87/6/10
3:44 ع
باید بخود جرات داد که این نوع جنگیدن بدرد نمی خورد و لازم است که استراتژی در این جنگ عوض شود. «شهید حسن باقری»
http://vjihad.parsiblog.ir/630493.htm
امروزه دشمنان بیش از سلاح نظامی،از سلاح های فرهنگی و عملیات روانی استفاده می نمایند.
وجود کم کاری هایی که در این دفاع توسط برخی مسئولین و مردم صورت گرفته سبب شد که ما جوانان مسلمان و اعضا جهاد مجازی سکوت را شکسته و به مقابله با این جنگ در فضای سایبر بپردازیم.
********
مسابقه جهاد مجازی (بهترین و کارآمدترین طرح های جهادی و فرهنگی و عملیات روانی در حوزه اینترنت)
در این مسابقه شرکت کنندگان می توانند طرح های جهادی و فرهنگی و عملیات روانی خود را پیرامون دفاع در مقابل دشمنان اسلام(داخلی و خارجی) وانجام تهاجماتی بر علیه آنان تا تاریخ 26/6/87 - 15 رمضان مصادف با میلاد حضرت امام حسن مجتبی(ع) برایمان ارسال نمایند.
در پایان به بهترین طرج های ارائه شده شما جهاد گر عزیز جوایز ای اهدا خواهد شد.
http://vjihad.parsiblog.ir/630493.htm
87/6/10
3:31 ع
دولت سابق همزمان با افزایش تهدیدها بودجه نیروهای مسلح را کاهش داد
در حالی که کشورهای مختلف، اهتمام ویژه ای به تقویت توان نظامی و تسلیحاتی خود دارند و از این کار اهداف گوناگونی را دنبال می کنند که ساده ترین و روشن ترین آن، حفظ کیان و بالا بردن قدرت دفاعی در برابر تهدیدها است و روند تولید و گسترش انواع تجهیزات نظامی و افزایش نیروهای مسلح در میان آنها حتی بعضاً به شکل مسابقه در آمده است، با این حال دولت اصلاحات در دوران مسئولیت، در پی کوچک سازی و به تبع آن تضعیف نیروهای مسلح ایران بود.
به گزارش رجانیوز، بر مبنای مطالب مندرج در صفحه 352 کتاب "مبانی نظری و مستندات برنامه چهارم توسعه" که توسط مدیران ارشد سازمان مدیریت و برنامه ریزی این دولت منتشر شد، کاهش هزینه های نظامی ایران به میزان 20 درصد، در دستور کار قرار داشته است.
در این کتاب در رابطه با دلایل این کاهش هزینه های نظامی آمده است: «به علت حضور امریکا و به لحاظ تغییر استراتژی و تکنولوژی جنگی، ایران می تواند با کاهش هزینه های نظامی به 20 درصد سطح فعلی، سطح امنیت وجودی خود را ارتقاء دهد.»
با این حال رمضان زاده سخنگوی دولت سابق در گفتگو با کارگزاران بدون ارائه مستندی به تکذیب کاهش حمایت دولت خاتمی از نیروهای مسلح پرداخته است.
در این زمینه نایب رییس کمسیون امنیت ملی در گفتگو با رجانیوز با بیان اینکه "دولت اصلاحات وانمود می کرد که نظام جمهوری اسلامی یک سیاست خشونت طلبانه را دنبال می کند"، ادامه داد: در آن زمان حتی نیروهای مسلح تقاضایی برای افزایش بودجه نداشتند بلکه حرف آنها این بود که اگر بودجه را افزایش نمی دهید، لااقل از آن کم هم نکنید.
وی تفکر جمعی در دولت سابق را تضعیف نیروهای مسلح عنوان کرد و افزود: این دیدگاه مخالف با دستور صریح اسلام و قرآن مبنی بر تقویت توان نظامی بود و در شرایطی انجام شد که تهدیدها از سوی دشمن افزایش یافته بود و این کاهش بودجه پالس بدی بود که به بیرون ارسال می شد.
