86/6/17
12:0 ع
اما حالا ادامه مطالب را بخوانید...
خبر تولد سالار شهیدان
ابن بابویه قدس سره از امام جعفر صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود:
حضرت جبرئیل قبل از این که سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام متولد شود بر پیامبر اکرم (ص)فرود آمد و عرضه داشت:
ای محمد! پروردگارت سلام میرساند و تو را بشارت به فرزندی میدهد که از دخترت فاطمه زهرا به دنیا میآید، ولی امت پس از تو او را به شهادت میرسانند.
رسول اکرم فرمودند:
ای جبرئیل! بر تو و پروردگارم سلام باد، مرا نیاز به فرزندی نیست که از فاطمه به دنیا آید و امتم پس از من او را بکشند.
آنگاه حضرت جبرئیل به سوی آسمان عروج نمود، سپس فرود آمد و مانند سخن قبل را گفت و پیامبر اکرم (ص)نیز همان جواب اول را دادند، در نتیجه بار دیگر حضرت جبرئیل به سوی آسمان عروج کرد، سپس فرود آمد و عرض کرد: ای محمد! همانا پروردگارت به تو سلام میرساند و تو را بشارت میدهد که در نسل او امامت، ولایت، وصایت را قرار خواهد داد، پس رسول اکرم فرمودند: به این امر راضی شدم.
آنگاه حضرت جبرئیل مشتی از خاک کربلا را به پیامبر اکرم (ص)داد و عرض کرد:
این خاک آن زمینی میباشد که حسینت در آن کشته میشود، پیامبر اکرم (ص)آن خاک را به یکی از همسرانش (ام سلمه) داد و فرمود: این خاک را نگه دار، هرگاه تبدیل به خون شد بدان که حسین شهید شده است.
سپس پیامبر اکرم، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را خواست و فرمود:
حضرت جبرئیل از طرف خداوند برای من خبر آورده که فرزندی برای تو متولد میشود و امتم بعد از من او را خواهند کشت.
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
مرا به چنین فرزندی احتیاج نیست، همین که سه مرتبه درباره این پیشنهاد گفت و گو شد رسول خدا در مرتبه سوم فرمودند:
مقام امامت، وراثت، آثار پیامبران، مخزن علوم اولین و آخرین نصیب فرزندت و فرزندانش خواهد شد، پس آن حضرت رضایت دادند.
پیامبر اکرم (ص)در این اثنا فرستادهای نزد حضرت فاطمه علیه السلام روانه کرده و فرمودند:
خدا به تو فرزندی عطا میکند که امتم بعد از من او را خواهند کشت.
حضرت فاطمه در جواب پدر عرض کردند: من به چنین فرزندی احتیاج ندارم. این موضوع سه مرتبه تکرار شد و هر بار حضرت فاطمه همان جواب را دادند.
حضرت رسول اکرم خطاب به آن حضرت فرمودند:
آن مولود و فرزندانش، پیشوایان دین و وارث آثار و خزائن علوم من خواهند شد.
حضرت فاطمه فرمودند: راضی شدم.
کامل الزیارات، ابن قولویه
بعد از این جریان بود که آن بانوی بزرگوار به حضرت امام حسین علیه السلام باردار شده و آن حضرت درباره آن دوران چنین فرمودند:
«همین که مدت یک ماه از حمل من گذشت حرارت دردناکی در خود احساس کردم، این موضوع را با پدر بزرگوارم در میان نهاده و کوزۀ آبی طلبیدم، پس از آن که پدرم به آن آب دعا خواند به من فرمود: تا شربتی از آن آشامیدم و خداوند مرا از آن ناراحتی نجات داد، موقعی که چهل روز از مدت حمل من سپری شد حرکتی در پشت خود بین پوست و لباسم احساس کردم، وضع من به همین نحو بود تا این که ماه دوم به پایان رسید و من دچار اظطراب و ناراحتی شدم، به خدا قسم وقتی که او حرکت میکرد از خوردن و آشامیدن محروم میشدم؛ خدای توانا به نحوی مرا حفظ کرد که گویا شیر میآشامم.
وقتی ماه سوم به پایان رسید من خیر و برکت زیادی در منزل خود یافتم؛ همین که ماه چهارم فرا رسید، وحشت و ناراحتی من به وسیلۀ انس با او (حسین) بر طرف شد و من همیشه در مسجد بودم و از مسجد جز برای حاجتی جدا نمیشدم؛ روزگار را با این شرایط گذراندم تا این که ماه پنجم تمام شد. وقتی ماه ششم فرا رسید، دیگر در شبهای تاریک و ظلمانی احتیاجی به چراغ و روشنایی نداشتم؛ موقعی که در محل خلوتی بالای سجاده بودم از باطن خود صدای تسبیح و تقدیس میشنیدم و همین که نه روز از این جریان گذشت قدرت و قوتی یافتم...» ستارگان درخشان، ج5.
ادامه دارد...
پیام رسان