89/12/11
10:12 ص
بررسی چند شبهه
سلسله نشستهای تبیین علمی ولایتفقیه ـ قم ـ مدرسه علمیه فیضیه ـ تاریخ 21/02/89
جلسه سوم
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذهالساعه و فی کل ساعه ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً
در جلسه گذشته از یک بیان ساده برای اثبات ولایتفقیه استفاده کردیم تا جواب آمادهای برای سؤالهای توده مردم داشته باشیم. گفتیم که جامعهِ بدون حکومت به هرج و مرج و اختلال نظام میانجامد و این عقلاً مذموم و غیرقابلقبول است. اگر مسئول حکومت، معصوم باشد لازمهاش این است که هم در فهم قانون خطا نکند هم تحت تاثیر هواهای نفسانی و منافع شخصی قرار نگیرد و هم در تشخیص مصالح جامعه برای صادر کردن دستورات اجرایی خطا نکند. این حکومت ایدهآلی است که بهتر از آن امکان ندارد و همان چیزی است که خدای متعال به وسیلة انبیای عظام صلواتاللهعلیهماجمعین میسر فرموده بود و بعد هم طبق مذهب شیعه ائمة معصومین صلواتاللهعلیهماجمعین عهدهدار آن بودند و انشاءالله امام دوازدهم هم ظهور خواهند کرد و ما هم به این سعادت نایل خواهیم شد.
اما وقتی به هر دلیل، مثل زندان، تقیه یا غیبت، دسترسی به حاکم معصوم میسر نباشد، حکومت چگونه باید اداره شود؟ گفتیم طبق یک قاعده عقلایی شبه بدیهی وقتی تامین یک مصلحت در حد کامل میسر نشد، باید به اقرب موارد به آن مرتبه موردنظر تنزل کرد؛ بنابراین وقتی دسترسی به امام معصوم نبود باید به کسی رجوع کرد که نزدیکتر و شبیهتر به امام معصوم صلواتاللهعلیه است.
همانطور که ملاحظه میفرمایید هر یک از مقدمات این دلیل، یک اصل موضوع است. درست است که اگر حکومت نباشد هرج و مرج و فساد میشود، اما ممکن است کسی بگوید: خدای متعال مسأله حکومت را به خود مردم واگذار کرده است و دیگر لازم نیست قوانین حکومتی را خدا بیان کند یا مسئول حکومتی را خدا تعیین کند، بلکه، بسیاری از امور جامعه را خدا به عقل خود مردم واگذار کرده است.
اختلالنظام
قبل از بیان این بحث، بهتر است درباره این شبهه و همینطور شبهاتی که درباره مقدمات دیگر مطرح میشود، بگوییم اگر ما این بحث را بهصورت یک بحث مبسوط و گسترده مطرح کنیم، باید به یک سلسله اصول موضوعه استناد کرد که طرح سؤال درباره هر یک از آنها به درازا میکشد. آنچه مورد قبول همه ما و کسانی است که معمولاً از ما سؤال میکنند، این است که خدای متعال راضی نیست که جامعه انسانی و بهویژه جامعه اسلامی در معرض هرج و مرج و فساد قرار گیرد.
در بحثهای فقهی، گاهی فقها در استدلالاتشان به خصوص در معاملات و مکاسب و مسایل اجتماعی مطرح میکنند که اگر اینطور باشد لازمهاش اختلالنظام است. این گویا محکمترین دلیلی است که دیگر بعد از این نمیشود حرفی زد. اگر چیزی به اختلالنظام منجر بشود بدیهی است که باطل و محکوم است؛ البته از نظر فلسفی میشود استدلال کرد که اگر چنین چیزی رخ داد، چهطور میشود. همانطورکه درباره اصل خدا هم میشود سؤال کرد که اگر خدا نباشد چهطور میشود؟ من هم نمیگویم که دراینباره نمیشود سؤال یا بحث کرد. این مباحث، تخصصی است که باید در رشتههای مربوط به خودش بحث شود. انشاءالله همینطور که در حوزه، رشتهها تدریجاً گسترش پیدا میکند در آینده رشته «فلسفه سیاست» را هم باید داشته باشیم. اجمالاً همه ما میدانیم و از مسلمات فقه و حتی میشود گفت از ضروریات فقه است که اگر چیزی منجر به اختلالنظام شود، قطعاً از نظر شرع مردود است. احتمال قبول هم درباره آن نمیشود داد، یا اینکه کسی تصور کند که چون این مسأله عقلایی است و مردم خودشان میفهمیدند دیگر لازم نبوده شرع به بیان این موضوع بپردازد و این نیاز را برطرف کند. یا گفته شود: اگر عقل خود مردم با کمال روشنی چیزهایی را بفهمد، ضرورتی ندارد که در شرع هم تبیین شود.
