اما حواشی این رویداد، نشان داد، این اعلام، بیشتر به یک اظهار وجود و اعلام قدرت کاذب شبیه بوده تا واقعیت.
مسعود کشمیری عامل انفجار دفتر نخست وزیری که در روزهای آخر حتی تا مقام دبیری شورای عالی امنیت ملی نیز ارتقا یافته بود، پس از این انفجار از کشور گریخت.
ماجرای روز واقعه دفتر نخست وزیری، بارها طی سالهای اخیر دهان به دهان گشته است:
ساعت 3 بعدازظهر، جلسه شورای امنیت ملی؛ حاضران: محمدعلی رجایی رئیس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزیر، مسعود کشمیری دبیر شورای امنیت بالای میز جلسه نشسته اند. تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی، و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک قرار دارند.
ضبط صوت بزرگ کشمیری که مخصوص ضبط جلسات است، درست نزدیک رجایی و باهنر قرار می گیرد و در اثنای جلسه...
کشمیری از ساختمان نخست وزیری و به تبع آن از کشور خارج می شود اما یک گروه نام آشنا در دفتر اطلاعات نخست وزیری، اصرار دارند که کشمیری در جریان انفجار شهید شده و از او فقط خاکستری مانده است!
سرهنگ کتیبه درباره واقعه روی داده در گفتگو با هفته نامه سروش مورخ 6/8/1361 می گوید: «جناب سرهنگ «کتیبه» شما که خود در جلسه 8 شهریور حضور داشتید توضیح بفرمایید که موضوع آن جلسه چه بود و حادثه انفجار چگونه رخ داد؟...من موقع ورودم به اتاق کنفرانس مشاهده نمودم که آن خائن از خدا بیخبر («کشمیری») در حال ورود به جلسه است... قبل از همه مرحوم «شهید وحید دستجردی» گزارش وقایع هفته شهربانی را عنوان کرد...
خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرگزاری پارس (که بعدها به خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا تغییر نام یافت) اعلام کرد، گروه مجاهدین خلق در انگلستان طی اطلاعیه ای مسئولیت این انفجار را پذیرفته اند. با این حال بهزاد نبوی، در مصاحبه مندرج در کتاب "بیم ها و امیدها" تأکید می کند توجه کنید! منافقین [مجاهدین خلق]، هرگز مسئولیت فاجعه انفجار حزب جمهوری اسلامی و انفجار نخستوزیری را که طی آن بسیاری از چهرههای شاخص نظام و انقلاب به شهادت رسیدند، به عهده نگرفتند.
اصرار برخی اعضاء دفتر اطلاعات نخست وزیری بر شهادت کشمیری از دیگر نقاط مبهم در این پرونده است به طوریکه با گذشت روز پس از انفجار، روابط عمومی نخست وزیری در اطلاعیه ای با تأکید بر اینکه پیکر سومی که توسط مردم تشییع شده متعلق به کشمیری نبوده بلکه جسد سید عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخست وزیری بوده است، افزود: بر اساس همین گزارش پیکر «شهید مسعود کشمیری» در واقعه انفجار متلاشی شده بود، که قسمتهای بدست آمده نیز همراه سه شهید دیگر به خاک سپرده شده است!