این نماینده مجلس بودجه نظامی ایران را نسبت به در آمدهای کلی کشور به مراتب پایین تر از کشورهای منطقه که در معرض تهدید هم نیستند، دانست و افزود: این پایین بودن بودجه نظامی به دلیل سیاست نظام ماست که حافظ کشور را مردم می داند و در زمان لزوم در قالب های مختلف مانند بسیج به دفاع از کشور می پردازد. البته این بدان معنا نیست که ما نیاز به افزایش توان نظامی و تسلیحاتی نداریم.
فرمانده اسبق لشگر 27 محمد رسول الله با بیان اینکه در دوران 8 ساله اصلاحات بودجه نیروهای مسلح کمتر از حد معمول آن بود، ادامه داد: در آن زمان که بنده در سپاه مشغول بودم، شاهد این موضوع بودم که این دولت روی خوشی نسبت به نیروهای مسلح نشان نمی دهد.
وی همچنین اظهار داشت: تهدید علیه کشور ما قطعی است و از قبل بوده و تاکنون نیز ادامه دارد که اگر مردم ما در صحنه نبودند، دشمنان نظام در کوتاهترین فرصت کار را یکسره می کردند.
این نماینده مجلس با بیان اینکه دشمنان ما بعد از 11 سپتامبر به صراحت اعلام کرده بودند به 22 کشور از جمله ایران حمله می کنیم، افزود: آنها درصدد بودند که بعد از افغانستان و عراق به سوریه و لبنان نیز لشگر کشی کرده و در پایان دستی هم به سمت ایران دراز کنند.
به گفته کوثری با توجه به اینکه تهدید علیه کشور ما بالفعل است، نیروهای مسلح بایستی تقویت شده و این کار برای دشمن تراشی نیست.
نایب رییس کمسیون امنیت ملی گفت: اینکه می گویند تقویت نیروهای مسلح باعث افزایش تهدیدات می شود حرفی بدون حساب و نسنجیده است. بدون تردید اگر ما قدرت و امنیت نداشته باشیم، نمی توانیم طرح های خود را در زمینه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... اجرایی کنیم.
87/6/9
10:16 ص
مشاور بوش اسامی همکاران خود در ایران را لو داد
شماری از عناصر وابسته به گروهک های ملی- مذهبی به همراه عده ای از عناصر افراطی سازمان مجاهدین (انقلاب)، حزب مشارکت و دفتر تحکیم احیای پروژه شکست خورده جبهه حقوق بشرخواهی و دموکراسی خواهی را پیگیری می کنند.
به گزارش کیهان،در این زمینه گروهک موسوم به «شورای ملی صلح» که از سوی شیرین عبادی و با حمایت مستقیم استفان هادلی مشاور امنیت ملی بوش راه اندازی شده بود، به معرفی مرکزیت خود اقدام کرد که عبارتند از: هاشم آغاجری(سازمان مجاهدین)، حسین مجاهد و جلال جلالی زاده (مشارکتی)، عباس عبدی، عبدالله مؤمنی (ادوار تحکیم)، عیسی سحرخیز، حبیب پیمان، عزت سحابی، هرمیداس باوند، کوروش زعیم، عبدالفتاح سلطانی، حسین شاه حسینی، سیدعلی صالحی، کیوان صمیمی، تقی رحمانی، بایزید مردوخی، نرگس محمدی، فاطمه معتمد آریا و بابک احدی.
عیسی سحرخیز در گفت وگو با دویچه وله آلمان، جلوگیری از هر گونه برخورد نظامی با ایران، رفع مبانی تحریم و جلوگیری از تشدید تحریم ها، و تحکیم مبانی صلح و حقوق بشر را از جمله اهداف گروهک مذکور عنوان کرد و این در حالی است که گروهک مذکور مانند رویه سایر گروهک ها، کوچک ترین اعتراضی به اقدامات جنگ طلبانه آمریکا نداشته و برعکس، به ایراد اتهام های آمریکایی علیه جمهوری اسلامی ایران مبادرت کرده است.
پیش از این، برخی عناصر گروهکی پیوند خورده با طیف افراطی حزب مشارکت و مجاهدین، اقدام به تأسیس جبهه حقوق بشرخواهی کرده و از نامزدی دکتر معین در انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرده بودند که با شکست سنگین مواجه شده و به رخوت افتادند.