برای پاسخ به این شبهه باید به دو نکته توجه کرد: اولا اگر گفتیم چیزی عقلا بدیهی است و لازم نیست شرع بیان کند، معنایش این نیست که آنجا حکم شرعی وجود ندارد. در فقه شیعه بهویژه بر اساس مبنای اصولیین در هر موردی و درباره هر موضوع فردی یا اجتماعی حکم شرعی داریم. اگر عقل در آنجا یک قضاوت قطعی دارد، ما از راه حکم عقل، حکم شرع را کشف میکنیم. همانطور که در بسیاری از موضوعات ملاحظه میفرمایید. برای مثال وقتی در اصول میگوییم «قبح عقاب بلابیان» استدلال میشود به یک قاعده عقلی که اگر خدای متعال قبل از اینکه برای انسان چیزی را بیان کند یا حجت را برایش تمام کند، او را عقاب کند، قبیح است؛ پس اصل برائت را به این صورت اثبات میکنیم. این یک استدلال عقلی است که نتیجه فقهی هم دارد و بر اساس آن حکم شرعی را اثبات میکنیم و میگوییم مثلاً در اینجا واجب نیست و اصل برائت جاری است. بدینمعنا که معتقدیم در اینجا حکم شرعی بر جواز هست و ما این حکم را از راه این دلیل عقلی کشف میکنیم. بسیاری از موضوعات باب برائت در رسائل و بسیاری از کتابهای دیگر به استناد همین ادله عقلی تبیین شده است. قواعد کلی بسیاری از مباحث فقهی را هم ما از عقل استنباط میکنیم و بعد به استناد این قاعدة عقلی حکم شرعی الزام یا اباحه را کشف میکنیم. حکم اباحه هم حکم شرعی است. وقتی میگوییم در اینجا واجب نیست، حرام هم نیست یعنی مباح است. این یک حکم شرعی است که از راه دلیل شرعی به دست میآید حالا اگر اماره نبود از راه اصل، و اصل را هم به استناد عقل استنباط میکنیم.
این مرتکز در اذهان ماست که از نظر شارع هر چیزی یکی از احکام خمسه تکلیفیه را دارد. بعضی از این احکام را چه واجب، چه حرام، چه مباح، میشود از راه دلیل عقلی کشف کرد و هر جا که دلیل عقلی داریم بدینمعنا نیست که شارع حکمی ندارد، بلکه معنایش این است که حکم شارع را ما از دلیل عقلی کشف کردیم. این نزد فضلا و علما مشهور است که احکام شرعی را گاهی از ادلة عقلی و گاهی از ادلة نقلی استنباط میکنند. در کتاب معالم، در قوانین و در همه کتابهای اصولی میگویند یکی از ادلة اربعه، عقل است؛ پس عقل میتواند دلیل حکم شرعی باشد. اینجا هم وقتی ما استناد میکنیم که طبق حکم عقل، حکومت لازم است والا اختلال نظام پدید میآید و اغراض شارع مقدس و مصالح مردم تأمین نمیشود، بدینمعنا است که از راه این حکم عقل کشف میکنیم که شارع راضی نیست. یعنی وجود حکومت واجب است و لازم است برای برقراری حکومت حق اقدام شود.
