86/7/1
9:58 ع
السلام علیک یا اباعبدالله
عملیات والفجر یک بود. من به همراه بی سیم چیام، برادرم، اسدالله پازوکی و برادر زواره ای به محور میانی رفتیم تا برای گره کور آن محور چاره ای بیندیشیم. ابتدا شروع کردیم به تخلیه مجروحان و شهدا. ناگهان خمپاره ای در کنارمان به زمین خورد. لحظاتی بعد که گرد و خاک ناشی از انفجار خوابید دیدم یک دست اسدالله پازوکی قطع شده، فک و صورت برادر زواره ای هم کاملاً آسیب دیده بود. نوجوان بی سیم چی هم درجا به شهادت رسیده بود. خودم نیز از ناحیه سینه و شکم به سختی مجروح شده بودم و گمان می کردم یکی از پاهایم از بدن جدا شده. برادرم محسن را دیدم که آنسوتر نشسته. صدایش کردم و گفتم: «محسن بیا این پای مرا جا به جا کن ببینم...»
ناگهان ندا در داد: "السلام علیک یا اباعبدالله" و با پیشانی روی زمین افتاد. احساس من این است که او هم در دم به شهادت رسیده بود اما منتظر آقایش اباعبدالله بود تا بر ایشان سلام بدهد.
سردار جعفر جهروتی زاده
نجوای تن بی سر
در عملیات کربلای پنج در واحد تعاون بودم. امام جماعت ما طلبه جوانی بود به اسم حاج آقا "آقاخانی" که روحیه عجیبی داشت. در حین عملیات، ایشان پیکر شهدا را به عقب منتقل می کرد، تا اینکه در یکی از این آمد و رفتها بر اثر اصابت گلوله مستقیم تانک، سر ایشان از بدن جدا شد و به شهادت رسید. من در کنار جنازه ایشان رفتم و دیدم که از تن بی سرش این صدا بلند شد: "السلام علیک یا اباعبدالله"
این صدا را که شنیدم تنم به لرزه افتاد.
جواد علی گلی
پیکر بی سر
گفتم: برادر طائفی! خیر مقدم، از کاشان چه خبر؟
گفت: سلامتی، مرخصی کوتاهی بود.
پرسیدم: تازه چه خبر؟
آهی کشید و گفت: خدا یک دختر به من عطا کرده بود.
گفتم: به حرف آمده بود یا هنوز چیزی سرش نمی شد؟
به آرامی کنارم نشست و گفت:نه، به حرف نیامده بود اما خیلی چیزها سرش می شد. وقتی او را بغل کردم با حسرت تمام به من نگاه کرد، طوری که از نگاهش براحتی می شد فهمید که نگاه آخرش است، انگار به طفل شیر خواره الهام شده بود که دیگر پدر را نخواهد دید، خیلی ناراحتم کرد.
گفتم: اینها چیست که تو برای خودت سرهم می کنی؟ بچه که این چیزها سرش نمی شود. به کارت برس!
گفت: خدا مرا نیامرزد اگر دروغ بگویم. دلم برای بچه تنگ شده ولی به خود امام حسین(ع) قسم، دیگر به کاشان نمی روم؛ یا شهادت یا پیروزی. حتی اگر فرماندهان اجبار کنند که به مرخصی بروم، نمی روم. مگر تن بی سرم برود.
همان هم شد. چندی بعد پیکر بی سر طائفی را به کاشان بردند.
برادر اخباری
با خون خود نوشت
«بی سیم چی» من جوانی بود اهل قزوین، که همیشه می گفت: من شهید می شوم و قبل از شهادتم با خون خود می نویسم: "السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
بچه ها سر به سر او می گذاشتند. تا اینکه عملیات مطلع الفجر فرا رسید و او در حالی که به دنبال من می آمد مورد اصابت گلوله قرار گرفت. از زمین کنده شد و به عقب افتاد. رفتم کنارش تا با چفیه ای گردنش را ببندم که خونریزی اش قطع شود. خون از گلویش فواره می زد. مرا که دید گفت: صبر کن!... سپس بر گلوی خود دست کشید و با همان دست خونی روی تخته سنگی نوشت: السلام علیک یا اباعبدالله. و بعد شهادتین خود را گفت. با چفیه، گردنش را بستم و او را به طرف قبله خواباندم. سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد و به شهادت رسید.
سردار عبدالله عراقی
زائر پیکر شهید
پیکر شهیدی در منطقه «بازی دراز» جامانده بود که ابراهیم هادی، رضا گورینی و جعفر افراسیابی آن را یافتند و خانواده آن شهید پس از هشت ماه پیکر عزیزشان را تحویل گرفتند و در بهشت زهرا به خاک سپردند. اما چندی بعد همان شهید در عالم رویا به سراغ مادرش می آید و می گوید: «تمام آن مدت هشت ماه که پیکرم در منطقه بازی دراز افتاده بود هر پنجشنبه حضرت زهرا (س) می آمدند و زائر پیکرم می شدند.»
وقتی این خبر به آن سه نفر رسید آنها فقط یک آرزو داشتند، آن هم اینکه اگر شهید شدند پیکرشان مفقود بشود، که همین طور هم شد!
