87/5/11
7:17 ص
"فریاد برائت ما، فریاد امتی است که همه کفر و استکبار بمرگ او در کمین نشسته اند و همه تیرها و کمان ها و نیزه ها به طرف قرآن و عترت عظیم نشانه رفته اند و هیهات که امت محمد (ص) و سیراب شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن در دهند و هیهات که خمینی در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد (ص) و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه های ذلت و حقارت مسلمانان باشد.
من خون و جان نا قابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرتها و ابر قدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه و تنها بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و بیاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهان خوارگان و سر سپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می نمایند سلب خواهد کرد."
فریاد برائت، پیام به حجاج بیت الله الحرام، ذیحجه 1407 - مرداد 1366، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ص 13-14
لبیک یا روح الله
مرگ بر آمریکا
87/5/9
11:29 ص
اقْرَاء بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَق.......
در مفهوم «بعثت» ــ که از آن با نام «تجلى اعظم» یاد شده ــ دو عنصر مورد توجه است: نخست، اصل به حرکت درآوردن و دوم جهتگیرى صحیح. «بعثت» به معناى برانگیختن است؛ یعنى چیزى را که در حالت رکود، خمودگى و روبه فساد است در مسیر صحیحى به حرکت درآورند. وقتى گفته مىشود پیغمبرى برانگیخته شد، یعنى در میان مردمی که در حالت رکود و سکون بودند، و به آنسویی که باید، حرکت نمىکردند، خدا کسى را فرستاد تا آنها را به حرکت درآورد و به سوى مقصدى که میبایست، راهنمایی کند.
علامه مصباح یزدی دامظله
عید سعید مبعث
بر مسلمانان جهان مبارک
87/5/8
8:25 ص
نامزد اصلاحطلبان کیست؟
کاندیدای اصلاح طلبان در انتخابات آینده ریاست جمهوری کیست؟ آیا مدعیان اصلاحات با یک نامزد مشترک در انتخابات پیش روی شرکت می کنند؟ اگر پاسخ این سؤال منفی است، چه امیدی به پیروزی و یا دستکم، کسب آراء قابل ارائه در مقیاسی که پشتوانه حضور یک گروه سیاسی تلقی شود، دارند؟ و اگر پاسخ مثبت است، چگونه و با چه فرمولی از اختلاف نظرهای فراوان خود برای رسیدن به یک نامزد مشترک دست می کشند؟ و بالاخره، آیا رویکرد برخی از گروه های مدعی اصلاحات به افرادی نظیر حسن روحانی، عبدالله نوری، عارف، نجفی و... برخاسته از تصمیم نهایی آنهاست و یا این نامزدهای احتمالی بی آن که خود بدانند و یا بخواهند، جاده صاف کن نامزد مشترک و در سایه مدعیان اصلاحات هستند؟!
این روزها، بازار انتخابات آینده در اردوگاه مدعیان اصلاحات، اگرچه شلوغ و پر رفت و آمد است و اظهارنظرهای متفاوت و گاه متناقض گروه های حاضر در این جبهه به نمایش «حرف توحرف» شبیه است ولی نگاهی دقیق تر به این بازار شلوغ تردیدی باقی نمی گذارد.
سردمداران جبهه اصلاحات اصرار دارند در هیاهوی اظهارنظرهای متناقض و متفاوت، پروژه ای را که از مدت ها قبل برای ورود به انتخابات آینده ریاست جمهوری کلید زده اند، از نگاه این و آن پنهان کنند تا به توصیه یادداشت نویس دیروز روزنامه کارگزاران «اگر قرار است در انتخابات آتی حضور فعال داشته باشیم، با مهره های سوخته وارد رقابت نشویم»... این پروژه چیست؟... بخوانید؛
1- در این پروژه- آنگونه که شرح آن خواهد آمد- ائتلاف روی «یک نقطه» شکل می گیرد نه روی «یک خط»، چرا که هرچه محور ائتلاف گسترده تر باشد، دامنه ائتلاف محدودتر خواهد بود. بنابراین، چنانچه یک خط- شامل چند نقطه- به عنوان محور ائتلاف انتخاب شود، احتمال آن که برخی از نقاط این خط، مورد توافق همه گروه ها و جریانات ائتلاف کننده نباشد، قوت بیشتری دارد. از این روی در پروژه یاد شده «یک نقطه» که مورد توافق تمامی گروه های مدعی اصلاحات است به عنوان محور ائتلاف انتخاب شده است. روی این «نقطه» دقیقاً - شما بخوانید تصادفاً و به طور اتفاقی!- در دو اردوگاه دیگر، یعنی طیف گروه ها و جریانات مخالف نظام و محافل سیاسی و اطلاعاتی بیگانه نیز اتفاق نظر کامل وجود دارد. این نقطه «مخالفت با اصولگرایان» است.