یک شبهه
این شبهه که اسلام به طور کلی کاری به حکومت ندارد یا چون حالا در زمان غیبت هستیم حکومت به خود مردم واگذار شده است و خودتان هر کاری میدانید، انجام دهید و... این یک شبهه بسیار واهی است که فکر نمیکنم کسی که با مبانی فقهی آشنا باشد به این شبهه اعتنا کند.
بههرحال، اگر بخواهیم با ادلة عقلی اثبات کنیم، میتوانیم این سؤالات را ادامه بدهیم تا به بدیهیات برسد و قضیه برهانی بشود، ولی بحث به درازا میکشد؛ پس به همین اصول موضوعی مسلمی که مورد قبول همه فقها و بزرگان و علماست و در کتب اصول فقه و در مسائل فقهی هم به این قواعد عقلی استناد شده است، استناد میکنیم به اینکه از نظر شارع، وجود حکومت برای جامعه لازم است. این مسأله در روایات هم تأییدات زیادی دارد. در جلسة قبل هم اشاره کردم که در نهجالبلاغه امیرالمومنین صلواتاللهعلیه میفرماید:«لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر»1 حتی اگر امیر صالحی هم نبود امیر فاجر باید باشد و وجودش بهتر از نبود آن است. پس این اصل که حکومت برای جامعه ضرورت دارد، قابل تشکیک نیست و شک قابل اعتنایی در آن وجود ندارد؛ البته همانطور که گفتیم بحثهای تشکیکی در همه چیز حتی درباره وجود خدا هم مطرح میشود. جواب هم دارد و باید جواب داد، اما معنایش این نیست که هر وقت ما در هر مسألهای به قول خدا استناد میکنیم آن وقت بگوییم حالا اگر کسی منکر وجود خدا باشد چه؟
یعنی همانجا هم باید دلیل بیاوریم برای اثبات خدا، وحدت خدا و امثال آن؟! خیر اینها اصول مسلمی است که در مباحث دینی، تشکیک درباره آن خارج از عرف محاوره و سیره عقلاست؛ پس این مقدمه را ما به عنوان یک مقدمة قطعی تلقی میکنیم که حکومت برای جامعه ضرورت دارد و شارع مقدس راضی به نبودن حکومت نیست، و از اینجا کشف میکنیم که بر وجوب برقراری حکومت حق، حکم شرعی داریم.
دو مقدمه
مسأله دوم این بود که بهترین شکل حکومت، حکومت معصوم است. گفتیم که اگر حکومت حق چه در زمینه قانونگذاری و صادر کردن مقررات حکومتی یا به اصطلاح احکام سلطانیه ـ که اصل آن از فقهای اهل تسنن است ـ به وسیله پیغمبر و امام معصوم اداره شود، بسیار ایدهآل است، و این را هم عقل به خوبی میفهمد و هم هیچ عاقلی درباره آن تشکیک نمیکند. بهترین راه آن است که در رأس حکومت، کسی باشد که هم مصالح مردم و هم حکم خدا را بهتر میداند و هم تقوایش بیشتر از دیگران است.
مسأله سوم هم ـ که گاهی از آن تعبیر به اصل تنزل تدریجی میشود ـ آن بود که اگر مصلحتی به طور کامل قابل استیفا نبود باید به مرتبه بعدی آن اکتفا کرد و نمیشود گفت یا صد یا هیچ. نمیتوان در مسایل اجتماعی و در استیفای مصالح مردم گفت: یا همه یا هیچ! اگر همه نبود باید آن چیزی که اقرب به همه است، استیفا شود. اکنون که به امام معصوم دسترسی نداریم، باید کسی حاکم بشود که اقرب به امام معصوم باشد.
