89/5/31
4:58 ع
وصیتنامه شهید سیداسدالله لاجوردی
بسم الله الرحمن الرحیم
"اشهدُ ان لا اله الا الله و اشهدُ انّ محمدً رسول الله و انّ علیاً ولی الله وصی رسول الله و الائمة حادی عشر من بعد علی ٍ علیه السلام ائمة المسلمین "
بار الها ! با تمام وجود می گویم : " کَم مِن ثناء ٍ جمیل ٍ لَستُ اهلاً لَهُ نَشَرتَه".
خداوندا ! عمری را - که بهترین نعمت بوده - از دست داده ام ، در حالی که می توانست در راه تو و خدمت به انسانهای مظلوم و مستضعف به کار گرفته شود ؛ عمری که می توانست تا حدودی در جهت از بین بردن ارزشهای منفی و ایجاد و احیای ارزشهای الهی - انسانی مثمر ثمر افتد ؛ عمری که می توانست در راه تحقق هدفهای مقدس اسلام و اعتلای کلمة التوحید و تکامل صاحبش سپری گردد ؛ عمری که می توانست از کمیّتش بکاهد و بر کیفیّتش بیفزاید و همگام با شهدای خداجوی ، جویای راه وصول به تو باشد ؛ عمری که با کمیّت نسبتاً زیاد ، کوچکترین توشه ای بر نگرفته . لذا همین جاست که تمامی امیدش را و تمامی رجایش را ، به عفو تو و به اغماض تو و بزرگواری تو و رحمت و فضل تو بسته است . خدایا ! باز هم امید و باز هم امید به فضلت ! " اللّهم اغفر لی الذنوب التی تَهتِکُ العِصَم".
خدایا ! خوب می دانی آنچه را هم اکنون به قلم می آورم مدتهای مدیدی است در درونم می گذرد و بر سر چند راهه های حیرت ِ ندانم چیست ؟ چه باید کرد ؟ امور به کجا می انجامد ؟ چگونه است که با نام اسلام و در ذیّ اسلامیت شعارهای مردم فریب ِ خالی محتوا ، رواج پیدا می کند و آنها که مسئولیت جلوگیری از انحراف افکار را دارند ساکت می نشینند ! و سهل است ، بعضا تایید هم می کنند و هزاران سؤال ، که هر کدام راهی را ایجاب و خطّی را ترسیم می کند ، قرار گرفته ام . اما خوشبختانه چون مقلد امام عزیز هستم ، راه سعادت برایم روشن است و از خدا می خواهم اگر عمری بود ، توفیق عمل بدان را پیدا کنم .
خدایا ! با تمام وجودم به این انقلاب عشق می ورزم و به همان مقدار که دوستدار انقلابیونم ، نسبت به حامیان ضد انقلاب نفرت دارم و با همه اینها ، این مسئله را بخوبی دریافته ام که هر کس به نفع دشمنان انقلاب و به خیال واهی و بی اساس ، رضایت ِ به اصطلاح مردم و به خیال خام و پوچ ، پایگاه به اصطلاح ملّی پیدا کردن ، موضعگیری کند ، مصداق فرموده گرانقدر معصوم "ع" است که : " مَن طَلَبَ رضی الناس بِسَخَطِ الله ، فَجَعَلُ الله حامده من الناس ذامّاً".
خدایا ! تو شاهدی به همان اندازه - بلکه صد چندان - که به امام ِ قاطع و سازش ناپذیرم عشق می ورزم ، نسبت به سازشکاران و مدافعان عملی ضد انقلاب ( اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند) نفرت دارم . بیم آن دارم حوادث مشروطه مجدّداً تکرار شود و یا ایران اسلامی به سرنوشت الجزایر دچار شود . خداوندا ! از تو مصرانه می خواهم دست و قدم ، زبان و قلم ِ همه کسانی را که در جهت رهانیدن ضد انقلابیون و مرتدین و محاربین از چنگال عدالت ، اعمال قدرت و نفوذ کرده اند و همه کسانی که پذیرای این ننگ شده اند ( تا چند روزی به کام ِ وهم و خیال رسند ) ، برای همیشه از سونوشت این مردم شهید پرور و شاهد قطع فرمایی.
خدایا ! چون عاشق نظام بوده ام ، از آن ترس داشتم که افشای چهره سازشکاران ، لطمه ای ناچیز به نظام وارد آرد ، به آنها توصیه می کنم که جدای از لفّاظی و بازارگرمی های صنفی ، به قیامت و حسابرسی های دقیق آن روز باور پیدا کنند و مواظب باشند که از آن دسته ای نباشند که قرآن درباره شان فرموده : " لِمَ تقولونَ ما لا تفعلون . کَبُرَ مَقْتاً عند الله انْ تقولوا ما لا تفعلون ".
وصیّتم به صاحبان قدرت و نفوذ این است که اگر حرکتشان را دوست می دارند ، به جای شعارهای مردم فریب و سیاستمدارانه ، توصیه هایی را که تلفنی و شفاهی در جهت استخلاص ضد انقلاب و مَلَأ و مترفین و حرامخواران و حرام اندوزان اعمال می دارند ، با شهامت و رشادت ، برای مردم بازگو کنند و از هر نوع توجیه و ماستمالی کردنهای حفظ سمت و استمرار موقعیت صدارت ! بپرهیزند که خودفریبی و مردم فریبی بالاخره به پایان رسد و سر و کار با خیر الماکرین افتد و باز توصیه ام به سردمداران این است که به خدا توکل کنند و قاطعیت و سازش ناپذیری را از امام ِ مردم بیاموزند و شعار نه شرقی و نه غربی را که خواست و حق مردم است و علت موجده این انقلاب بوده فراموش نکنند و مبادا که گذشت روزها و فرو افتادن ، طبیعی شود و انقلاب و مهمتر از همه سختیهای حرکت و فشارهای بین المللی موجب شود تعادلی را که شعار فوق ایجاب می کرده و بحمد الله تا حدودی ایجاد گردیده ، به هم زنند و بدانند که قدرت مطلق از آن خداست و صرفاً تکیه بر اوست که از هر قدرتی ، انسان را و جامعه را بی نیاز می کند و باز این که بدانند که اگر دچار حسابگریهای سیاسی جدای از توکل شوند و بر ذهنیتهای شکل گرفته ، رضایت خدا و مردم مسلمان را ملاک قرار ندهند ، گور خود و انقلاب را کنده و برای مردم ، گورستانی بی نام و نشان در پهنه تاریخ ایجاد کرده اند و یادشان باشد که علت موجده ، علت مُبْقیه نیز هست و فراموش نکنند که سیادت و موقعیتهای اجتماعی آنان ، اهدایی انقلاب اسلامی است و جدای از انقلاب ، فردی از چهل میلیون افراد دیگر قبل از انقلاب خواهند بود.
خدایا ! تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف ، خطر منافقین انقلاب را ( همانان که التقاط ، به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و همانان که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان ، دستمال ابریشمی بسیار بزرگ - به بزرگی مجمع الاضداد - به دست گرفته اند ، هم رجایی و باهنر را می کُشند و هم به سوگشان می نشینند ، هم با منافقین خلق ، پیوند تشکیلاتی و سپس ... ! برقرار می کنند ، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می شوند ، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافق کُشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فقاهت روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند ) ، به مسئولین گوشزد کرده ام ولی نمی دانم چرا ؟ ( گرچه نسبت به بعضی ، تا اندازه ای می دانم چرا !) ترتیب اثر نداده اند .
به مسئولین بارها گفته ام که خطر اینان بمراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است ، چرا که علاوه بر همه شیوه های منافقانه ی منافقین ، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته و کم کم آنان را در صفوف آخرین و سپس به صف قاعدین و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده اند ، به گونه ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصبها و حفظ و ابقاء ها دست به تخریب می زنند و اعمال قدرت می کنند .
اینها همه پوچ است و بی اهمیت ! مهم و بسیار مهم این است که هدف غایی از همه این تلاشها ، گسترش فکر التقاطی و انحرافی سازمان ضد خداییشان است که جز اندیشه های مادیگرایانه و ماتریالیستی ، چیز دیگری نیست و با بهره گیری از تجربیات مثبت و منفی همپالگیهای چپ و منافقشان توانسته اند متاسفانه به نسبت بسیار زیادی ( زیادتر از توفیق منافقان خلق در سالهای 51 تا 54 ، تعداد کثیری از روحانیون را تحت تاثیر قرار دهند و با لطایف الحِیَل ، بر ذهن و روان آنان اثرات دلخواهشان را بگذارند تا بدانجا که بر اعمال جنایتکارانه آنان با دیده اغماض بنگرند و حتی در مواردی نظیر به شهادت رساندن باهنر و رجایی ، به دست روی دست مالیدنهای مسامحه کارانه و مصلحت اندیشیهای پشیمانی آورنده متوسل شوند . باز مهمتر از همه اینکه با کمال تاسف ، توانسته اند تعداد فراوانی از جوانان مسلمان را جذب کرده منحرف نمایند.