اخیراً روزنامه هلندی هندلزبلات طی گزارشی تأکید کرد استفان هادلی مشاور بوش به صورت مستقیم مأمور ارتباط گرفتن با برخی گروه ها در داخل ایران برای ایجاد تغییرات و براندازی نرم! شده که از جمله این گروه ها، شورای ملی صلح وابسته به شیرین عبادی است.
به نوشته هندلزبلات، عبادی در گردهمایی اعضای مؤسسان این شورا از جمهوری اسلامی خواست به خاطر خواست جهانی به فعالیت های هسته ای پایان دهد!
گفتنی است اعلام اعضای هیئت مؤسس این گروهک فشار در حالی انجام می شود که تصادفاً نام شیرین عبادی از میان اسامی مؤسسان حذف شده است. این امر احتمالاً با لو رفتن پیوند نام «مادرخوانده» با دولت آمریکا بی ارتباط نیست.
87/6/8
9:44 ص
شهدای دولت در آئینه توصیف امام (ره)
این افرادی که شهید شده اند ، همگی در نظر ما عزیز و ارجمندند . آقای رجایی و آقای باهنر ، دو شهیدی هستند که در کنار هم در جبهه های نبرد با قدرت های فاسد هم رزم بودند. مرحوم شهید رجایی به من گفتند که بیست سال است که با آقای باهنر همراه بودند و خداوند خواست که با هم از این دنیا و به سوی او هجرت کنند .
کسی که مرگ را هجرت به سوی خدا و شهادت را فوزی عظیم می داند و مقام شهدایی که در صدر اسلام و از صدر اسلام تا کنون در راه اسلام شهید شده اند ، عالیتر و بالاتر از افرادی است که در این قرن موجودند ، مثل علی بن ابیطالب (ع) و حسن بن علی (ع) و حسین بن علی (ع) و اصحاب ایشان و سایر ائمه اطهار (ع) که همه عمر خویش را صرف این معنا کردند که اسلام را به دست ما بسپارند و ما موظفیم این میراث گرانبها را پاسداری کنیم .
در عین حال که شهادت این دو بزرگوار برای من بسیار مشکل است ، اما می دانم که آنها به رفیق اعلی متصل شده اند و برای آنها آرامش هست و این طور گرفتاری هایی که برای ما هست برای آنها نیست و آنها به مطلوب خودشان رسیدند و از این جهت به آنها و خانواده های آنها و ملت اسلامی تبریک عرض می کنم که چنین شهدایی را تقدیم می کنند .
این مصائب در عین حال که مشکل هستند برای ما ، لکن کشور و ملت ما با قدرت ایستاده تا چنین شهدایی را تقدیم کند و هیچ راه عقب نشینی ندارد و به سستی فکر نمی کند ، آن کوردلانی که گمان کرده اند جمهوری اسلامی ما با نبود چند نفر از بین می رود و سقوط می کند ، از اسلام و ایمان خبر ندارند و افکارشان مادی است و تابع هواهای دنیوی هستند .
من می دانم که الان در خارج عناصری هستند که با این جمهوری و با اسلام مخالف هستند و و در بوق های تبلیغاتی خود خواهند گفت این دو نفر که شهید شدند ، ایران به هم می خورد و مردم در عزای اینها بی تفاوت بودند یا خوشحال بودند .
الان ببینید که سراسر کشور ما در خیابان ها و کوچه ها و بازارها در سوگ نشسته اند و آن طوری که به من اطلاع داده اند ، جمعیت بیشتر از وقتی است که 72 تن شهید شدند ، رجایی و دیگران اگر نیستند ، خدا هست .
با رفتن شهدا در عین حالی که متأثر هستیم ، لیکن چون توجهمان به خداست و ملت ما چون برای خدا قیام کرده است ، با رفتن اشخاص هیچ سستی به خودش راه نمی دهد .
شهدای دولت در آئینه توصیف مقام معظم رهبری
شهید باهنر از زمان انتشار نشریه مکتب تشیع که به نظر من از نشریه مکتب اسلام هم از جنبه انقلابی بهتر بود ، در صحنه مبارزات وارد شده بود ، آشنایی من با ایشان از سال 37 شروع شد ، ایشان با آقای هاشمی رفسنجانی در مدرسه حجتیه هم حجره بودند و اتاق من هم روبروی اتاق آنها بود ، ایشان بسیار پر کار ، جدی و کار آمد بودند .