نظریه شورای رهبری
کسانی شبههای را القا کردهاند (حالا یا به عنوان یک سؤال فقهی یا سؤال علمی، بههرحال، طرح کردن آن اشکالی ندارد و معنایش هم این نیست که حتماً غرض سویی داشتهاند. بالاخره در بحثهای علمی همه اطراف و جوانب یک قضیه سنجیده میشود و همه گزینههای یک مسأله و به قول خودمان همه شقوق مختلف آن بررسی میشود.) کسانی گفتهاند: ما قبول داریم که در زمان غیبت و زمان عدم دسترسی به امام معصوم، باید سعی کرد هرچه اقرب به نظر و رفتار امام معصوم است تحقق پیدا کند، اما این دو راه دارد: یکی اینکه یک نفر در رأس حکومت قرار بگیرد و او حکم صادر کند و نظر او معتبر باشد. یک راه دیگر هم این است که شورایی برای این کار تعیین بشود. چند نفر بنشینند با هم در هر مسألهای فکر کنند و نظر بدهند و حاصل نظر آن جمع اعلام بشود. اگر اتفاقنظر شد که بهتر، اطمینان بیشتری حاصل میشود، اما اگر اتفاقنظر نبود همان کاری که همة عقلا میکنند یعنی روش دموکراسی و اخذ به نظر اکثریت ملاک باشد. فرض کنید از جمع پنج نفر اگر سه نفر به چیزی رأی دادند، به آن عمل بشود؛ پس لازمه قبول این مطلب این نیست که ما حتما ولایت شخصی از اشخاص را اثبات کنیم. ممکن است یک نهاد حقوقی مثل شورای رهبری را معرفی کنیم، و بگوییم حکم را باید این شورا تصویب و اعلام کند. این هم یک راه است و شاید هم راه بهتری باشد برای اینکه وقتی چند نفر مسألهای را بررسی میکنند چه بسا اتفاقنظر و اعتماد بیشتری حاصل بشود.
ادامه دارد....
دریافت فایل صوتی:
89/12/8
10:33 ص
وصیت نامه شهید حاج حسین خرازی
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم انی اسئلک ان تملاء قلبی حبا لک و خشیه منک و تصدیقا بکتابک و ایمانا بک و خوفا منک و شوقا الیک یا ذالجلال والاکرام حبب الی لقائک واحبب لقائی واجعل لی فی لقائک الراحه والفرج والکرامه. (دعای ابوحمزه)
قبلا چند کلمه ای به عنوان وصیت نوشته بودم و فکر می کنم تکمیلی،چند کلمه دیگر باید بنویسم.
خدایا،غلط کردم،استغفرالله،خدایا امان،امان ازتاریکی وتنگی وفشارقبروسئوال نکیرومنکر در روز محشر و قیامت. به فریادم برس،خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت،ترا می دانم و بس،و برتو توکل دارم.خدایاتا زمان عملیات،فاصله ی زیادی نیست،خدایا به قول امام خمینی(تو فرمانده کل قوا هستی) خودت رزمندگانت را پیروزگردان،شرصدام کافررا ازسرمسلمین بکن خدایا،از مال دنیا،چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم،خدایا،تو خود توبه ی مرا قبول کن و ازفیض عظمای شهادت،نصیب و بهره مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم.
یا واسع المغفره یا من سبقت رحمه عن غضبه
از همسر خوب و ایثارگرم، کمال تشکر و سپاسگذاری را دارم انشاءالله که مرا می بخشی. الحمدالله خداوند لطف و کرم نموده،به سلامتی او را مهدی و یا زهرا اسم بگذار و ازخوراک وطعام حلال و طیب به او بخوران، و او را سرباز و طلبه امام زمان(عج)باربیاور و تربیت کن که این خود هدیه ایست به پیشگاه خداوند باری تعالی و وسیله کاهشی باشد ازعذاب قبر و آخرت و قیامت ما ، می دانم در امر بیت المال امانت دار خوبی نبودم و ممکن است زیاده روی کرده باشم،خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید.
شلمچه جمعه هشتم اسفند ماه سال 1365
سلام بر شهیدان راه حق......