تشییع تابوت خالی به نام کشمیری در مقابل مجلس شورای اسلامی، مسعود کشمیری
نویسنده کتاب شنود اشباح پس از اشاره به این اطلاعیه، چنین می نویسد: «در این اطلاعیه رسمی که سندی غیرقابل انکار میباشد، به دروغ نه تنها «مسعود کشمیری» به عنوان شهید اعلام میگردد، بلکه پس از افشای کذب بودن، بر دفن قسمتهای بدست آمده از جسد وی! به همراه سه شهید دیگر تأکید میگردد... نکته عجیب دیگر اینکه مطابق قسمت اول اطلاعیه: «شهید دفتریان» در اثر خفگی شهید شده و نه سوختگی. پس پیکر او از ابتدا قابل تشخیص هویت بوده، پس چگونه او را با «مسعود کشمیری» اشتباه گرفته بودند؟ و الله یشهد انَّالمنافقین لکاذبون»
همسر شهید دفتریان نیز درگفتگو با همان شماره هفته نامه سروش می گوید: «این قدر میدانم که ساعت حدود هشت و چند دقیقهای بود که نام «کشمیری» را به عنوان سومین شهید نام بردند حتی تا ساعت 2 آنروز هم نام «دفتریان» به عنوان شهید اعلام نشد و فردا بعدازظهر ساعت 2 نام «دفتریان» را اعلام کردند. معلوم شد که به هرحال شهید اول و دوم و سوم هم «کشمیری» و چهارم شهید «دفتریان» ولی چون سه جنازه بیشتر حمل نشد یکی جنازه «شهید رجایی» و یکی جنازه «شهید باهنر» که سوخته بودند و غسل نمیخواستند ولی جنازه ما تا رفت، شسته شد و دفن کردیم حدود سه بعداز ظهر شد و فردای آن روز که من و خانم «باهنر» و خانم «رجایی» که قرار گذاشتیم با هم صبح به بهشت زهرا برویم در آنجا متوجه شدم که بعد از جنازه «دفتریان» جنازه «کشمیری» دفن شده که این برای من سؤال شد که دو تا جنازه که سوخته بود کنار هم دفن شده بود. مگر نگفتند که کشمیری هم سوخته بود خوب این هم باید سریع دفن میشده. چطور شد که دو تا جنازه سوخته کنار هم بعد از آن جنازهای که سوخته نشده و بعد از آن یک خشتی زدهاند و نوشتهاند «کشمیری» به هر حال این سؤال برای ما بود...»
هاشمی رفسنجانی در کتاب عبور از بحران درباره این ماجرا می نویسد: «دوشنبه 9 شهریور [1360]... جنازهها را به سالن مجلس آورند، مشاهد کردم. سخت سوخته بودند. آقایان «باهنر» و «رجایی» را فقط از داندانهای طلای جلو دهان و آسیابشان، میشد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود.
سید رضا زواره ای نماینده وقت مجلس شورای اسلامی در سؤالی از وزیر دادگستری وقت، می پرسد: «هیچگاه ندیدیم، که به صورت سؤال در رسانهها، چه روزنامهها و چه رادیو و تلویزیون مطرح بشود، که مثلاً انفجار حزب جمهوری اسلامی، نتیجه تعقیبش به کجا انجامید؟ مسئله نخستوزیری به کجا انجامید؟ آنچه در این قضیه جلب توجه میکند، این است که این عوامل نفوذی یک شبکه بهم پیوستهای هستند که عواملشان را به راحتی در جاهای حساس نفوذ میدهند.»
جمع کردن مقداری خاکستر در یک کیسه نایلون به عنوان جسد کشمیری، ورود شیون کنان یک زن به عنوان همسر شهید با فریادهای مسعود مسعود، تشییع با شکوه تابوت منتسب به کشمیری با شعار "کشمیری چی شد؟ کشته شد!" به روی دست مردم و خلاصه اغفال مسئولین توسط یک باند محفلی در اطلاعات نخست وزیری در حالی صورت می گرفت که مسعود کشمیری برای خروج از کشور نیاز به فرصت و عدم حساسیت بود و یقیناً بر روی یک فرد کشته شده و بیجان کمترین حساسیتی وجود ندارد!
آیت الله امامی کاشانی نیز، همچون بسیاری دیگر، پرونده انفجار دفتر نخست وزیری را مبهم می پندارد.
امام جمعه موقت تهران در خاطراتی که در ماهنامه شاهد یاران به چاپ رسید، می گوید: «این سوال پیوسته مطرح خواهد بود که عوامل نفوذی چگونه توانستند تا این سطح رسوخ کنند... اندکی دقت نشان می دهد که وسعت اقدامات این گروه تا بدان پایه است که از عامل واقعی جنایت دفتر نخست وزیری، شهید! می سازد. بسیار ساده لوحانه است اگر گمان کنیم این اشتباه سهوا پدید آمده که تکه هایی را که به عنوان تکه های بدن کشمیری در یک کیسه پلاستیکی جمع شده با عنوان شهید کشمیری! مطرح شود، ولی جسد سالم برادر شهیدمان، دفتریان تا 48 ساعت به عنوان یکی از شهدای حادثه، اعلام نشود.»