در سال 41 ایشان در ماه رمضان در مسجد جامع تهران سخنرانی کرده و به همان دلیل گرفتار شد ، در آن زمان من در زندان قزل قلعه بودم و ایشان را به بند دیگری آوردند و حدود 4 ماهی در زندان بود ، این اولین برخورد شدید رژیم با ایشان بود .
پس از اعدام اعضای هیئت مؤتلفه پس از ترور منصور و دستگیری دیگران ، این سازمان را شهید باهنر سازماندهی و در بعضی از جلسات آن سخنرانی می کرد . من در سال های 44 و 45 و در این مبارزات با ایشان همکاری داشتم .
شهید باهنر عنصری عمیق ، دقیق ، آشنا به امور با تجربه و مبارزه بود و به همین دلیل پیوسته مورد تعرض دستگاه قرار می گرفت و واقعاً خدمات ارزنده ای به انقلاب کرد .
شهید باهنر طلبه فاضلی در قم و استاد اندیشمندی در تهران بود ، او علاوه بر تحصیلات علوم دینی در قم در تهران هم تا دکترای الهیات پیش رفت و فکر می کنم دروس جامعه شناسی و روانشناسی هم خوانده بود .
در همه مجامعی که کار فکری جدی صورت می گرفت ، شهید باهنر به عنوان یک عنصر کارآمد و ارزشمند حضور داشت ، مهمترین خصوصیت ایشان کار زیاد و مفید ، بدون ذره ای تظاهر و هیجان بود ، او مردی عمیق ، صبور ، بردبار ، کم حرف ، متین ، پر کار ، جدی ، صمیمی ، صدیق و با صفا بود .
ایشان در نوشتن نیز خودش ذوق ، ادیب و صاحب نثری آهنگین و زیبا بود ، فقه و فلسفه و ادبیات و بعضی از علوم انسانی و مسائل تاریخی را خوب می دانست و انسان کم نظیر و برجسته ای بود .
شهید باهنر یکی از اعضای مؤسس حزب جمهوری اسلامی بود که در تنظیم اساسنامه و آئین نامه آن نقش بسیار مؤثری داشت ، پس از پیروزی انقلاب و اعلام رسمی فعالیت حزب ، شهید باهنر مسئول امور شهرستان های حزب شد و گسترش حزب در اقصا نقاط کشور به عهده ایشان بود .
پس از شهادت 72 تن که من در بیمارستان بستری بودم ، به اتفاق آرا ، دبیر کل حزب شد و جلسات تبیین ایدئولوژی حزب را که مرحوم شهید بهشتی شروع کرده بودند ، ایشان ادامه داد .
قبل از انقلاب ایشان مسئول تهیه و تدوین کتاب های درسی علوم دینی بود و توانست در شرایط دشوار آن روز با کمک دوستان و همراهانی چون شهید بهشتی و مرحوم برقعی کتاب هایی را تدوین کند که ماهیتاً حاوی مطالب لازم دینی برای دانش آموزان بود ، البته دستگاه در سال 57 نسبت به این کتاب ها حساس شد .
شهید باهنر نقش بسیار حساسی در پیوند دانشجو با روحانی داشت ، زیرا روحانی فاضل و تحصیل کرده ای بود که هم در حوزه و هم در دانشگاه درس خوانده بود و هر دو محیط آموزشی را به خوبی می شناخت و در نتیجه توانست نقش بسزایی را در پیوند بین عناصر این دو محیط ایفا کند .
نشریه مکتب تشیع هم که ایشان نقش بسیار مؤثری در انتشار آن داشت وسیله پیوندی بین دو قشر روحانی و دانشجو بود .
شهید رجائی را اولین بار در دماوند و در منزل شهید باهنر دیدم ، فکر می کنم تابستان سال 46 بود .در آن سال ها چون من در مشهد و ایشان در تهران بود ، ارتباط مان نزدیک نبود ، اما دور را دور می شنیدم که در کارهای مخفی مبارزاتی شرکت دارد و مخصوصاً در مدرسه رفاه با آقایان باهنر ، بهشتی و هاشمی مرتبط است .