89/12/1
7:31 ع
بیانات ولی امر مسلمین جهان در دیدار شرکتکنندگان در کنفرانس وحدت اسلامی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلى لذت بردیم از بیانات برادران عزیز. اى کاش وقت بیشتر میبود و میتوانستیم از بیانات دیگر برادران هم استفاده کنیم. وقتى این حرفها را از شما میشنویم، بار دیگر عظمت اسلام، فراگیرى اسلام و پیروزى اسلام برایمان مجسم میشود.
این دیدارِ امروز و جلسات شما به عنوان وحدت تشکیل شده؛ اتحاد دنیاى اسلام و وحدت بین مسلمین. البته وحدت، مسیلهى اصلى است. اگر اتحاد بین مسلمین به صورت واقعى و به معناى حقیقى تحقق پیدا کند، اکثر مشکلات مسلمین برطرف خواهد شد. و باید همه تلاش کنیم، ما هم باید تلاش کنیم که انشاءاللَّه دلها به هم نزدیک شود؛ نه فقط زبانها. وقتى دلها به یکدیگر نزدیک شد، دستها و عملها هم به یکدیگر نزدیک خواهد شد.
امروز دنیاى اسلام در یک مقطع تاریخى قرار دارد؛ ما این مقطع را باید بشناسیم، ما از این مقطع نباید غفلت کنیم. در این سى سال گذشته - بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران - هرگز چنین وضعى در دنیاى اسلام پیش نیامده است. اینکه میگوییم یک مقطع است، معنایش این نیست که در طول این سى سال دنیاى اسلام آرام بوده، ساکت بوده، بىتفاوت بوده؛ نه. من اعتقادم این است و واقعیت قطعاً همین است؛ در طول سالهاى متمادى، حرکت بزرگان، حرکت مصلحان، خون فداکاران، تعلیمات اصحاب فکر، و در نهایت انقلاب اسلامى ایران، در دنیاى اسلام تأثیر گذاشته است؛ دلها را منقلب کرده، جهتها را نشان داده و بتدریج انگیزهها متراکم شده و در یک فرصتى حالا این انگیزهها دارد بروز میکند. این مقطع، مقطع مهمى است؛ هم میتواند به حل مشکلات دنیاى اسلام منتهى شود، و هم اگر این مقطع را درست نشناسیم و از آن بهرهى صحیح را نبریم، ممکن است مشکلات دیگرى را براى ما خلق کند.
آنچه اتفاق افتاده، حرکت میلیونى مردم در صحنه است؛ این بىنظیر است. در جمهورى اسلامى این حرکت بود که توانست ایران را نجات دهد. اگر به جاى میلیونها مردم، احزاب و گروهها و شخصیتها و اینها وارد میدان میشدند، این تأثیر اتفاق نمىافتاد. اثرى در حضور میلیونى مردم هست که در هیچ چیز دیگر آن اثر نیست. البته حضور میلیونى مردم جز با ایمان قلبى امکانپذیر نیست. اولاً بیایند، ثانیاً تا حصول نتیجه در صحنه بمانند، ثالثاً آن نتیجه را حفظ کنند؛ اینها ایمان اسلامى، ایمان مذهبى لازم دارد.
اینجا از انقلاب کبیر فرانسه اسم آورده شد. انقلاب کبیر فرانسه یک حرکت مردمى بود و به پیروزى رسید؛ اما آن پیروزى محفوظ نماند. در سال 1789 انقلاب کبیر فرانسه اتفاق افتاده؛ در سال 1800 - یعنى یازده سال بعد - حکومت سلطنت بار دیگر در فرانسه به وجود آمده؛ یعنى ناپلیون سر کار آمد؛ کأن لم یکن شییاً مذکورا! بعد هم ناپلیون مُرد و همان خاندانى که با انقلاب کبیر فرانسه رفته بودند، دوباره سر کار آمدند؛ یعنى بوربنها. و سالها طول کشید، تا سال 1860، و سلسلهى سلاطین در فرانسه همین طور دستبهدست شدند. پس انقلاب به وسیلهى مردم پیروز شد، اما مردم نتوانستند انقلاب را نگه دارند؛ این خیلى مطلب مهمى است. ما توانستیم انقلابمان را نگه داریم، به برکت ایمان، به برکت اسلام، به برکت دمیدن پىدرپى روح قرآن در کالبد این مردم و در دلهاى این مردم. این است که میتواند بقاء حرکتها را و تداوم آنها را و پیروزى آنها را تضمین کند؛ این باید اتفاق بیفتد.