هان ای خانواده عزیزم ! بهوش باشید مبادا که فریب تایید و تکریمهای ریاکارانه این منافقان جدا از دین را بخورید . چه بسا با ظاهری چاکرانه و دلسوزانه به سراغتان بیایند و خود را چنان حزب اللهی جا بزنند که مسلمانها و ابوذرها را جرئت لحظه ای هم لباسی و همشکلی با آنان نباشد !
فرزندانم ! اگر گاهی بر شما سخت می گرفته ام و این در حالی بوده که برایم امکان فراهم آوردن رفاه بیشتر بوده ، از آن جهت بوده است که اعتقادی استوار به کریمه " انّ مع العُسر یُسراً" داشته ام و اگر می توانستم شما را و خانواده رابیشتر از آنچه تحمل کردید قانع کنم به طور قطع چنان می کردم و یقین داشتم که در تکوین شخصیت سالم و رشد یابنده شما مؤثرتر و کارسازتر بود .
به هر صورت ، پدرتان که از همه چیز جز انقلاب و اسلام بیشتر دوستتان می دارد ، خیر و صلاح شما را در رفاه نمی دانسته و نمی داند و امید دارد در زندگی ، رفاه جویی و عافیت طلبی را آگاهانه به دور اندازید و با عزمی آهنین در کام مشکلات روید و توقع نداشته باشید دیگران برای حل مشکلاتتان اقدامی ولو ناچیز کنند . به جای چنین انتظاری در حل مشکلات مردم کوشا باشید و از سختیها نهراسید و به گونه ای عمل کنید که هر مصیبتی و هر مشکلی هر قدر عظیم ، در پیش اراده و عزم شما سر تسلیم فرود آورد و به جای اینکه بر شما چیره شود و شما را دست و پا بسته بر زمین افکند ، بر امواج بظاهر سهمگینش سوار شوید و مهارش را به دست گیرید و بدانسو هدایتش کنید که می خواهید و اجازه ندهید که بر شما مسلط شود و تعادل شما را برباید .
خانواده عزیز و مهربانم ! درست است آنگونه که شایسته مقام والای انسانی شما بود ، به خدمتتان کمر نبستم و در این راه ، تقصیر ها و قصورهای فراوان داشتم ، اما درست تر آن است که بر من ببخشایید و اجازه ندهید که در پیشگاه خداوند در روز تُبْلَی السّرائر و در انظار خلایق ، شرمنده و سر افکنده پیش رویتان قرار گیرم .
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
89/5/31
10:47 ص
قسمت پنجم
10- سرکوب مقاومتهای احتمالی
سران حزب توده که به دلیل تبعیت کورکورانه از سیاستهای بیگانه و پیروی از اندیشههای جزم گرایانه مارکسیستی از شناخت درست واقعیت های سیاسی و اجتماعی کشور ما ناتوان بودند اطلاعاتی در زمینه به قدرت رسیدن احتمالی زاهدی در روزهای آینده به دست آورده و آنگونه که سپس مدعی شدند به مصدق پیشنهاد کمک و اقدام دادهاند . ولی مصدق پس از آنکه در دوران نخست وزیری خود با استفاده ابزاری از این حزب به رویارویی با هواداران اصیل نهضت ملی پرداخت و امنیت ملی کشور ما را به خطر انداخت به ویژه هنگامی که عوامل انگلستان در روزهای 25 و 26 مرداد پس از خارج شدن شاه از کشور حداکثر بهرهبرداری را از حزب توده برای بی ثبات کردن جامعه و تحریک احساسات مردم نسبت به وضع موجود انجام دادند، با در نظر گرفتن این واقعیت که تاریخ مصرف حزب توده از نظر انگلیسها به پایان رسیده بود مصدق روز 27 مرداد دستور سرکوب تظاهرات هوادران حزب توده را صادر کرد و این دستور با شدت اجرا شد (35) تا هرگونه حرکت و یا اقدام خود سرانه و احتمالی این حزب نیرومند در راه به قدرت رسیدن زاهدی خنثی گردد. (36) از سوی دیگر برای آنکه از سوی دکتر مظفر بقایی که همیشه نقش فعالی در سمت و سو دادن به رویدادهای نهضت ملی را داشت موانعی در اجرای سناریوی از پیش طراحی شده انگلستان به وجود نیاید مامورین فرمانداری نظامی به دستور مصدق درساعت 14 6 بعد از ظهر روز 25 مرداد نامبرده رادر مجلس بازداشت کرده و به زندان بردند. (37) و به این ترتیب اصل مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس برای نخستین بار در دوران مشروطیت از سوی مصدق در جهت اجرای نقشه بیگانگان زیر پاگزارده شد.
11- تسلیم نیروهای نظامی وشهربانی به زاهدی
زاهدی روز پس از دریافت فرمان نخست وزیری ، ساعت 11 صبح روز 24 مرداد، سرتیپ محمد دفتری را که از بستگان نزدیک و نظامیان مورد اعتماد مصدق بود به ریاست شهربانی منصوب کرد. (38) او در این هنگام درسمت فرمانده گارد مسلح گمرک قرار داشت. زاهدی همچنین سرلشگر باتمانقلیچ را به سمت رئیس ستاد ارتش منصوب کرد. ولی واقعیت این بود که خود او به صورت مخفی به سر میبرد و هیچ نیروی نظامی و یا سیاسی در اختیار نداشت که بتواند تصمیمات خود را با عنوان نخست وزیر به مورد اجرا گذارد. حتی روز 27 مرداد به دلیل تسلط کامل مصدق بر اوضاع، زاهدی از اینکه بتواند توفیقی در به دست گرفتن قدرت دولتی داشته باشد کاملاً ناامید بوده و قصد داشته است به اصفهان یا کرمانشاه برای تشکیل یک حکومت خارج از مرکز برود. (39) ولی روز 28 مرداد همه اوضاع و احوال دگرگون شد. صبح این روز مصدق از ریاحی رئیس ستاد ارتش میخواهد که حکم ریاست شهربانی را برای سرتیپ دفتری صادر کند و مسئولیت فرمانداری نظامی را هم به عهده او بگذارد. ریاحی به مصدق هشدار می دهد که سرتیپ دفتری از افراد کمپ زاهدی است ولی مصدق با اصرار از او میخواهد چنین حکمی را صادر کند و او نیز تبعیت میکند.
مصدق به این هم بسنده نکرده در همان صبح روز 28 مرداد از دکتر صدیقی وزیر کشور خود نیز میخواهد حکم دیگری برای ریاست شهربانی سرتیپ دفتری صادرکند و او نیز چنین حکمی را صادر میکند.
در همین راستا چون احتمال دستگیری سرتیپ دفتری که وابستگی او به زاهدی آشکار شده و تحت پیگرد بود از سوی فرماندار نظامی وجود داشت، سرتیپ ریاحی دستور بازداشت سرهنگ اشرفی فرماندار نظامی را نیز بدون هیچگونه دلیل موجهی صادر کرد تا سرتیپ دفتری بتواند بدون هرگونه مقاومتی وارد ساختمان شهربانی و مقر فرمانداری نظامی شود. بدین ترتیب سرتیپ دفتری دارای سه حکم ریاست شهربانی و فرمانداری نظامی ، نخست از زاهدی، و سپس از ریاحی رئیس ستاد مصدق و دیگری از صدیقی وزیر کشور مصدق بودهاست. او با داشتن این احکام درساعت 2 بعدازظهر روز28 مرداد با چند دستگاه جیپ از گارد مسلح گمرک به شهربانی آمد (40) و بی هیچ مانعی نیروهای نظامی و انتظامی را در اختیار گرفت و از زاهدی دعوت کرد به شهربانی کل کشور وارد شود.
با فراهم شدن این مقدمات، زاهدی که تا ساعت 3 بعدازظهر به گونه پنهانی به سر میبرد از مخفیگاه خود بیرون آمد. وی نخست وارد فرستنده رادیو شد و فرمان نخستوزیری خود و عزل مصدق را به آگاهی عموم رساند و از آنجا بیدرنگ به شهربانی رفته و عملاً قدرت نظامی و سیاسی را به دست گرفت .