زواره ای در بخش دیگری از سؤال خود بر نکته مهمی انگشت می گذارد. سازمانهای جاسوسی امریکا که مقدمات ارتقاء کشمیری تا این حد را فراهم کرده اند، نفوذیهای به مراتب قویتری در دستگاهها دارند که حاضرند این مهره کارآمد را قربانی کنند.
سعید حجاریان، خسرو تهرانی و علی یونسی
نویسنده کتاب شنود اشباح اما در گفتگو با منبعی که از آن با عنوان منبع (ص) یاد می کند، ناگفته های بیشتری از چگونگی پخش خبر جعلی شهادت کشمیری را بازگو می نماید:
«از مصاحبه محقق با «منبع (ص)»- بحث شهید سازی از «کشمیری» خبیث:.. ببین بعد از انفجار هیچ نشانهای از مجروح شدن یا کشته شدن «کشمیری» نبود... آقای «بهزاد باستانی» که معاون و رئیس دفتر «بهزاد نبوی» بود، «محمد سازگارا» معاون سیاسی اجتماعی «بهزاد نبوی»، «علیاکبر تهرانی»، «بیژن تاجیک» و «محمد رضوی» بودند که به نحوی هسته اولیه پخش خبر شهادت «کشمیری» ملعون به حساب میآمدند... (ص595)
محسن سازگارا، در حال مشاوره دادن به نومحافظه کاران آمریکایی
محمد عطریانفر و شوهر خواهر سابقش جواد قدیری
سیدرضا زواره ای در ادامه سؤال خود از وزیر وقت دادگستری که در صورتجلسه 345 مجلس شورای اسلامی منعکس است، سؤالی کلیدی درباره چگونگی ورود کشمیری به نخست وزیری مطرح می سازد:
«کشمیری» چه کسی است؟ «کشمیری» قبل از انقلاب، مدیر عامل یک شرکت انگلیسی است و رفت وآمدهای مشکوکی در جزایرخلیج [فارس] دارد. مدارکی که از خانهاش به دست آمد، خانوادهای بیقید و بیبند و بار دارد... ایشان از طریق دادستانی کل انقلاب در ابتدای انقلاب به اداره دوم ارتش معرفی میشود و میرود، در آنجا مشغول کار میشود. یعنی یک مرکز حساس و مرکز اسرار مهم مملکت. از اداره دوم به نیروی هوایی... این چه شبکهای است که این قدر نفوذ دارد و این را این قدر رشدش میدهد؟ مسائلی که در همین چند روزه، برادرانی از نیروی هوایی در مورد اقدامات «کشمیری» میگفتند، درخور توجه است... شخصی به نام ستوان یکم «هرمز یعقوبی» میرود، از کنار خیابان، یقهاش را میگیرد، میآورد کیفش را میگیرند باز میکنند. میبینند یک مقدار اسناد سری درون کیفش است و دارد میبرد... باز بچههای نیروی هوایی میگفتند: که یک کامیون اسناد سری تحت عنوان کاغذ باطله از نیروی هوایی به وسیله «کشمیری» خارج میشود... مطلب دیگر آقای «کشمیری»، به عنوان سرپرست کمیته خنثی سازی کودتای نوژه تمام جریانات کودتای نوژه را در دست میگیرد و یک عاملی که قرائن نشان میدهد به احتمال زیاد عضویت (سی.آی.ا) را دارد، تمام سرنخهای اصلی (س-آی-ا) را در این کودتای خائنانه کور میکند و قطع میکند و بعد چطور میشود؟ چه شبکه قوی هست که این را میآورد در نخستوزیری؟ بعد از این همه مسائل؟... سوال اینجاست که چه کسی صلاحیت «کشمیری» را برای ورود به نخستوزیری تأیید کرد و چگونه او را آوردند در نخستوزیری؟... بعد از آنکه «کشمیری» خانه تکانی کرده و همه اسنادش را برده، درست برای ساعت 3 که نخستوزیری منفجر میشود، یک ماشین میآید در خانهاش و زن و بچههایش را برمیدارد و میبرد... (ص610-608)»
کشمیری در جلسه روز واقعه در مکانی که برای استقرار خسرو تهرانی معاون وقت اطلاعات نخست وزیری بوده، می نشیند و در حین جلسه برخاسته برای رئیس جمهور چای می ریزد و پس از گفتگویی کوتاه با تهرانی از جلسه خارج می شود.