امروز مردم توى صحنهاند؛ در مصر، در تونس و در بعضى از نقاط دیگر؛ این باید هدایت شود. دشمنان سعى میکنند این حرکت را غیر اسلامى نشان دهند؛ این خطاست؛ قطعاً اسلامى است؛ گذشتهى مصر این را نشان میدهد؛ حرکت امروز مصر هم این را نشان میدهد؛ شعارهاى مردم، حضورشان در نمازجمعه، اینها را نشان میدهد. بنابراین قطعاً اسلامى است؛ اگرچه دشمنان سعى میکنند نگذارند که این اسلامى بودن در مصر یا در جاهاى دیگر تثبیت شود. این حرکت را باید تقویت کرد.
اساس مشکل در دنیاى اسلام، آمریکاست. حضور مستکبرین و مستعمرین در دنیاى اسلام، همیشه بیشترین و بزرگترین ضربه را به هویت اسلامى و مردمى ملتها زده. از شرق دنیاى اسلام بگیرید، از اندونزى و مالزى و هند، تا برسید به آفریقا؛ همه جا حضور مستعمران بوده است که ملتها را ضعیف کرده، خون آنها را گرفته، ارادههایشان را تضعیف کرده. امروز آن مستکبر و مستعمر، آمریکاست؛ بقیه در حاشیهاند. حضور آمریکا بزرگترین مشکل است. گفت: «وجودک ذنب لایقاس بها ذنب». از همهى بدبختىهاى دنیاى اسلام بزرگتر، امروز حضور آمریکاست؛ این را باید علاج کرد. باید آمریکا را از عرصه دور کرد، او را تضعیف کرد. خوشبختانه ضعیف هم شدهاند. آمریکاى امروز، آمریکاى بیست سال قبل و سى سال قبل نیست. آمریکا امروز بشدت ضعیف شده است. این را باید نگه داشت. نباید ناامید بود.
ببینید، صحنهى صدر اسلام براى ما الگوست. من نمیخواهم ادعا کنم که همهى حوادث ما عیناً شبیه حوادث صدر اسلام است؛ نه، دنیا تغییر کرده، انگیزهها و شکلها عوض شده؛ لیکن صدر اسلام یک تابلوى بسیار پیچیده و هنرمندانه و مندمجى است که بخشهاى گوناگون زندگى تاریخى امت اسلام را تا امروز و تا ابد میشود در اجزاى این تابلو مشاهده کرد. هرکدام از این بخشها را انسان ملاحظه کند و با زمانِ خودش تطبیق کند، میتواند بفهمد.
ملاحظه کنید؛ دو جور آدم در مقابلهى با دشمن وجود دارد: «و اذ یقول المنافقون و الّذین فى قلوبهم مرض ما وعدنا اللَّه و رسوله الّا غرورا. و اذ قالت طایفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا».(1) این یک نگاه است، یک دید است در مقابلهى با این حوادث؛ یک دید دیگر این است که میگوید: «و لمّا رأى المؤمنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله و ما زادهم الّا ایمانا و تسلیما».(2) این هم یک دید است. هر دو مال یک حادثه است. هر دو مال حادثهى احزاب است. یک عده وقتى احزاب را مىبینند، میگویند: «ما وعدنا اللَّه و رسوله الّا غرورا»؛ عدهاى دیگر وقتى احزاب را مىبینند، میگویند: «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله و ما زادهم الّا ایمانا و تسلیما». این مهم است. این دارد وضع فعلى ما را به ما نشان میدهد.