مدارک فراوانی در دست است که نشان می دهند هیچ یک از واحدهای نظامی مستقر در پایتخت یا نقاط دیگر کشور حاضر نشدهاند به طرفداری از زاهدی وارد عمل شوند و برعکس همه تیپهای نظامی پایتخت تا پایان روز 28 مرداد به نهضت ملی ایران وفادار بودهاند. بنابراین میتوان به این نتیجه رسید که مصدق با واگذاری آگاهانه مسئولیت شهربانی و فرمانداری نظامی به سرتیپ دفتری که پیش ازآن حکم ریاست شهربانی او از سوی زاهدی صادر شده بود و دیگر زمینه چینی هایی که روز 28مرداد انجام داد ، همه نیروهای مسلح مستقر در پایتخت را که از برکت فداکاری مردم و قیام پیروزمندانه 30 تیر1331 به رسم امانت در اختیار او گذارده شده بود ، یکجا به زاهدی واگذار کرد. در حقیقت اگر فرمان شاه، زاهدی را به نخست وزیری رساند این اقدامات موثر مصدق بود که راه را برای به قدرت رساندن زاهدی هموار کرد. (41)
سرکوب رهبران و هواداران اصیل نهضت ملی ایران و از سوی دیگر حضور گسترده افراد حزبتوده در صحنه سیاسی و پیدایش نابسامانی در اوضاع اجتماعی کشور نگرانی جدی مردم و نیروهای مذهبی را به دنبال داشت . حل و فصل نشدن موضوع نفت و قطع صدور آن، اقتصاد کشور را در تنگنای شدید قرار داد. فقر عمومی، نارضایی از نهضت ملی ایران را در پی داشت و همین نارضایی که با برنامهریزی و کارگردانی انگلستان گسترش یافته بود مورد بهرهبرداری این دولت قرار گرفت و از عواملزمینه ساز سقوط نهضت شد. ردّ پیشنهادهای قابل پذیرش در زمینه موضوع نفت در شرایطی صورتگرفت که بنا به گزارش وزیر دارایی ایران، دولت مصدق با مصرف کردن همه ذخائر ارزی و ریالی کشور درسال 1330 و با گرفتن وامهای متعدد از بانک ملی و فروش اوراق قرضه درسال 1331، چند میلیارد بدهی به بار آورده و نزدیک به 400 میلیون تومان اسکناس غیر قانونی چاپ کردهبود. سرانجام در مرداد ماه 1332 کفگیر به ته دیگ خورده و هیچگونه امکانات مالی برای پرداخت حقوق کارکنان و انجام تعهدات دولت باقی نمانده بود. (42) مجموعه عواملی که بیان گردید موجبات دلسردی مردم از نهضت ملی ایران را فراهم ساخت و گروه بزرگی از مردم در این اوضاع و احوال از برکنار شدن دولت مصدق که هیچ دستاورد مثبتی برای کشور نداشت خشنود گردیدند.
و این بود سرانجام سناریویی که شبکههای جاسوسی انگلستان برای براندازی نهضت ملی ایران طرحریزی کرده و گام به گام با موفقیت به مورد اجرا گذاردند. امنیت ملی کشور ما بر اثر این ماجراجوییهای خطرناک و عملکردهای ویرانگر به شدت تهدید شد و بهترین فرصت را در دسترس انگلستان قرارداد. این دولت سیاستهای خود را دنبال کرد و با فراهم آوردن مقدمات لازم و در شرایطی که دولتی ضعیف روی کار بود و ملت ایران دچار پراکندگی و اقتصاد کشور در وضعیتی شکننده قرار داشت توانست با کمک دولت آمریکا قرارداد کنسرسیوم نفت را در یک مجلس ضعیف که جایگزین مجلس منحل شده هفدهم ساخته بودند در مهرماه سال 1333 به ملت ایران تحمیل کند. مبارز? شدید و سرمشقآسای آیتالله کاشانی و یاران او نیز برای جلوگیری از تصویب این قرارداد به دلایلی که پیش از این گفتیم بی نتیجه ماند اگر چه اسناد به جای مانده از آن سپس در دیوان داوری دعاوی ایران و آمریکا در لاهه - هلند در دعاوی مطرح شده از سوی اعضای کنسرسیوم نفت، مورداستناد دولت ایران قرار گرفت.
ادامه دارد...
89/5/30
11:2 ص
قسمت چهارم
8- صدور فرمانهای عزل و نصب
انحلال مجلس هفدهم به تنهایی میتوانست موجبات برکناری نخست وزیر از سوی شاه و انتقال قدرت دولتی را فراهم کند . طرحی که بی گمان از سوی انگلستان تهیه شده و شخص مصدق با کمک هواداران خود در مجلس و بهره گرفتن از حزب توده آن را گام به گام عملی ساخت. در آن هنگام رهبران نهضت ملی وبسیاری از مردم که در برابر اقدامات ویرانگر مصدق ایستادگی می کردند پیشبینی روشنی از انگیزه او در منحل ساختن مجلس نداشتند ولی پس از صدور اعلامیه وزارتکشور و اعلان نتایج نهایی رفراندوم برای انحلال مجلس دوره هفدهم روز پنجشنبه 22 مرداد و پخش خبر آن در ساعت 9 بعدازظهر همان روز از رادیو ایران، (27) فرمان نخست وزیری زاهدی و فرمان برکناری مصدق روز 23 مرداد از سوی شاه صادر شد. همزمانی اعلام انحلال مجلس و صدور فرمانهای عزل و نصب نه تنها یک قرینه بلکه دلیل قوی برآن است که این رویدادها برنامهریزی شده بوده و امروز با قاطعیت میتوان گفت که اقدامات مصدق از یک سال پیش از آن یعنی متوقف ساختن انتخابات دوره هفدهم با یک تصویب نامه غیر قانونی در بسیاری از حوزههای انتخابیه و گرفتن اختیار قانونگذاری از مجلس به مدت یکسال و نیم با هدف به سستی کشیدن مجلس و حملات پیدرپی به اجتماعات مسالمتآمیز مردم در خانه آیتاللّه کاشانی و سپس منحل ساختن مجلس از حلقههای زنجیر یک توطئه بوده و دارای هدفی به جز فراهم ساختن زمینه قانونی واگذاری قدرت دولتی از سویمصدق به نخست وزیر برگزیده شاه نبودهاست. (28) بی جهت نبود که آیتالله کاشانی در اعلامیه تاریخی و فتوای مذهبی قاطع خود در زمینه تحریم شرکت در رفراندوم که دو روز پیش از برگزاری آن انتشار یافت، رفراندوم را «خانهبرانداز که بانقشه اجانب طرح ریزی شدهاست» توصیف کرد و «شرکت در آن را حرام و مُنافی مصلحت ملت و مملکت» دانست. و دکتر بقایی در نامهای به وزیر کشور(دکتر صدیقی) در 21 مرداد، انحلال مجلس را خیانت تاریخی مصدق خواند. (29)
9- پذیرش فرمان شاه
فرمان نخست وزیری زاهدی ساعت 23 روز 23 مرداد به وی ابلاغ میگردد. شاه به زاهدی همچنین پیام میدهد هرچه زودتر بر اوضاع نابسامان کشور مسلط شود و به ویژه مراقبت کند به جان مصدق آسیبی نرسد. زاهدی صبح روز بعد در جلسهای تصمیم میگیرد فرمان برکناری مصدق ساعت 23 شب24 مرداد به وسیله سرهنگ نصیری به مصدق ابلاغ گردد تا هیئت دولت او نیز که در تابستان تا دیر وقت در خانه مصدق جلسه دارند در جریان امر قرار گیرند. نصیری دقایقی پس از ساعت 23 به خانه مصدق میرسد و از رئیس انتظامات وی می خواهد اجازه دیدار او با مصدق را بدهد و هنگامی که از دیدار مستقیم او جلوگیری می کنند فرمان سربه مُهر را برای ابلاغ به مصدق به رئیس انتظامات خانه او تحویل میدهد. مصدق مدتی او را بلاتکلیف نگاه می دارد که شاید می خواسته است هیئت وزیران خانه او را ترک کنند و یا از جهت شیوه برخورد با این فرمان با ستاد پنهانی خود مشورت کند ولی سرانجام روی پاکت آن رسید میدهد. متن این رسید که تصویر آن سالها بعد انتشار یافت چنین است:
« ساعت یک بعداز نصف شب 25 مرداد 1332 دستخط مبارک به اینجانب رسید. دکتر محمد مصدق ». (30)
او از یک سو این فرمان را « دستخط مبارک» نامید و عنوان «نخست وزیر» را هم از دنبال? اسم خود حذف کرد که به معنی پذیرش فرمان شاه و پایان یافتن نخست وزیری وی بوده است از همین رو از این تاریخ دیگر هیچ سخنی با مردم نگفت و پیامی برای ملت نفرستاد. بنابراین مصدق پس از دریافت فرمان برکناری خود دیگر سمتی نداشت که در نیمه شب 25 و یا روز 28 مرداد کودتایی برای براندازی دولت او انجام شده باشد. و از سوی دیگر با پنهان کردن این فرمان و دستگیری حامل آن، صبح روز 25 مرداد اعلامیهای از سوی دولت او (31)منتشر شد که اقدام نصیری در ابلاغ فرمان برکناری را بیهیچ دلیلی، کودتا توصیف کرد. پنهان کاری شدید مصدق در مورد فرمان برکناری خود این گمان راتقویت میکند که دستگیری نصیری که رسید ابلاغ این فرمان را در دست داشته برای جلوگیری ازآشکار شدن خبر صدور و ابلاغ این فرمان بوده است . اگر این رسید به دست زاهدی میافتاد و وی به دلیل نا آگاهی از اسباب چینی های مصدق در روزهای آینده آنرا در روزنامه ها منتشر می ساخت ادامه اجرای طرح انگلستان و زمینه سازی ها برای واگذاری قدرت دولتی از سوی مصدق به زاهدی به خطر میافتاد. اگر مصدق فرمان برکناری خود را که در برابر آن رسید داده بود پنهان نمیکرد و به آگاهی وزیران خود می رساند و در روزنامهها هم منتشر میشد چگونه می توانست در حالی که دیگر هیچ سمـت دولتـی نداشت دستور دستگیری نصیری را صادر کند و سپس مدعی گردد که وی با ابلاغ این فـرمان کـودتا کـرده است؟ آیـا در اینصـورت ملـت ایـران، نمـایندگان مجـلس و مطبـوعات چنین ادعای بیپایهای را که به جوک سیاسی شباهت داشت از او می پذیرفتند؟ اعلامیه دولت مصدق در صبح روز 25 مرداد کاملاً خلاف واقع بوده است. نه زاهدی دستور دستگیری مصدق را داده و نه اشغال خانه مصدق که به یک دژ تسخیر ناپذیر تبدیل شده بود و یا دستگیری او برای زاهدی و یا سرهنگنصیری امکان پذیر بوده است .