2- اما، تجربه 6 سال گذشته و مخصوصاً دو انتخابات دولت نهم و مجلس هشتم به ساکنان هر سه اردوگاه یعنی اصلاح طلبان، گروه های مخالف نظام و دشمنان تابلودار بیرونی آموخته است که ائتلاف روی «مخالفت با اصولگرایان» نمی تواند کارساز باشد، چرا که این نقطه در انتخابات گذشته نیز به عنوان محور ائتلاف به کار گرفته شده و نتیجه دلخواه سه اردوگاه یاد شده را درپی نداشته است. به عنوان مثال در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم، تمامی سه اردوگاه مورد اشاره با همه توان داخلی و خارجی خود به حمایت از یک کاندیدا- که برای برخی از آنان چندان هم مطلوب نبود- برخاستند ولی نتیجه کاملاً معکوس بود. و یا در انتخابات مجلس هشتم، باز هم سه طیف یاد شده همه توان خود را روی یک لیست انتخاباتی متمرکز کردند ولی هیچیک از نامزدهای این فهرست به پله های زیر لیست 30نفره تهران نیز نرسیدند، تا آنجا که در مرحله دوم انتخابات مجلس هشتم، آقای خاتمی که در مرحله اول از فهرست نامزدهای مدعیان اصلاحات حمایت کرده بود، ترجیح داد از این حمایت آشکار چشم پوشی کند و....
اکنون سؤال این است که با وجود چند آزمون ناموفق در ائتلاف روی «مخالفت با اصولگرایان» چرا مدعیان اصلاحات بار دیگر در پروژه جدید روی همین نقطه به عنوان محور ائتلاف تکیه کرده اند؟
3- شواهد و قرائن موجود نشان می دهد که این بار مدعیان اصلاحات و حامیان آنها در دو اردوگاه دیگر، محور ائتلاف را از «مخالفت با اصولگرایان» به «مخالفت با دولت نهم» تغییر داده اند. با این امید- بخوانید توهم- که دامنه ائتلاف برخی از اصولگرایان منتقد دولت نهم را نیز شامل شود!
آقای کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران در گفت وگو با سایت باران - متعلق به آقای خاتمی- درباره استراتژی جدید اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری آینده می گوید «در شرایط کنونی که ما نسبت به دولت نهم، چه شخص رئیس جمهور و چه نیروهای اجرایی و همراهان ایشان منتقد هستیم... باید کاری کنیم که این شکل رفتار و سلایق از کشور و قوه مجریه حذف شود» کرباسچی در ادامه تاکید می کند «اگر چنین شعور و اراده ای در گروه های سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا تقویت شود و این وحدت ملی شکل بگیرد، اولین مانع پیشرفت کشور و جریانات سیاسی رفع خواهد شد»!
ارزیابی این برداشت که منتقدان(فرضی اصولگرایان) به ائتلاف اصلاح طلبان خواهند پیوست چیزی بیشتر از یک توهم نیست و به بحث جداگانه ای نیاز دارد اما در این محدوده فقط می توان گفت؛ اصلی ترین مشخصه یک اصولگرا، داشتن مرزبندی مشخص با مخالفان اصولگرایی است، بنابراین اگر- بر فرض هم- افراد اندکی پیدا شوند که با تابلوی اصولگرایی درپی ائتلاف با مدعیان اصلاحات باشند، بلافاصله پس از ورود به این ائتلاف، از حلقه اصولگرایی و اصولگرایان خارج می شوند و این نکته به اندازه ای بدیهی است که نیازی به توضیح بیشتر ندارد.