ما دو جور انسان داریم: یک عده هستند که وقتى هیمنهى آمریکا را مىبینند، قدرت نظامى او را مىبینند، قدرت دیپلماسى او را مىبینند، قدرت تبلیغاتى او را مىبینند، پول فراوان او را مىبینند، مرعوب میشوند؛ میگویند ما که نمیتوانیم کارى بکنیم، چرا بیخودى نیروهایمان را هدر بدهیم؟ اینجور افراد الان هستند، در زمان انقلاب ما هم بودند. ما مواجه بودیم با افرادى از این قبیل که میگفتند آقا بیخود چرا خودتان را زحمت میدهید؛ به یک حداقلى قانع شوید و قضیه را تمام کنید. یک عده اینجور بودند.
یک عدهى دیگر هستند که نه، قدرت دشمن را با قدرت خداى متعال مقایسه میکنند، عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار میدهند؛ آن وقت مىبینند که اینها حقیر محضند، اینها چیزى نیستند. وعدهى الهى را هم راست میشمرند، حسن ظن به وعدهى الهى دارند؛ این مهم است. خداى متعال به ما وعده کرده است: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره انّ اللَّه لقویّ عزیز»؛(3) این وعدهى قطعى است، وعدهى مؤکد است. اگر چنانچه ما به وعدهى الهى حسنظن داشته باشیم، یک جور عمل میکنیم، اگر به وعدهى الهى سوءظن داشته باشیم، جور دیگرى عمل میکنیم. خداى متعال افرادى را که سوءظن دارند، مشخص کرده است: «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء علیهم دایرة السّوء و غضب اللَّه علیهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و سایت مصیرا»؛(4) این «الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء» امروز هم هستند. چند آیه بعد میگوید: «بل ظننتم ان لن ینقلب الرّسول و المؤمنون الى اهلیهم ابدا و زیّن ذلک فى قلوبکم و ظننتم ظنّ السّوء و کنتم قوما بورا».(5) سوءظن به خدا موجب میشود که انسان بنشیند و از حرکت و از کار و تلاش باز بماند. اگر حسنظن به خدا داشتیم، آن وقت میتوانیم پیش برویم.
ما حسنظن به خدا داریم، و خداى متعال با ما طبق حسنظنمان عمل کرده است. در طول این سى و چند سال، خداى متعال طبق همان حسنظنى که به او داشتیم، با ما عمل کرده. ما مشکلات فراوانى داشتیم. از همهى این مشکلات پیروز بیرون آمدیم. محاصرهى اقتصادى چیز کوچکى نبوده و نیست. ما محاصره را زیر پا گذاشتیم. در همین اواخر به ما گفتند که بنزین به شما نمیفروشیم. ما یک کشورى هستیم تولیدکنندهى نفت، اما واردکنندهى بنزین؛ گفتند به شما بنزین نمیفروشیم. این یک نمونهى خیلى کوچکى است؛ صدها نمونه از این قبیل هست. نیروهاى ما با امید به خدا تلاش کردند و ما در ظرف کمتر از یک سال خود را از واردات بنزین بىنیاز کردیم. هشت سال بر ما جنگ تحمیل کردند. ما را در مقابل دشمنِ عنودِ بدِ بسیار خبیثى مثل صدام حسین قرار دادند و با همهى نیروها هم از او دفاع و حمایت کردند. ما الحمدللَّه توانستیم بر این حادثه فایق بیاییم.
به امید خدا در همهى میدانها پیش رفتیم. ما امروز در میدان علم هم پیشرفت کردهایم. اشاره کردند به مسیلهى هستهاى ما. ما به توفیق الهى و به قدرت الهى توانستیم مسیلهى هستهاى را حل کنیم و پیش برویم. امروز هم غربىها جنجال میکنند، اما از ماجرا عقبند. تهمت میزنند، حرف میزنند، تبلیغات میکنند، فشار مىآورند، اما کارى نمیتوانند بکنند. گذشت زمان به سود ماست. ما داریم همین طور هى پیش میرویم، آنها هم دارند توى سر خودشان میزنند و جنجال میکنند. وقتى با توکل به خدا وارد شویم، اینجورى است.