با وجود طرح عنوان کودتا، مصدق در عمل هم فرمان شاه را پذیرفت و کوچکترین اقدامی برای خنثی کردن آن انجام نداد. اگر او حقیقتاً بر این باور بود که شاه حق صدور فرمان برکناری او را ندارد و یا اقدام سرهنگ نصیری را کودتا میدانست حداقل می بایست یک یا دو اقدام زیر را انجام دهد:
نخست آنکه- چون به دلیل تهدید شاه از سوی نمایندگان اقلیت مخالف رفراندم، شاه حاضر نشده بود پیرو نامه 23 مرداد مصدق ، فرمان انحلال مجلس را صادر کند، بنابراین مجلس کماکان به اعتبار خود باقی بود و با بودن مجلس ، شاه حق صدور فرمان برکناری نخست وزیر موجود را نداشت. در اینصورت مصدق میتوانست با وجود اعتبار و رسمیت مجلس، فرمان نخست وزیری زاهدی و برکناری خود را بیاعتبار اعلام کند بی آنکه نیازی به هرگونه برخورد عملی و سیاسی دیگری وجود داشته باشد. زیرا با وجود مجلس ، همه موافقان و مخالفان بر این باور بودند که شاه حق برکنار ساختن نخست وزیر را ندارد. شگفتی برانگیز این است که در صبح همین روز 25 مرداد و در حالی که مصدق فرمان برکناری خود را دردست داشت ، در مقام استوار ساختن آن بر آمد و اعلامیه انحلال مجلس شورای ملی را که شاه از صدور آن خودداری کرده بود منتشر کرد تا آنکه مخالفان انحلال مجلس نتوانند نسبت به تصمیم شاه در مورد برکناری مصدق در صورت افشای خبر آن اعتراض کنند و حوادثی مانندقیام 30 تیر تکرار نگردد. (32)
دوم آنکه - فرمان برکناری خود و نخست وزیری زاهدی را مردود اعلام کند و در رسانهها از هواداران میلیونی خود که برحسب ادعای او رأی به انحلال مجلس دادند بخواهد او را در ادامه مسئولیت نخست وزیری یاری داده و پشتیبانی کنند . در اینصورت حداقل این بود که حزب توده از او حمایت میکرد و ادامه کار او تضمین میشد. ولی مصدق نه تنها فرمان برکناری خود را از مردم پنهان کرد بلکه در جلسه صبح روز 25 مرداد هنگامی که هیئت وزیران در خانه او گرد آمدند در حالی که از نظر قانونی تکلیف داشت فرمان برکناری را به وزیران خود اطلاع دهد هیچ اطلاعی از فرمان مزبور به آنان نداد و به دیگر سخن، کابینه خود را نیز نامَحرم دانست. به نوشته «شون» خبرنگار آمریکایی آسوشیتدپرس ، مقامات دولتی، در مورد شایعه صدور فرمان نخست وزیری زاهدی که روز 25 مرداد مطرح شده بود اظهار بیاطلاعی کردند. (33) صدیقی وزیر کشور دراین زمینه میگوید:
«در خانه جناب آقای نخست وزیر، افواهاً موضوع دستخط را که بهانه ورود بهخانه بوده است شنیدم و از آقای دکتر مصدق پرسیدم موضوع دستخط چه بوده ؟ فرمودند : چیزی نبود»! (34)
ادامه دارد...
89/5/29
12:59 ع
قسمت سوم
4- همکاری با حزب توده
5- ترور شخصیت سران نهضت
ترور شخصیت آیتالله کاشانی در ماههای اسفند 31 تا مرداد 1332 در یک برنامه ریزی دقیق و به کار گرفتن انبوهی از روزنامههایی که هزینههای خود را از دستگاه دولتی میگرفتند و یا وابسته به حزب توده بودند و فعالیت گسترده افرادی که به گونه ستون پنجم بیگانگان به شایعات و تهمتهای ناروا دامن می زدند از برنامههای ویرانگر مصدق دراین دوران است. متهم ساختن دکتر بقایی که از نمایندگان درستکار و پیشگام نهضت ملی و از پشتوانههای اصلی آن بود (11) به شرکت در قتل افشار طوس و تقدیم لایحه سلب مصونیت پارلمانی از وی درهمین راستا انجام شد. اگر چه مصدق با وجود اکثریتی از نمایندگان که در مجلس داشت نتوانست موفق به سلب مصونیت از وی شود ولی این تبلیغات مسموم برای گمراه کردن مردم و به سستی کشیدن نیروی پرتوان نهضت موثر بود.
6- آزاد سازی ارتباطات زاهدی
سر لشگر بازنشسته فضلالله زاهدی که در کابینه اول مصدق سمت وزارت کشور را به عهده داشت برای به دست گرفتن سمت نخست وزیری اعلام آمادگی کرده بود ولی از پشتیبانی چندانی در مجلس برخوردار نبود. (12) آیتالله کاشانی در تاریخ 10 اسفند 1331 دریک گفتگوی مطبوعاتی به گونه روشن اعلام کرد که از نخست وزیری زاهدی حمایت نمیکند. (13) ولی مصدق برای مطرح ساختن زاهدی یکبار در اسفند 1331 او را دستگیر و زندانی کرد و پس از آزادی گاه و بیگاه او را مورد تهدید قرار میداد و مأمورین حکومت نظامی را چند بار به خانه او فرستاد تا توجه اذهان عمومی را نسبت به او جلب کند. زاهدی به دلیل نگرانی از دستگیری، در تاریخ 14 اردیبهشت 32 در مجلس متحصن شد و تا دهم تیرماه که آیتالله کاشانی ریاست مجلس را بهعهده داشت به تحصن خود ادامه داده و در همین حال زیر نظر و کنترل بود و نمیتوانست به گونه فعّال ارتباطات خود را با بیرون ازمجلس برقرار کند. ولی پس از آنکه دکتر معظمی با برنامهریزی و اصرار مصدق به ریاست مجلس رسید روز 29 تیرماه، فرستادگان مصدق ، سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش و دکتر ملک اسمعیلی معاوننخست وزیر با معظمی دیدار و گفتگو کردند. پیرو این گفتگو، معظمی با زاهدی وارد گفتگو شد و توافقهایی حاصل گردید تا زمینه ترک تحصن زاهدی از مجلس فراهم شود و در واقع به او تامین داده شد و در همان روز 29 تیر، زاهدی به تحصن خود پایان داده و با اتومبیل رئیس مجلس به بیرون بردهشد. (14) باین ترتیب دست زاهدی در فعالیتهای سیاسی باز گردید تا فرصتهای لازم را برای برقرارکردن ارتباطات خود بهدست آورد. بیگمان این اقدامات که از سوی مقامات بلند پایه و یاران مصدق انجام شده به دستور و با رهنمود شخص وی و در راستای فراهم آوردن مقدمات تسلیم قدرت دولتی به زاهدی بوده است.