4- با توجه به پروژه یاد شده که اطلاعات دقیقی از طراحی و کلید خوردن آن وجود دارد، بدیهی است که جبهه مدعیان اصلاحات نمی توانند با چند کاندیدا وارد عرصه رقابت های انتخاباتی شوند، چرا که حضور نامزدهای مختلف به مفهوم شکست قطعی ائتلاف است و علاوه بر اخبار موثق، ساختار پروژه نیز با «تک نامزدی» انطباق دارد. بر این اساس با قاطعیت و بدون کمترین تردیدی می توان گفت که معرفی نامزدهای مختلف از سوی احزاب و گروه های مدعی اصلاحات فقط یک «ترفند» و عملیات فریب است و درباره کسانی که تاکنون معرفی شده اند، دو احتمال وجود دارد و احتمال سومی در میان نیست.
اولاً؛ آن که تمامی آنها- دانسته یا ندانسته- جاده صاف کن نامزد اصلی هستند. اگرچه برخی از آنان، با ساده لوحی، خود را نامزد فلان گروه تصور کرده و با خوش خیالی درپی جلب نظر سایر گروه های مدعی اصلاحات و یا افرادی از طیف اصولگرایان هستند!
و دوم؛ آن که فقط یکی از آنها نامزد اصلی است و بقیه- با عرض پوزش- «سرکاری» هستند.
البته در این میان به نظر می رسد آقای عبدالله نوری، کمی تا قسمتی باهوش تر از سایر نامزدهای «سرکاری» است و احتمالاً بویی از طرح فریب به مشامش رسیده است، چرا که دیروز، پذیرش نامزدی خود برای ریاست جمهوری آینده را مشروط به دو شرط کرد؛ پیش شرط اول آن که تمام اصلاح طلبان درباره ریاست جمهوری وی به اجماع برسند! و پیش شرط دوم این که؛ دوم خردادی ها متعهد شوند در صورت رد صلاحیت وی از سوی شورای نگهبان، هیچ کاندیدای دیگری معرفی نکنند!
اگرچه آقای عبدالله نوری برای نامزد شدن خود قیمتی تعیین کرده است که می داند خریداری نداشته و در نهایت این «متاع» روی دست خودش باقی می ماند، ولی تا همین اندازه هوشیاری نیز قابل تقدیر است.
5- اکنون جای پرداختن به این پرسش است که نامزد اصلی مدعیان اصلاحات کیست؟! در پاسخ به این سؤال می توان با قاطعیت گفت که نامزد اصلی آنان آقای سیدمحمد خاتمی، رئیس جمهور سابق است و سؤال بعدی آن است که مدعیان اصلاحات تا چه اندازه به موفقیت وی امیدوارند؟ دقیقاً در همین نقطه است که اهداف پروژه یاد شده به دو بخش تقسیم می شود.
اول؛ موفقیت آقای خاتمی که در این صورت، مدعیان اصلاحات و دو جبهه دیگر یعنی گروه های مخالف نظام و محافل خارجی به مقصود خود رسیده اند. همین جا باید متذکر شد که آقای خاتمی حداقل به این علت که به قول خودش در دوران ریاست جمهوری «فقط یک تدارکچی» بوده است و جریان امور در دست کسانی بود که باز هم به قول خود ایشان خواسته دشمنان اسلام و انقلاب را دنبال می کردند و.... می تواند گزینه مطلوبی برای دشمنان بیرونی باشد، حتی اگر خود ایشان هم نخواهد- که البته نمی خواهد- ولی می شود!
دوم؛ هدف بعدی که در این پروژه دو پله ای تعریف شده است با موفقیت آقای خاتمی رقم نمی خورد، بلکه مدعیان اصلاحات امیدوارند، آقای خاتمی آراء پراکنده هواداران را یکجا و در یک نقطه جمع کند. در این حالت، اگرچه نامزد آنها پیروز نشده است ولی می توانند آراء جمع شده برای آقای خاتمی را به حساب پشتوانه سیاسی خود نوشته و در چهره یک اقلیت با نفوذ مطرح شوند.
6- و اما، چرا مدعیان اصلاحات از اعلام نظر قطعی و نهایی خود که اجماع روی نامزدی آقای خاتمی است طفره می روند و ایشان را فقط به عنوان یکی از چند نامزد مورد نظر معرفی می کنند؟! در این باره اشاره به چند نکته ضروری است.