جوانهایى که در همین زمینهى هستهاى فعالیت میکردند، دو سه سال قبل از این اصرار کردند، درخواست کردند بیایند من را ببینند. یک نمایشگاهى اینجا در همین حسینیه درست کردند که من از نزدیک شاهد کارهاى اینها باشم. من رفتم آنجا، دیدم اولاً همه جوان، ثانیاً همه مؤمن. یک وقتى خیال میکردند که هر کسى وارد علوم جدید شد و متخصص شد، لزوماً بایستى بىدین باشد، بىاعتناى به دین باشد. من دیدم نه، همهشان جوانهاى مؤمن، علاقهمند و بااخلاصند. الان در بخشهاى مختلف کشور ما اینجورى است. این تجربهى ماست. این تجربه در اختیار دنیاى اسلام است.
البته ملت مصر و ملتهاى دیگر الحمدللَّه پُرند از مفاهیم و معارف اسلامى. ما با معارف اسلامىاى که در طول زمانها در مصر شایع بوده، آشنا هستیم. من در همین نماز جمعهاى که اشاره کردید، گفتم ملت مصر اولین ملتى بود که با فرهنگ غربى آشنا شد - ناپلیون فرهنگ غربى را به مصر آورد - و اولین ملتى بود که عیوب این فرهنگ را فهمید و با آن مواجه شد. شیخ محمد عبده و سید جمال و دیگران پایگاهشان مصر بود و اینها اولین کسانى بودند که با فرهنگ غربى سینه به سینه و مواجه شدند و با آن مبارزه کردند. بعد از آن هم بحمدللَّه مصر و خیلى از کشورهاى عربى مرکز جوشش افکار اسلامى بودند و براى همهى اسلام مفید بودند.
امروز این مردم وارد میدان هستند؛ باید کوشش بشود دشمن نتواند حرکت مردم مصر را مصادره کند، نتواند آن را منحرف کند، نتواند یک دنبالهاى از رژیم طاغوت و رژیم فرعون را در مصر باقى بگذارد، بعد بتدریج همه جا را فرا بگیرد؛ باید اینها را مراقبت کرد. این، وظیفهى هم خود مصرىها، هم همهى دنیاى اسلام است.
بین ملتها باید تفاوت نباشد. وحدت اسلامى اولین اثرش باید این باشد که ملتها با هم احساس همدردى کنند؛ که وقتى یک ملتى خوشحال است، بقیه خوشحال باشند؛ وقتى غمگین است، بقیه غمگین بشوند؛ وقتى گرفتار است، بقیه در آن گرفتارى خود را سهیم بدانند؛ وقتى استنصار میکند، بقیه به نصرت او بشتابند و به سراغ او بروند. این، وظیفهى ماست. و این پیش خواهد رفت. این وعدهى الهى را ما قبول داریم، یقین داریم؛ معتقدیم که «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا».(6) و خداى متعال بلاشک به مردم مؤمن کمک خواهد کرد.
همهى ما باید قدر این جلسات را بدانیم. این نزدیکى دلها خیلى باارزش است. مسیلهى سنى و شیعه و دعواهاى سنى و شیعه چیزهایى است که امروز دشمنان اسلام میخواهند روى آنها تکیه کنند. آن کسانى که راجع به تشیع، راجع به تسنن، دلسوزى اینها از یکدیگر حرف میزنند، نه سنى را قبول دارند، نه شیعه را قبول دارند، نه بزرگان اسلام را قبول دارند، نه علماى امروز را قبول دارند؛ آنها اهداف دیگرى دارند. بایستى بر همهى اینها فایق آمد و وحدت را تأمین کرد و انشاءاللَّه وحدت پشتوانهى پیروزى دنیاى اسلام خواهد شد.
مجدداً به برادران عزیز خوشامد عرض میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) احزاب: 12 و 13
2) احزاب: 24
3) حج: 40
4) فتح: 6
5) فتح: 12
6) عنکبوت: 69
پیام رسان