7- منحل ساختن مجلس هفدهم
وسرانجامآنکه مصدق در 6 تیرماه 32 برنامه انحلال مجلس را کلید زد. در حالی که او از پشتیبانی اکثریت نمایندگان مجلس برخوردار بود و در طول دوران زمامداری خود هیچ اقدام مثبتی انجام نداده و مردم دچار تنگدستی و نارضایی و اوضاع مالی دولت بحرانی بود با این دستاویز که تعدادی ازنمایندگان در مجلس مخالف دولت هستند و احتمال دارد مجلس هفدهم با رای عدم اعتماد او را ازنخست وزیری بر کنار کند، تهدید به تعطیل مجلس کرد. در 22 تیرماه نیز قصد خود را برای منحل ساختن مجلس آشکار ساخت و برنامه زمانبندی خود را برای به راه انداختن یک رفراندوم فرمایشی و مخالف قانون اساسی در 12 مرداد در تهران و در 19 مرداد در شهرستانها اعلام کرد. این رفراندوم با مخالفت سرسختانه و ایستادگی آیتالله کاشانی و نمایندگان اقلیت مجلس و با اعتراض ملایم هواداران مصدق روبرو شد. (15) آیتالله کاشانی برای جلوگیری از انحلال مجلس، روز هفتم مرداد اعلامیه مفصلی در اعتراض به برگزاری رفراندوم صادر کرد که در بخشی از آن با بیان اوضاع سیاسی کشور و پیامدهای منحل کردن مجلس و ایجاد حکومت فردی چنین آمده است:
« یک ملت ضعیف هرچه بنیان مشروطیت و حکومت ملی و طُرق مشورت و شرکتش در حکومت قویتر باشد پایه استقلال و خود مختاری و وحدت ملی و تمامیت کشورش قویتر است و هرچه حکومت فردی بر آن غالب تر باشد بنیان استقلال و وحدتش ضعیفتر است زیرا هیچ دولت نیرومند خارجی از ملتی نمیتواند چیزهایی به زیان کشورش بگیرد ولی از یک فرد بهآسانی میگیرد». (16)
آیتالله کاشانی همچنین در خانه خود جلسات سخنرانی برای بیدار کردن مردم برگزار کرد و در نخستین جلسه یکی از سخنرانان گفت:
« چون دولت وسیله تبلیغاتی و رادیو را از دست ما گرفته ناچار شدیم برای اینکه حقایق امر را با مردم در میان بگذاریم از آنان دعوت کنیم دراین محل اجتماع کنند حرف ما فقط و فقط طرفداری از قانون اساسی است و معتقدیم که باید این قانون که خونبهای پدران ما بوده بهر طریقی که ممکن است حفظ شود. بنای مقدماتی نهضت ملی مردم ایران در این خانه بر ضد هژیر و رزمآرا گذاشته شد. امروز موقعیت مملکت از زمان هژیر و رزمآراء حساس تر است».
سپس سخنران دیگری رشته سخن را به دست گرفت ولی در میان سخنرانی او عدهای از مزدورانبیگانه با شعار هواداری از مصدق این اجتماع مسالمتآمیز را مورد حمله قرار دادند. (17)
نمایندگان اقلیت مجلس با صدور اعلامیههای پی در پی و گفتگو با روزنامهها به مخالفت شدید باانحلال مجلس پرداختند. نمایندگان آذربایجان نیز که مجلس و مشروطیت را در خطر دیده و ازنیرومندی و حضور گسترده حزب توده بیمناک بودند اعلامیه مستقلی علیه رفراندوم و اقدامات مصدق خطاب به مردم غیور آذربایجان صادر و اعلام کردند:
« مصدق تصمیم گرفته است که چراغ آزادی و مشروطیت را که شما برافروختهاید خاموش کند. او میخواهد برخلاف قانون اساسی و اصل مشروطیت با رفراندوم دروغی، مجلس را منحل سازد و مملکت را به پشت پرده آهنین بکشد... اکنون 28 ماه از حکومت او میگذرد و نه تنها یک قدم برای اصلاحات کشور بر نداشته و آنچه تا امروز کرده خرابی و ایجاد هرج ومرج و اختلاف و جنگ وجدال داخلی بوده است. فقر و بدبختی و گرانی زندگی که او برای مردم آورده در سختترین ایام جنگ نبود و نفوذ اجنبی را که وعده قطع آن را به مردم داد خودش بیش از همه دراین مملکت بسط داده ...». (18)
همچنین هشت تن از نمایندگان با دلایل استواری علیه هیئت وزیران به دلیل امضای تصویبنامه برگذاری رفراندوم برای انحلال مجلس و هزینههای غیر قانونی آن به دادستان تهران اعلام جرم کردند. (19) ولی از آنجا که وزیردادگستری این دولت، دستگاه دادگستری را از اثر انداخته بود به این اعلام جرم اساساً رسیدگی نشد. تلگرامی هم از سوی سید ابوالحسن حائری زاده رهبر نمایندگان فراکسیون آزادی به دبیر کل سازمان ملل متحد فرستاده شد که در بخشی از آن گفته شده بود:
« مصدق با توسل به زور علیه پارلمان و قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر قیام کرده وهرگونه اقدام او برای ملت ایران الزام آور نخواهد بود». (20)
ولی از آنجا که سازمان ملل در آن هنگام زیر کنترل انگلستان و آمریکا بود و این دو دولت به دنبال تامین منافع نامشروع خود در کشورما و در پس پرده توطئه انحلال مجلس قرار داشتند اعتراض اینگروه از نمایندگان مجلس نیز که می خواستند صدای ملت ایران را برای جلوگیری از زیر پاگذاردن حقوق مردم در ایران به گوش جهانیان برسانند بازتابی در سازمان ملل و در جهان نداشت.
با وجود این اعتراضات عمومی ، مصدق اقدامات خود را برای برگزاری رفراندوم با بهره گرفتن ازکمک عوامل بیگانگان پیش می بردبه ویژه آنکه در روزهای پایانی تیرماه پس از اعلام برنامه زمانبندی رفراندوم ، 52 تن از نمایندگان مجلس به دستور مصدق استعفا داده و در عمل مجلس شورای ملی را از کار انداخته بودند. (21) جلسات سخنرانی در خانه آیتالله کاشانی در زیر فشار هجوم پی درپی عوامل دولتی همچنان ادامه داشت و ایشان در 10 مرداد با صدور اعلامیهای شرکت در رفراندوم را تحریم و اعلام کرد:
هموطنان و برادران عزیزم، ضمن اعلامیه قبلی از مفاسد و مضار رفراندوم شرحی متذکر و همه مستحضر گردیده و توجه دارید که عمل به آن چه ضررهایی برای دیانت و ملت و مشروطیت و مملکت در بر دارد. با این حال دوره خود را دوره انقراض دیانت و استقلال مملکت و ملت قرارندهید و طوق رقیّت و اسارت و بندگی را به گردن خود نگذارید.
شرکت در رفراندوم خانه برانداز که با نقشه اجانب طرح ریزی شده، مبغوض حضرت ولی عصر عجّلالله تعالی فرجه و حرام است و البته هیچ مسلمان وطنخواهی شرکت نخواهد کرد. گرچه ممکن است بعضی اشخاص غافل و بی اطلاع از حقایق و مضّار آن و خائنین وطن فروش برای انجام مقاصد شوم دیگران در رفراندوم شرکت کنند یا آنکه دولت صندوق ها را از رأی قلابی پُر کند علیاَیّ حال عمل به رفراندوم برخلاف قانون اساسی است ومُنافی مصلحت ملت و مملکت بوده وهیچگونه اثر قانونی ندارد. (22)
از سوی دیگر، دکتر مظفر بقایی وعلی زُهَری، از نمایندگان اقلیت مجلس که با سرسختی در برابر رفراندوم و انحلال مجلس مبارزه می کردند و به دلیل این که مصدق قصد بازداشت آنان را داشت در مجلس اقامت گزیده بودند با احساس نگرانی از پیامدهای انحلال مجلس در نامهای سرگشاده در 10مرداد به مصدق اعلام کردند:
« به شرط اینکه نخست وزیر از تصمیم خطرناک انحلال مجلس دست بر دارد حاضر هستیم به فوریت از نمایندگی مجلس شورای ملی استعفا کرده واز مجلس، مستقیماً خود را تسلیم زندان شما نمائیم.»(23)
ولی از آنجا که مصدق تصمیم جدی به منحل کردن مجلس در جهت اجرای طرحهای بیگانگان داشت به این پیشنهاد شجاعانه که دستاویز انحلال مجلس را از دست او می گرفت پاسخی نداد. در شب هنگام روز 10 مرداد حملات عوامل دولتی وضرب وجرح مردم که در خانه آیتالله کاشانی گردآمده بودند افزایش یافت و یکی از پیروان ایشان به نام محمد حدّادزاده با ضربات چاقو بهقتلرسید. (24) آیتالله کاشانی روز11 مرداد با برگزاری یک گفتگوی مطبوعاتی با خبرنگاران گفت:
«... آقایان، مقصود ما از مبارزه و قطع نفوذ انگلیس، اصلاح امور مملکت بود و از وقتی که آقای مصدق مصدر کار شدند هیچگونه اصلاحاتی در شوؤن مختلف کشور به عمل نیامده است بلکه روز به روز وضع بدتر شده و حکومت دموکراسی ایران را کهبعداز شهریور 20 به وجود آمده بود مبدل به دیکتاتوری شدید کردند. یکی از اعمال آقای مصدق این است که قانون اساسی را زیر پاگذاشته است...