الف: پیشگیری از روشنگری اصولگرایان و دلسوزان نظام درباره مواضع و عملکرد آقای خاتمی که چه در دوران ریاست جمهوری و چه پس از آن نکات درخور نقد فراوانی دارد. اقدام دیروز روزنامه کارگزاران در راستای همین سیاست قابل ارزیابی است. این روزنامه با وجود آن که بارها به صراحت اعلام کرده بود خاتمی نامزد آنها نیست، وقتی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب به نامزدی آقای خاتمی اشاره کردند درسرمقاله شماره دیروز خود، نه فقط نامزدی ایشان را رد نکرد، بلکه خطاب به دو گروه یاد شده نوشت؛ «لطفاً عجله نکنید! ... اگر قرار است در انتخابات آتی حضور فعال داشت، نباید در آن هنگام با مهره های زخمی وارد رقابت شد»!
ب: و اما؛ مطابق برخی از اخبار موثق آقای خاتمی برای اعلام صریح نامزدی خود با دو نگرانی جدی روبروست.
اولین نگرانی آقای خاتمی رد صلاحیت از سوی شورای نگهبان است. این نگرانی از آنجا ناشی می شود که متأسفانه برخی از عملکردها و مواضع آقای خاتمی مخصوصاً بعد از پایان دوره ریاست جمهوری ایشان و در سفر به آمریکا و چند کشور اروپایی، با مبانی تعریف شده انقلاب و نظام و در پاره ای از موارد با آموزه های صریح اسلام مغایرت آشکار داشته است و این موارد از نگاه قانون می تواند رد صلاحیت ایشان برای نشستن بر کرسی ریاست جمهوری را درپی داشته باشد و گفتنی است که مطابق قوانین جاری افراد زیادی با کمتر از این موارد رد صلاحیت شده و می شوند.
و دومین نگرانی ایشان به رویکرد منفی مردم نسبت به جبهه اصلاحات مربوط می شود. جبهه ای که آقای خاتمی رهبری آن را برعهده داشت و طی 6 سال گذشته بارها از سوی مردم طرد و نفی شده است.
کیهان - حسین شریعتمداری
87/5/5
7:44 ص
عملیات مرصاد، از زبان سپهبد شهید حاج على صیاد شیرازى
منافقین سرلوله توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. حالا من خودم توپچى بودم. اگر من مىخواستم بزنم با اولین گلوله، مغز هلىکوپتر را مىزدم. چون با توپ خیلى راحت مىشود زد. فاصله یا برد 20 کیلومترى مىزنیم، حالا که فاصله 500 مترى، خیلى راحت مىشود زد. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله، 50 مترى ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلى آمد که اینها خودى نیستند. گفتم: دیدى خودىها را؟ اینها بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهى گفتند: به على قسم الان حسابش را مىرسیم. سوار هلىکوپتر شدند و رفتند. جایتون خالى. اولین راکتى که زد، کار خدا بود، اولین راکتخورد به ماشین مهماتشان. خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلولهها که داخل بود، مثل آتشفشان مىرفتبالا. بعد هم اینها را هرچه مىزدند، از این طرف، جایشان سبز مىشدند، باز مىآمدند. من دیگه به هلىکوپتر کبرى گفتم: بچهها! شماها بزنید; ما بریم به دنبال راه دیگه. چون فقط کافى نبود که از هوا بزنیم، باید کسى را از زمین گیر مىآوردیم. ما دیگه رفتیم شناسایى کردیم; یک عده توى سه راهى روانسر، یک عده توى بیستون، فلاکپ، هرچه گردان بود، اینها را با هلىکوپتر سوار مىکردیم، دور اینها مىچیدیم. مثل کسى که با چکش مىخواهد روى سندان بزند اول آزمایش مىکند بعد مىزند که درستبخورد. ما دیگه با خیال راحت دور آنها را گرفتیم. محاصره درست کردیم; نیروهاى سپاه هم از خوزستان بعد از 24 ساعت، رسید. نیروهاى ارتش هم از محور ایلام آمد. حال باید حساب کنید از گردنه چال زبر تا گردنه حسن آباد، 5 کیلومتر طولش است. همه اینها محاصره شدند ولى هرچى زده بودیم، باز جایش سبز شده بود. بعد از 24 ساعتبا لطف خداوند، اینان چه عذابى دیدند... بعضى از آنها فرارى مىشدند توى این شیارهاى ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار مىکشیدیم، نمىآمدند. مىرفتیم دنبال آنها، مىدیدیم مردند. اینها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توى اینها، دخترها مثلا فرماندهى مىکردند. از بیسیمها شنیده مىشد: زرى، زرى! من بگوشم. التماس، درخواست چه بکنند؟ اوضاع براى آنها خراب بود. ما دیدیم اینها هم منهدم شدند... بعد گفتیم، برویم دنباله اینها را ببندیم که فرار نکنند. باز دوباره دو تا هلىکوپتر کبرى گیر آوردیم و یک هلىکوپتر 214، که رفتم به طرف گردنه پاتاق. از اسلامآباد رد مىشدم، جاده را نگاه مىکردم که ببینم منافقین چگونه رفت و آمد مىکنند. دیدیم یک وانتى با سرعت دارد مىرود. حقیقتش دلمون نیامد که این یکى از دستمون در بروند; به خلبان کبرى گفتم: از بغل با اون توپت توپ 20 میلى مترى خوبى دارند. از 2/3 کیلومترى خوب مىزند.- یک رگبارى بزن، ترتیبش را بده. گفت: اطاعت میشه. تا آمدم بجنبم، دیدم هلىکوپتر رفته بالاى سرش، مثل اینکه مىخواهد اینها را بگیرد، من گفتم: «جلو نرو زیرا اگر بروى جلو، مىزنندت.» یک دفعه هلىکوپتر را زدند، دیدم هلىکوپتر رفت، خورد به زمین شخم زده. یک دود غلیظى مثل قارچ، بلند شد; مثل اینکه دود از کله ما بلند شد که اى کاش نگفته بودیم: برو! اشتباه کردم. حالا چکار کنیم؟ خلبان را نجات بدهم، ما را هم مىزدند; آنجا پر منافق بود به هر صورت، خلبانها را راضى کردم که برویم یک آزمایش کنیم، ببینیم مىتوانیم که خلبان را نجات بدهیم. دیدیم هلىکوپتر دومى گفت: من توپم کار نمىکند، نمىتوانم پشتیبانى کنم; برویم آنجا، مىزنند. گفتم: هیچى، اینها که شهید شدند، برویم به طرف ادامه هدف. رفتیم محل را شناسائى کردیم. حدود یکى دو گردان نیرو را من توى گردنه پاتاق پیاده کردم و راه را بر آنها بستم که فرار نکنند. برگشتیم، شب شد. صبح ساعت 8 بود که من توى طاق بستان بودم. یک دفعه، تلفن زنگ زد; فرماندهى هوانیروز گفت: فلان کس! دوتا خلبان پیش من هستند، دوتا خلبانى که دیروز گفتى شهید شدند. گفتم: چى؟ من خودم دیدم شهید شدند! گفت: آنها آمدند. بعد، خودمان را به خلبانها رساندیم. تعریف کردند و گفتند: ما رفتیم آنها را از نزدیک کنترل کنیم، ما را زدند; سیستمهاى فرمان هلىکوپتر، قفل شد. یعنى دیگه کنترل نبود. ما فقط با هنر خودمان، زدیم به خاک به صورت سینمال، که سقوط نکنیم. وقتى زدیم، یک دفعه دیدیم موتور دارد آتش مىگیرد ولى ما زندهایم. هنوز یکى از کابینها باز مىشد. لکن کابین دیگرى باز نمىشد، قفل شده بود. شیشهاش را با سنگ شکستیم، آمدیم بیرون، دوتایى از این دود استفاده کردیم و به طرف تپه مقابل فرار کردیم. بعد، منافقین که آمدند، دیدند جایمان خالى است، رد پایمان را دیدند و دیدند که ما داریم پاى تپه مىرویم. افتادند دنبال ما. بالاى تپه رسیدم. نه اسلحهاى داریم نه چیزى. خدایا! (شهادتین را مىگفتیم). کار خدا، یک دفعه دیدیم از طرف ایلام دوتا کبرى اصلا چه جورى شد که یک دفعه اونجا پیدا شدند؟! آمدند به طرف جاده، شروع کردند به زدن اینها و آنها هم پا به فرار گذاشتند. حالا اینها از این ور فرار مىکنند، ما از اون ور فرار مىکنیم. ما هم از فرصت استفاده کردیم به طرف روستاهایى که فکر کردیم داخل آنها، دیگه منافق نیست، رفتیم. بعد، رسیدیم به روستا، و خیالمان راحتشد که دیگر نجات پیدا کردیم. تا رفتیم توى روستا، مردم دور ما را گرفتند. منافقین! منافقین! گفتیم: بابا! ما خودى هستیم; ما خلبانیم. گفتند: نه، شما لباس خلبانى پوشیدید. و شروع کردند به کتک زدن ما. کار خدا یکى از برادرهاى سپاه اونجا پیدا شده، گفته: شما کى را دارید مىزنید؟ کارتشان را ببینید. کارتمان را دیدند، گفتند: نه بابا! اینها خلبانند. شروع کردند رو بوسى با اینها یک پذیرائى گرم. صبح هم هلىکوپتر کبرى آنجا پیدا شده بود. هلىکوپتر کمیته، ساعت 8 آنها را رسانده بود به محل پایگاه، که آنها را ما حالا دیدیم. به هر حال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه شریفه، عمل کرد. که خداوند در آیه شریفه مىفرماید: «با اینها بجنگید، من اینها را به دستشما عذاب مىکنم و دلهاى مؤمن را شفا مىدهم. و به شما پیروزى مىدهیم.» (توبه-14) و نقطه آخر جنگ با پیروزى تمام شد. که کثیفترین و خبیثترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزى نهایى، ما یک پیروزى عظیمى بود.