ارسال این پرونده به دادگستری و جلوگیری از رسیدگی به آن توسط سید اسدالله لاجوردی در حالیکه پرونده های مرتبط با منافقین همگی در اختیار وی به عنوان دادستان انقلاب تهران قرار می گرفته، از دیگر نقاط مبهم این پرونده است.
حجت الاسلام روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سخنرانی 10/6/1379 خود در این زمینه می گوید:
«اینها چنان تظاهر به خط «امامی» میکردند که خط «امام» را در انحصار خودشان قرار داده بودند و گفتند که فقط ما در خط «امام» هستیم... اولین خیانتی که کردند شهادت مرحوم «شهید رجایی» و «شهید باهنر» بود، آنها اطلاعات نخستوزیری را داشتند و میدانستند «کشمیری» منافق است. با او سابقهدار و هم بند بودند. او را آوردند در نخستوزیری و به پستهای بالا ارتقاء دادند... بلافاصله آمدند، یک جنازه برای «کشمیری» درست کردند... وقتی با اعتراض و آگاهی دیگران روبرو شدند، آمدند این شعار را ترفند خودشان قرار دادند که بله ما میدانستیم، میخواستیم منافقین «کشمیری» را خارج نکنند، تا دستگیرش کنیم! تنها کسی که به این مسئله پی برد و رحمت خدا بر او باد، مرحوم «شهید لاجوردی» بود. پروندهای تشکیل داد، عدهای از اینها را دستگیر کرد. یک نفر به نام «تقی محمدی» کاردار ایران در افغانستان بود. دستگیر شد. آمد تا شروع کرد به پرده برداشتن از مسائل، یک روز بعد جنازه او را کف سلول دیدند! نفوذ داشتند [-] یکی از همین منافقین به نام «قدیری» در اوین بود [-] او [«تقی محمدی»] را کشتند و نگذاشتند پرونده [«کشمیری»] پیگیری شود.»
تقی محمدی عضو دفتر اطلاعات نخست وزیری همان فردیست که رسانه های بیگانه بلافاصله پس از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری با انتشار عکس او مدعی شدند، احمدی نژاد در گروگانگیری سفارت امریکا حضور داشته است. سعید حجاریان از اعضاء وقت اطلاعات نخست وزیری اما با رد این اظهارات تأکید کرد، عکس مورد نظر مربوط به تقی محمدی است که در زندان خودکشی کرد. حجاریان از ارتباط نزدیکی با محمدی برخوردار بوده است.
تقی محمدی پس از انفجار دفتر نخست وزیری به سفارت ایران در افغانستان رفته و به عنوان کاردار سفارت منصوب می شود با این حال، تقی محمدی درحالی از سوی لاجوردی به تهران فراخوانده می شود که گمان می رود، وی اطلاعات مناسبی درخصوص نقاط مبهم این پرونده ناتمام دراختیار دارد اما پس از آنکه وی حاضر به همکاری می شود، ادعا می شود با کمربند خود را حلق آویز کرده است.