آقای مصدق استفاده از رادیوی دولتی را که با پول این ملت تهیه شدهاست منحصراً برای تبلیغات از دولت خویش قرارداده و صدها بلندگو در خیابان ها به راه انداخته و مردم را به رفراندوم تشویق می کند و اگر اقلیت بخواهد این عمل را انجام دهد مامورین انتظامی جلوگیری میکنند. چند شب است که بنا به خواهش مردم در منزل من جلسات سخنرانی منعقد می شود و بدستور دولت، احزاب تحت حمایت مامورین فرماندار نظامی به منزل من حمله میکنند و عدهای را مجروح مینمایند. چنانچه دیشب از پشت بام به منزل من حمله شد و یک نفر را در پامنار که عضو مجمع مسلمانان مجاهد بود کشتند.
آیتالله کاشانی در آخر مصاحبه اظهار داشتند نظر به تضییقاتی که برای اشخاص فراهم آمده امشب جلسه سخنرانی در منزل من بر گزار نخواهد شد.(25)
توطئه بیگانگان برای منحل کردن مجلس شورای ملی همچنین با برانگیختن عملیات روانی سازمانیافته و بکار گرفتن روزنامهها و گروهکهای مزدور و شبکه عوامل داخلی آنان همراه بود. در این دوران روزنامههای هوادار نهضت ملی بسیار محدود و رادیو هم در کنترل دستگاه دولتی بود و از اینرو انگلیسها توانستند فضای سیاسی جامعه را از طریق انبوهی از روزنامههای وابسته به خود مسموم ساخته، رهبران نهضت و نمایندگان مدافع مجلس را مورد اتهامهای ناروای گوناگون قرار دهند. این تبلیغات فریبکارانه موجب شد که ملت ایران نتواند از نهضت مردمی و ضد استعماری خود که سالها برای موفقیت آن مبارزه کرده بود به درستی دفاع کند. سرانجام مصدق توانست با این زمینهچینیها و برقرار کردن فضای ارعاب در کشور، توسل به خشونت و درهم کوبیدن اجتماعات مسالمت آمیز که برای نشان دادن مخالفت با انحلال مجلس برگزار می شد روز 12 مرداد رفراندوم فرمایشی خود را با پشتیبانی گسترده حزب توده در تهران برگزار کند. صندوق های اخذ رأی به گونه جداگانه بود و اصل مخفی بودن رأی که درهمه نظامهای انتخاباتی الزامی است رعایت نگردید. صندوق رأی برای موافقان انحلال مجلس در میدان سپه و برای مخالفان درمدرسه سپهسالار(بهارستان) گذارده شده بود.(26)
ادامه دارد...
89/5/29
5:28 ص
قسمت دوم
در برابر سکوت مستمر انگلستان و آمریکا در زمینه مکانیزم مداخله خود در ناکام ساختن نهضت ملی ایران که زیانهای برگشت ناپذیر مادی و معنوی سنگینی به کشور ما وارد ساخت، پژوهشگران ایرانی نمیتوانند دست روی دست گذارده و چشم به انتشار احتمالی اسناد، گشوده شدن بایگانی وزارت خارجه و سازمانهای جاسوسی این کشورها بدوزند. (4) نوشتههای اشخاص وابسته به سیاستهای مزبور نیز کهکوششهای فراوان برای سرپوش گزاردن بر این رویداد بزرگ در ایران و جهان انجام میدهند، در درازمدت نمی تواند از روشن شدن حقیقت جلوگیری به عمل آورد. انبوهی از اسناد و مدارک در کشور ما بهصورت متن گفتگوهای نمایندگان در مجلس، روزنامه ها، کتاب های خاطرات و نوشتههای دیگر دردسترس هستند که انجام یک پژوهش مستند در زمینه شیوة مداخله بیگانگان برای براندازی نهضتملی ایران و بهره گرفتن از این تجربه تاریخی را امکانپذیر ساختهاند. من دراین مقاله به ساختار کلی ایندخالت پرداخته ونکات اصلی آن را بهگونه کوتاه ذکر میکنم:
1- شناخت فضای سیاسی حاکم بر کشور
دولت انگلستان با تجاوز نظامی به کشور ما در شهریور ماه سال 1320 و با بهره گرفتن از عواملداخلی خود که در سطوح گوناگون جاسازی کرده بود در مقام تثبیت سلطه انحصاری خود بر منابع نفتجنوب بود ولی در همین حال با چالشهای دشواری روبرو بود. از یک سو مبارزات ملت ایران برای پایان بخشیدن به اشغالگری و احیای حقوق خود بر منابع نفتی و از سوی دیگر در خواستهای شرکتهای نفتی آمریکایی و دولت شوروی برای سهیم شدن در بخشهای دیگری از منابع نفتیکشور. اوضاع و احوال جهانی دولت انگلستان را ناگزیر میکرد برای دفاع از منافع انحصاری شرکت نفت انگلیس در ایران تاحدودی بر در آمدهای نفتی ایران بیفزاید تا با حفظ اساس قرارداد امتیاز نفت جنوب، رضایت ملت ایران را جلب کرده و دولت ایران بتواند در برابر درخواستهای شرکتهای رقیب ایستادگی کند. گفتگوهای دولت ایران و مقامات شرکت نفت انگلیس به تنظیم اصلاحیهای برقرارداد نفتی سال 1312 انجامید که به لایحه الحاقی «گَس - گلشائیان» شهرت یافت. در زمینه لایحهالحاقی دو نگرش وجود داشت. آیتالله کاشانی که پیشگامی مبارزات نیرومندی را در سطح کشورداشت در اندیشه بر چیدن بساط استعماری شرکت نفت بود. این شرکت به شیوه دولتی در درون دولتایران عمل میکرد. اهرمهای واقعی قدرت را در دست داشت و عامل اصلی رکود و بازدارنده هرگونه پیشرفت اقتصادی و اجتماعی در کشور بود. ولی مقامات دولت ایران که گفتگوهای تدوین این لایحه راپیگیری کرده بودند و اکثریت نمایندگان مجلس که از سیاست انگلستان پیروی میکردند و گروهی از وابستگان به انگلیسها از تصویب این لایحه پشتیبانی میکردند.
بدین ترتیب عوامل داخلی انگلستان در مقام زمینه سازی تصویب لایحه الحاقی بر آمده و نخست در 15 بهمن 1327 با دستاویز ترور نافرجام شاه، آیتالله کاشانی را دستگیر و به لبنان تبعید کردند. آیتالله کاشانی از لبنان مبارزه خود را با سیاست انگلستان ادامه داد و با فرستادن پیام مفصلی به مجلس در اردیبهشت سال 1328 دلائل تبعید خود را چنین بیان داشت:
تبعید این خادم اسلام و ملت با آن وضع فجیع، برای تغییر قانون اساسی و انتخابات فرمایشی و سوار کردن خیانتکاران و نورچشمان به گُرده این ملت فلکزده و مسئله نفت و تجدید بانک شاهی است...»
و در بخش دیگری با تاکید بر ضرورت بهرهمند شدن ملت ایران از سرمایههای نفتی خود خطاب به نمایندگان مجلس دوره پانزدهم که در انتظار تقدیم لایحه الحاقی بودند افزود:
«راضی نشوید نفت را که باید عمده اصلاح بیچارگی این ملت لُخت و گرسنه از آن بشود به رایگانی به نفع اجنبی از کَفَش برود و شرکت نفت علاوه بر آنچه از گذشته دادنی است ومی خواهد پایمال کند سعی دارد کلیه اراضی نفت خیز جنوب را که جزء امتیازش نیست در قرارداد جدید، جزء امتیازش نماید. در این امر خطیر حیاتی لازم بود اشخاص محل اعتماد از طرف دولت تعیین شوند نه این اشخاص که معین شدهاند و بالجمله جدیت و فداکاری لازم است که با آنهمه داد و بیداد و فریاد، حق ملت ضایع نشود». (5)
سرانجام لایحه الحاقی به مجلس تقدیم شد و در واپسین روزهای این مجلس در دستور کار قرارگرفت. فضای استبدادی حاکم بر جامعه و شرایط اجتماعی، این امید را برای آنان به وجود آورده بود که لایحه در چنین شرایطی از تصویب مجلس بگذرد و دولت انگلیس بتواند بر چالش هایی که با آنها روبرو بود پیروز شود. ولی تعداد اندکی از نمایندگان اقلیت این مجلس در برابر تصویب لایحه ایستادگی کردند. (6) دراین نبرد سرنوشت ساز مصدق زندگی آرامی داشت و کمترین نقشی در مقابله با هدفهای دولت انگلستان ایفاء نمیکرد. در همین هنگام یکی از نمایندگان اقلیت مجلس به خانه او مراجعه کرد و با اصرار خواستار برخورد او با لایحه الحاقی شد ولی او همچنان در لاک بی عملی باقی ماند و حاضر به نشان دادن مخالفتی نشد تا آنکه در تاریخ 30 تیرماه 1328 نامهای به مجلس فرستاد و با شگفتی فراوان به گونه ضمنی آن را تائید کرد. در بخشی از این نامه با اشاره به این لایحه چنین آمدهاست که:
«... در صورتی که باید بگذرد اگر میتوانید در باره ماده واحده توضیح دهید که شش شلینگ حق الامتیاز، لیره طلاست که به نرخ روز، لیره کاغذی پرداخته میشود یا کلاه کاغذی است...».