کانون هابیلیان
87/5/4
7:10 ص
مرصاد جواب همه خیانتها را داد
سرهنگ خلبان فریدون خسروی
(جانشین پایگاه هوانیروز کرمانشاه)
نوع عملیات مرصاد را به لحاظ نظامی باید جزو عملیاتهای عقبنشینی اختیاری دانست که در این تاکتیک نیروهای خودی با اختیار و اراده خود و با هدف قرار دادن دشمن در موقعیتی دلخواه، مبادرت به عقبنشینی کردند.
فرماندهان نظامی ما در عملیات مرصاد عقبنشینی اختیاری را برای وارد آوردن ضربه کاریتر به منافقین انتخاب کردند و تنگه چهارزبر (مرصاد) مناسبترین منطقهای بود که به لحاظ وجود معبری صعبالعبور امکان وارد آوردن ضربه کاری به منافقین در آن به بهترین نحو امکانپذیر بود، چرا که منافقین باید در این اقدام اشتباه خود به کلی نابود میشدند.
اگر این اقدام در محل دیگری انجام میگرفت به طور حتم از این حجم از تاثیرگذاری برخوردار نمیبود و این امکان وجود داشت که منافقین بتوانند به راحتی در دشتهای اطراف پراکنده و راه نفوذ دیگری به کرمانشاه داشته باشند.
صدام و کشورهای غربی حامی منافقین نیز در مرصاد به لحاظ سیاسی شکست سنگینی خوردند، چرا که منافقین در پشت سر خود بوق بزرگ سیاسی حامیان غربی را به همراه داشتند که با شکست مفتضحانه منافقین همه این صداها نیز تا مدتها خفه شد.
مرصاد به عنوان یک عملیات بزرگ در طول تاریخ دفاع مقدس مطرح است که در آن منافقین و متجاوزان به خاک میهن اسلامی به سزای اعمال خود رسیدند و همیشه افتخار این دلاوری برای نیروهای مسلح هوانیروز و مردم ایران خواهند ماند.
البته نفس قدسی بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی به نیروهای عمل کننده در عملیات جانی دوباره می بخشید که وصف آن غیرقابل توصیف است.
هر جمله امام سرنوشت جبههها را تغییر میداد و در مواقع حساس همیشه پیامهای ایشان راهگشای بسیاری از مشکلات موجود در جبههها بود.
یکی از عوامل مهم در پیروزی نیروهای اسلام در عملیات مرصاد درایت و تدبیر این فرمانده بزرگ بود که در تشخیصی مناسب تنگه چهارزبر را بهترین محل برای زمین گیر کردن منافقین انتخاب کرد و با این اقدام علاوه بر سد کردن راه نفوذ آنها، منافقین را در یک محاصره قرار داد.
به جرات می توان ادعا کرد که در زمان عملیات خواب به چشمان شهید صیاد نمیآمد و در عملیات مرصاد با پروازهای مکرر از هوا فرماندهی عملیات را به عهده و ابتکار عمل را به طور کامل در دست داشت.
مرصاد منافقین را به سزای اعمالشان رساند و جواب همه خیانتکاری آنها به ملت و نظام جمهوری اسلامی را داد به نحوی که امروز منافقین به لحاظ نظامی و شبه نظامی از هیچ جایگاهی برخوردار نیستند.
کانون هابیلیان
پیام رسان