تقی محمدی ، سعید حجاریان
بهزاد نبوی که همواره اتهم ارتباط سازمان مجاهدین انقلاب با انجار نخست وزیری را رد کرده است، در گفتگویی با روزنامه دوران امروز 21/2/1379 در این خصوص می گوید: «این خیلی جالب است. بحث انفجار نخستوزیری را در مرحله اول به بنده منتسب کردند و در مرحله بعد نیز خواستند سازمان [مجاهدین انقلاب] را به همراه من در پرونده، شریک و ذینفع کنند... تا خیلی جاها هم پیش رفتند. علیرغم اینکه «امام رحمهالله علیه» در سال 1364 و یا 1365 بر اساس گزارش رئیس قوه قضائیه وقت، آقای «موسویاردبیلی»، دادستان کل کشور [آقای «موسوی خوئینیها»] و دادستان انقلاب اسلامی، آقای «رئیسی» که در یک جلسه، هر سه به حضور «امام (ره)» رسیدند. در آنجا گزارش پرونده را پس از بازجوییهای مفصل از تمام افرادی که در این زمینه متهم بودند، انجام داده بودند. گزارش نتایج را به ایشان ارائه دادند. ایشان دستور مختومه شدن پرونده را به دلیل عدم وقوع بزه صادر کردند و حتی دستور دادند کسانی که در این پرونده سازی شرکت داشتهاند، تحت پیگرد قرار بگیرند؛ تا اینکه معلوم شود، این افراد از کجا آمدهاند و چرا علیه خدمتگزاران انقلاب و نظام، پروندهسازی میکنند، که البته این کار هرگز انجام نشد...»
ادعای کذب بهزاد نبوی درباره مختومه شدن این پرونده از سوی امام (ره) و اشتیاق وی به این مسئله در حالی صورت می گیرد که این پرونده هیچ گاه مختومه نشد و تنها با اصرار برخی مسئولان قضایی وقت از جمله محمد موسوی خوئینی ها (که از قبل از انقلاب ارتباط نزدیکی با حلقه نازی آبادیها داشت)، به دلیل شرایط ویژه کشور، جنگ و لزوم حفظ انسجام، مسکوت ماند.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال 63 خود که اخیراً منتشر شده است، می نویسد: «دو سه نفر از بازپرسان زندان اوین آمدند. برای تعقیب پرونده انفجار نخست وزیری، پیشنهاد دستگیری بعضی از مسئولان معروف را داشتند. قبلاً هم از امام اجازه خواسته اند. امام آن را به شیخ یوسف صانعی دادستان کل کشور ارجاع داده اند؛ ضررهای احتمالی را تذکر دادم.» در پاورقی همین بخش آمده است: « در پرونده انفجار نخست وزیری و شهادت دکتر باهنر و محمد علی رجائی، افراد مختلفی متهم شدند. از جمله آقای علی تهرانی یکی از کارکنان نخست وزیری به علت اینکه معرّف مسعود کشمیری –عامل بمب گذاری – بوده و با وی رفاقت داشته، دستگیر شد. بعد از دستگیری علی تهرانی، پای افراد دیگری مانند مهندس بهزاد نبوی –وزیر صنایع سنگین-، خسرو قنبری تهرانی –رئیس اداره اطلاعات نخست وزیری- و چند نفر دیگر به میان آمد. به این پرونده رسیدگی کامل نشد و به دستور امام خمینی، پیگیری اتهامات متهمان پرونده، متوقف گردید.»
نزدیکان شهید سید اسدالله لاجوردی تأکید دارند که وی در روزهای منتهی به شهادت در تب و تاب به جریان انداختن دوباره پرونده ای بوده که روزی به دلیل شرایط ویژه کشور، متوقف شده بود. پرونده ای ناتمام که در حالتی تعجب برانگیز با گذشت بیش از 26 سال کماکان مسکوت مانده و در آستانه 8 شهریور در کنار اطلاعات و تصاویر کلیشه ای، غریوی درباره آن برنمی خیزد.
اسدالله لاجوردی ، در زمانی که در صدد بازگشایی پرونده 8 شهریور بود، ترور شد
پس از شهادت لاجوردی، روزنامه های نزدیک به سازمان مجاهدین انقلاب از به کار بردن لفظ شهید برای وی خودداری کردند.
«خدایا! تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف، خطر منافقان انقلاب را، همانها که التقاط سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده است و همانها که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان، دستمال ابریشمی بزرگی به بزرگی مجمعالاضداد را به دست گرفتهاند و همانها که رجایی و باهنر را میکشند و هم به سوگشان مینشینند... به مسوولان گوشزد کردهام، ولی نمیدانم چرا...» بخشی از وصیتنامه شهید لاجوردی |
پیام رسان