بنابراین حداکثر خواسته مصدق این بود که در صورت تصویب این لایحه الحاقی، حق امتیاز دولتایران برپایه لیره «پوند» طلا پرداخت شود که این هم چیز تازهای نبود. زیرا در قرارداد سال 1312مکانیزمی برای جبران کاهش قیمت لیره اسکناس پیش بینی شده بود. خوشبختانه نمایندگان مخالف لایحه به این اندرز گوش فرا نداده و همچنان به مخالفت با اساس لایحه الحاقی ادامه دادند تا دوره مجلس پانزدهم سپری شد و موقتاً خطر بزرگی از سر ملت ایران گذشت. (7)
با این حال دولت انگلستان و عوامل داخلی آن درمقام بر گزار کردن یک انتخابات فرمایشی برای مجلس دوره شانزدهم بودند تا بتوانند کار نفت را بر پایه خواستههای خود سامان دهند. ولی انتخابات مجلس شانزدهم در تهران به ناکامی رسید. در انتخابات مجدد دوره شانزدهم در تهران آیتاللّه کاشانی که در تبعید لبنان به سر میبرد به نمایندگی مجلس انتخاب شد و با استقبال تاریخی بیمانندی به ایران بازگشت و خانه او کانون اصلی مبارزات ملت ایران گردید. در این انتخابات مصدق نیز با کمک هواداران نهضت ملی ایران به مجلس شانزدهم راه یافت و با خواندن پیامهای آیتاللّه کاشانی دراین مجلس هر چه بیشتر خود را به کانون قدرت نزدیک کرد و اعتماد سران نهضت ملی ایران را به دستآورد. دولت انگلستان که خود را در برابر امواج خروشان نهضت مردمی در ایران ناتوان یافت استراتژی تازهای در پیش گرفت. نخست شخص مصدق که خود را پیش از این بازنشسته سیاسی معرفی میکرد به صحنهآورده و او را بر موج نهضت سوار کردند. (8) انگلیسها از این پسگروه قابل توجهی از مهرههای وابسته خود را در دولت و مجلس و دیگر پستهای کلیدی بسیج کرده و به تدریج برای نخست وزیری مصدق زمینه چینی کردند و او هم توانست نقش خود را بهسان یک بازیگر ماهر به مورد اجرا گذارد.
2- بهبُن بست کشیدن اقتصاد کشور
هنگامی که مصدق توانست با جلب موافقت آیتالله کاشانی و نمایندگان مجلس شانزدهم در اردیبهشت 1330 به نخست وزیری برسد، نخستین بند برنامه دولت خود را اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و به کارگیری در آمدهای حاصله در جهت تقویت بُنیه اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی اعلام کرد. این همان خواستهای بود که آیتالله کاشانی در پیام خود در اردیبهشت سال 1328 به مجلس به دنبال آن بود و نمایندگان اقلیت مجلس نیز برای آن مبارزه کرده و آنرا از هدفهای خود قرار داده بودند. ولی مسئله مهم این است که در زمینه این برنامه در خلال دوسال و سهماه این حکومت چه اقداماتی انجام شد؟ سیاست انگلستان این بود که با قطع در آمدهای نفتی ایران، کشور ما در تنگنای اقتصادی قرار گیرد و از بهره برداری از صنعت نفت ملی شده محروم گردیده و سرانجام تسلیم افزونطلبیهای این دولت گردد. دولت آمریکا که علاقمند به ورود شرکتهای نفتی آمریکایی به حوزههای نفت خیز کشور ما بود، در آغاز کار نقش میانجی گری میان ایران و انگلیس را به عهده گرفت. آچسُن، وزیر امور خارجه آمریکا در اردیبهشت 1330 در پیشنهادهای خود از انگلستان خواست که اصل ملی شدن نفت را در ایران به پذیرد. در همین راستا نماینده بلند پایهخود، آورل هریمن را برای گفتگو با دولت ایران در 23 تیرماه 1330 به تهران فرستاد تا راه حلیبرای نفت ایران و صدور آن به بازارهای جهانی فراهم کند. دولت انگلستان تصویب قانون ملی شدننفت را در حکم الغای یکسویه قرارداد سال 1312 و بی اعتبار میدانست ولی ناگزیر شد اصل ملیشدن نفت در ایران را که از حقوق پذیرفته شدة دولتها بود به رسمیت شناسد و درهمین حال با طرح شکایتی در دیوان بینالمللی دادگستری خواستار توقف صدور نفت ایران و پرداخت غرامت ناشی ازملی شدن نفت در ایران شد.
در خلال این سالها کشورهای اروپایی و ژاپن نیاز فراوان به نفت ایران داشته و پارهای از کشورهای اروپای شرقی چون لهستان، چک اسلواکی، مجارستان و کشور چین با داشتن امکاناتحمل نفت در خواستهای جدی برای خرید نفت ایران داشتند ولی دولت مصدق به آنها ترتیب اثر نداد. در آبان 1330 رابرت گارنر، قائم مقام بانک جهانی با مصدق در آمریکا دیدار کرد و سپس نمایندگان این بانک تا پایان سال مزبور گفتگوهای خود را برای حل و فصل مسئله نفت ایران ادامه دادند. بانک جهانی پیشنهادی را بر پایه میانجی گری میان ایران و انگلیس به دولت ایران ارائه کرد که میتوانست مشکل نفت را موقتاً حل کند و کشور ما را از بن بست مالی برهاند ولی دولت مصدق هیچگاه پاسخ روشنی به آن نداد و سرانجام گارنر کوششهای خود را متوقف کرد.
در سال 1331پس از صدور حکم دیوان جهانی دادگستری و اعلام عدم صلاحیت این دیوان در رسیدگی به دعوی انگلستان، زمینههای لازم برای حل و فصل مسئله نفت از هر سو فراهم بود. ولی دولت مصدق با استفاده ابزاری و سیاسی از مسئله نفت همچنان از پیمودن هر راهی برای تعیین یک چارچوب قراردادی برای حل مسئله نفت خود داری میکرد. در 16 مرداد 1331 نخستین پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلستان به ایران تسلیم شد که بر پایه آن تعیین غرامت مورد ادعای دولت انگلیس که در قانون 9 مادهای اجرای قانون ملی شدن نفت هم پیش بینی شده بود به دیوان جهانی دادگستری واگذار شود و سپس نمایندگان ایران و انگلیس ترتیب جریان نفت را به بازارهای جهانی بدهند. این پیشنهاد نیز از سوی دولت مصدق رد شد. پیشنهاد مشترک دوم آمریکا و انگلستان در یکم اسفند1331 به دولت ایران تسلیم شد که ضمن بر طرف کردن پارهای از ایرادات پیشنهادات نخستین میتوانست مشکل مالی ایران را در چارچوب قانون ملی شدن نفت بر طرف کرده و نهضت ملی ایران را از بُن بست اقتصادی که فرا روی آن گذارده شده بود برهاند. با آنکه بسیاری از کارشناسان نفتی و سیاسی پذیرش این پیشنهاد را به سود دولت ایران میدانستند ولی باز هم مصدق آنرا رد کرد و کشور را از جهت مالی وسیاسی به سوی بحرانهای خطرناک کشانید. اجرا نشدن قانون ملی شدن صنعت نفت که یکی از دو برنامه مورد تعهد دولت مصدق بود آنهم در شرایطی که ملت ایران از اتحاد سیاسی و اقتدارملی بر خوردار بود زیانهای جبران ناپذیری را به ملت ایران وارد ساخت.