سردار حسین الله کرم
داوطلبان میدان مین
وضع خیلی خطرناکی بود، صبح نزدیک بود. میدان مین و آتش مستقیم دشمن که مستقیم بچه ها را هدف قرار داده بود حمام خون را به مشام می رساند. (شهید) صالحی فرمانده گردان اعلام کرد: «بایستی چند نفر فدایی دیگران شوند! چند نفر خود را روی میدان مین بیندازند، معبر بگشایند تا جان بقیه را نجات دهند.»
همان طور که این جملات از گوشی بی سیم من شنیده می شد مو بر اندامم راست شد. برخاستم که نفر اول باشم. صدای بی سیم بلند بود و چند نفر از نیروهای گروهانم که کنارم بودند موضوع را شنیدند و ناگهان ولوله ای در میان بچه ها افتاد. و ناگاه چهار نیروی بسیجی گردان که اهل تهران بودند از جا برخاستند و گفتند: «یا حسین! ما حاضریم» و با سرعت و تکبیر به طرف میدان مین دویدند، چند ثانیه بعد با صدای انفجارهای پیاپی یکی یکی در خون خود غلتیدند و نقش زمین شدند. معبر گشوده شد، آن چهار نفر پیکر نیمه جان خود را تا انتهای میدان کشاندند و در آخرین لحظات حیات ایثار شده شان یکیشان زمزمه کرد: «بچه ها... حرکت... کنید... راه باز... شده...»
ما با یک خیز از معبر گذشتیم و انتقام خون آن چهار نفر و بقیه شهدای آن شب را از عراقیها گرفتیم. آن شب که از اولین شبهای مرحله اول عملیات بیت المقدس بود با این جانفشانی در اندیشه من جاودانی شد.
فتح الله رفاهتی
نجوا می کرد: یابن الحسن (عج)
در عملیات فتح المبین من توی جبهه ها آمار شهدا را می گرفتم، که رسیدم پای تپه ای، صبح زود بود، ساعاتی از شروع عملیات می گذشت. شبنمها روی چمنها و لاله های وحشی نشسته بودند و منظره ای بسیار زیبا را نمایش می دادند.
از همان تپه صدایی شنیدم. رفتم نزدیک. جوانی با قامتی رشید روی آن تپه آرمیده بود، به گونه ای که انگار روی بهترین تخت دنیا آرمیده است. خوب نگاهش کردم، گردنش به طور کامل نبود! اما لبانش چیزی می گفت. جلوتر رفتم. مطلقاً صدایی شنیده نشد، با دقت به لبانش نگاه کردم و با لبخوانی متوجه شدم که زمزمه می کند: یابن الحسن(عج) - یابن الحسن(عج) ....
عصمت احمدیان – مادر شهیدان اسماعیل و ابراهیم فرجوانی
86/7/1
3:6 ع
بسم الله القاصم الجبارین
ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم
برگرد تا سربند یازهرا نبستیم
با سلام و آرزوی قبولی عبادات ، به اطلاع کلیه مخاطبان گرامی می رساند :
پس از پیگیری های مکرر و پافشاری دوستان شما در گروه جهاد مجازی برای پاکسازی فضای وبلاگستان فارسی از انتشار محتوای آلوده که شرح و جزئیات آن تاکنون از طریق این آدرس به اطلاع همه عزیزان رسید ، نتایج مثبت و دلگرم کننده ای برای امت حزب الله حاصل گردیده است.
اخیراً ایمیلی از سوی دفتر اینترنت دادسرای عمومی و انقلاب تهران به روابط عمومی این گروه واصل و مقرر گردید تا گروه جهاد مجازی نسبت به ارسال مستقیم آدرسهای منفی برای این عزیزان در دستگاه قضایی اقدام و این مرجع قضایی ، پس از بررسی حقوقی ، نسبت به ابلاغ و پیگیری قانونی پاکسازی این آدرسها از روی تمام سرویس دهنده ها اقدام نمایند. همچنین این دفتر آمادگی خود را برای دریافت کلیه آدرسهای منفی ایرانی و خارجی و وب سایتهای منفی نیز اعلام نموده است.
بر این اساس و ضمن اعلام خبر فوق ،ضمن عرض تبریک خدمت کلیه دوستان خداجو و مومن که در طول فعالیتهای این گروه تااکنون حامی طرح پاکسازی بوده اند ، اعلام می گردد این گروه آمادگی دریافت کلیه گزارشات تخلف و آدرسهای منفی را داشته و نسبت به ارسال آنها برای مراجع محترم قضایی اقدام خواهد نمود. بدیهی است گروه جهاد مجازی کماکان رسالت خود مبنی بر دیده بانی فضای اینترنت ایرانی خصوصا وبلاگ نویسی را به نمایندگی از امت حزب الله ادامه خواهد داد.
جبروتهم تحت اقدام حزب الله
عظمت آنها زیر گام های حزب الله است
شما دوستان عزیز هم در این امر به یاری جهاد مجازی بشتابید....
پیام رسان