3- بی اعتبار کردن مجلس شورای ملی
از دیگر علل ناکامی نهضت ملی ایران، سیاست حادثه آفرینی و ایجاد تنش در مسایل سیاسی و اجتماعی در کشور و کاشتن بذر اختلاف و رویارویی با مجلس بود که مصدق در پیش گرفت . کشوری که درگیر مبارزهای توانفرسا با دولت انگلستان در مسئله نفت بود به ویژه پس از پیروزی قیام تیرماه سال1331 گام به گام با چالش های درونی و فلج کنندهای روبرو شد:
- مصدق هیچ اقدامی در زمینه اصلاح قانون انتخابات که برنامه کار دیگر اعلام شدة دولت او بود انجام نداد و انتخابات دوره هفدهم برپایه همان قانون سابق و با اعمال نفوذ گسترده دستگاه دولتی انجام شد. - در روند برگزاری انتخابات ، با صدور یک تصویب نامه غیر قانونی در تاریخ 29 اردیبهشت 1331دستور توقف انتخابات را در 33 حوزه انتخاباتی صادر و از برگزیده شدن 56 نمایندهاز 136 نماینده مجلس جلوگیری کرد و همین امر باعث شد که کشور ما از وجود یک مجلس نیرومند محروم و در بحرانهای سیاسی آینده آسیب پذیرگردد.
- مصدق در 20 مرداد 1331 لایحهای به مجلس تقدیم کرد و با بهرهگرفتن از وضعیت سیاسی کشور، اختیار قانونگذاری را برای شش ماه از مجلس گرفت و اصول قانون اساسی به ویژه تفکیک قوا را زیر پا گزارد.
- مصدق درآذرماه 1331 با بهره گرفتن از اختیارات قانونگذاری، لایحهای را برای اصلاح قانون انتخابات امضاء کرد که برپایه یکی از بندهای آن تعداد نمایندگان را از 136 تن که در قانون پیشبینیشده بود به 172 نماینده افزایش می داد. در صورت اجرای این لایحه، مجلس هفدهم که تنها با 79نماینده به کار خود ادامه می داد به حالت تعطیل در میآمد. تعدادی از نمایندگان با احساس خطر از تعطیل شدن مجلس در جلسه 12 دیماه 1331 یک طرح سه فوریتی تقدیم کردند که این لایحه شامل حال مجلس موجود نشود. صدیقی وزیر کشور، فکر انحلال مجلس را به شدت تکذیب کرد مصدق نیز به سختی در برابر تصویب این طرح ایستادگی کرد ولی برای جلوگیری از تصویب این طرح سهفوریتی ، ناگزیر شد لایحة خود را دنبال نکند و طرح مزبور مسکوت گذارده شد.
- در 18 دیماه سال 1331 مصدق لایحه تمدید اختیارات قانونگذاری را برای یک سال دیگر به مجلس تقدیم کرد و با این دستاویز که برای انجام اصلاحات باید اختیارات داشته باشد و اصلاح قوانین موجود به طریق عادی فرصت بسیار زیادی میخواهد و باید قوانین تازهای در اسرع وقت به تصویب برسد و اینکه دولت برای حل موضوع نفت نیازمند اختیارات میباشد با فشار و عملیات روانی علیه مجلس در صدد تصویب آن برآمد. آیتالله کاشانی با فرستادن نامه مورخ 27 دیماه 1331 به مجلس مخالفت خود را با درخواستهای غیر قانونی مصدق آشکار کرد و واگذاری اختیار قانونگذاری به قوهمجریه را برخلاف اصول گوناگون قانون اساسی و اصل تفکیک قوا دانست و در بخشی از ایننامه که روز28 دی ماه در جلسه علنی مجلس خوانده شد چنین گفت:
«از راه علاقه و صلاح اندیشی به آقای نخست وزیر هم توصیه میکنم راهی را که برای ریشهکن نمودن آثار استعمار و موفقیت در امر حیاتی نفت در پیش داریم و فقط با تمسّک به حبل المتین خداوندی و حفظ سُنَن مشروطیت و قانون و رعایت حقوق عامّه ملت ایران میسّر است و اقدامات لازمه برای انجام و تصفیه موضوع نفت که مورد پشتیبانی و کمک کامل اینجانب و مجلس شورای ملی و ملت شرافتمند ایران است بههیچ وجه ارتباطی به اختیارات غیر قانونی ندارد و بالعکس تخلّف از قانون اساسی و تجاوز به حقوق مردم، به مقاومت ملت ایران منتهی میگردد و ما را از راه جهاد بزرگی که علیه دولتهای استعماری در پیش داریم باز میدارد. بزرگی دولتها و قدرت آنها در احترام به قوانین است و همه باید در برابر عظمت آن زانو زده و فکر قانون شکنی را از خود بدور دارند...».
آیت اللّه کاشانی سپس در نامه 29 دی ماه به شخص مصدق هُشدار داد:
«.. بنابر وظیفه دیانتی و ملّی خود برای حفظ وحدت عموم مردم در نهضت بزرگی که بر ضد استعمار در پیش داریم از شما تقاضا دارم قطعاً از مطالبات غیر قانونی خود دایر بر گرفتن اختیارات خودداری نمایید تا در صف ملیّون مبارز شکافی ایجاد نشود... روزی که نماینده مجلس بودید با صدای بلند فریاد میزدید کسانی که میخواهند از قدرت غیر قانونی استفاده کنند یا نمایندگانی که کمک در تسلیم اختیارات قانونگذاری به یک فرد و یا دولتی مینمایند به حقوق عامّه خیانت کردهاند...».
وی در همین نامه مردم را مخاطب قرار داده و گفت:
«من طبقات مختلف مردم از کارگر و کشاورز و تاجر و پیشه ور و دانشجو و استاد و هنرپرور و رجال و زعما و روحانیون را به این حقایق مذکور شاهد و گواه میگیرم که در انجام وظیفه خود دقیقهای مسامحه نکردم و امیدوارم که همگی برای سعادت ملت ایران به وظیفه وجدانی خود عمل نمایند...».
مصدق با تقدیم چنین لایحه خلاف قانون اساسی، به پیام آیت الله کاشانی به مجلس و نامه روشنی که به خود وی نوشته بود هیچ پاسخی نداد و همین سکوت پرسش برانگیز را در برابر اعتراضات نمایندگان مجلس و مردم در همه این دوران ادامه داد. آیتاله کاشانی به فرستادن پیام به مجلس و نامه به مصدق بسنده نکرد و در گفتگو با روزنامهها توجه مردم را به پیامدهای زیانبار زیر پاگذاردن اصول قانون اساسی جلب کرد ولی جامعه ایرانی و حتی بسیاری از دانشگاهیان در آن هنگام به ارزش و اهمیت اصول قانون اساسی توجه نکردند و به دفاع از اصل تفکیک قوا که روح قانون اساسی و نظاممردمسالاری است بر نخواستند و همین بی تفاوتی سرآغاز انحراف و گرفتار شدن کشور در گرداب بحرانهای بعدی گردید.
دکتر مظفّر بقایی و سید ابوالحسن حائری زاده نیز که از پیشگامان و پایه گذاران نهضت ملی ایران بودند با نطق های تفصیلی در مجلس به سختی در برابر این لایحه ایستادگی و از حق قانونگذاری مجلس و اصل تفکیک قوا دفاع کردند ولی مصدق توانست با جوّسازی و بهرهبرداری از حرب? نفت و اینکه در صورت تصویب این لایحه ظرف 48 ساعت مسئله نفت را حل خواهد کرد و با کمک شبکه حزب توده و به راه انداختن اعتصاب درشهرهای گوناگون، این لایحه را از تصویب مجلس بگذراند. بدین ترتیب حکومت دموکراسی و قانون اساسی در کشور ما عملاً برچیده شد و نظام خود کامه و استبدادی برقرار گردید. با این حال برپایه این اختیارات، هیچ لایحه مهم و یا غیر عادی تصویب نشد. پارهای از لوایحی که به امضای شخص نخست وزیر رسید اگر به مجلس دوره هفدهم تقدیم میشد، با بحث و بررسی نمایندگان و گذرانیدن روند قانونگذاری تصویب میشد و نیازی به واگذاری اختیار قانونگذاری به نخست وزیر نداشت. البته پاره دیگری از این لوایح بر خلاف اصول قانون اساسی بود و نمایندگان مجلس زیر بار آنها نمیرفتند. مسئله نفت که دستاویز دیگر گرفتن اختیارات قانونگذاری بود به فراموشی سپرده شد و تا پایان دوره نخست وزیری مصدق هیچ اقدام موثری برای حل و فصل آن صورت نگرفت. دراین هنگام سران نهضت، پیش بینی روشنی از انگیزه اصلی مصدق در گرفتن اختیارات قانونگذاریاز مجلس نداشتند اگر چه نسبت به پیامدهای زیانبار آن هُشدار دادند. در مجموع، گرفتن اختیار قانونگذاری به سستی کشیدن مجلس و آسیب جدی به وحدت ملی را به دنبال داشت. (9)
ادامه دارد...
پیام رسان