در سال 53 در زندان کمیته مشترک در بند 20 بودم و آقای رجائی در بند 1 بود و من دائماً با ایشان تماس می گرفتم ، ارتباط مان هم به این صورت بود که من با علائم مورس با سلول 19 صحبت می کردم و او هم به همین وسیله به آقای رجائی منتقل می کرد و مجدداً ایشان جواب می داد .
در یکی از همین تماس ها بود که آقای رجائی به من فهماند که آقای منتظری را دستگیر کرده و به اتاق او آورده اند ، من سریع خواستم که چند مطلب را از ایشان بپرسند که مبادا فرصت از دست برود و اتفاقاً همین طور هم شد و آقای منتظری را به اوین بردند .
بنی صدر هر چه که در توانش بود کرد که آقای رجائی نخست وزیر نشود ، بعد هم که با فشار مجلس آقای رجائی نخست وزیر شد ، این پیوند ، پیوند بیماری بود . آقای رجائی با آن که با مواضع بنی صدر و لیبرال ها مخالف بود ولی خیلی مؤدبانه برخورد می کرد و در مجلس گفت : " من مقلد امام ، فرزند مجلس و برادر رئیس جمهور هستم ."
او این جور نجیبانه برخورد می کرد و در مقابل بنی صدر از آن آدم هایی بود که صاف توی چشم کسی نگاه می کنند و دشنام می دهند ، او دائماً مصاحبه و به آقای رجائی توهین می کرد .
بالاخره عرصه بر آقای رجائی تنگ شد و در مجلس گفت : " این نمی شود که آقای بنی صدر هر چه به دهانش می آید ، بگوید و ما ساکت بمانیم ، اگر قرار بر حرف زدن است ما هم خیلی حرف ها داریم که بزنیم ." و آن موقع آشکارا مطالبی را بیان کرد .
در شرایط جنگ ، آقای رجائی و دولت مرتب پول ، سلاح ، لودر ، بولدوزر فراهم می کردند و آنچه را که در توان داشتند ، انجام می دادند و این خاری در چشم دشمن و لیبرال ها و ضد انقلاب ها بود .
ایشان قبل از نخست وزیری هم همین طور بود ، چون چه در دولت موقت و چه در زمان شورای انقلاب ، فرد مستقلی بود حزب اللهی و طرفدار مردم متوسط بود ، در حالی که بنی صدر و دار و دسته اش بر عکس بودند .
در موضوع نخست وزیری شهید رجائی واقعیت این است که ابتدا صحبت از نخست وزیری ایشان نبود ، یک روز قرار شد عده ای از نمایندگان مجلس بروند ساختمان مجلس شورای ملی سابق را ارزیابی کنند که آیا می شود مجلس شورای اسلامی را به آنجا منتقل کرد یا نه .
من و شهید رجائی و عده ای دیگر بودیم ، وقتی بازدید کردیم ، خسته شدیم و گوشه ای نشستیم که استراحت کنیم ، من ناگهان به ذهنم رسید که شهید رجائی برای این کار مناسب است ، به ایشان گفتم ، مخالفتی نکرد .
بعد این موضوع را با شهید بهشتی و چند نفر دیگر مطرح کردم و در حزب هم مطلرح شد و با آن که شهید رجائی عضو حزب نبود ، بیش از همه و تقریباً با اکثریت آراء رأی آورد . شهید رجائی به شدت تحت تأثیر شهید بهشتی بود و آرا و افکار ایشان را قبول داشت .
یادم هست که در جلسه تنفیذ حکم ریاست جمهوری از شهید بهشتی به عنوان سرور شهیدان نام برد که حاکی از ارادت شدید ایشان نسبت به آقای بهشتی بود .
گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی ، شهریور 61
بد نیست به آرشیو سال گذشته هم سری بزنید..
87/6/8
9:41 ص
زندگی نامه شهید رجایی
خاطراتی درباره شهید رجایی
مسافرت به مشهد
یادم مییاد در یکی از مسافرتهایی که در مشهد خدمتشون بودیم اولین بار بود که برای زیارت حضرت رضا (سلامالله علیه) در دورة نخستوزیری ایشان میرفتیم، و طبق معمول ما یک برنامة غذایی را میبایست در خدمت حضرت میبودیم، وقتی ما وارد شدیم استقبال عجیبی کردند ایشان ایستاد به سخنرانی در صحن حضرت رضا (سلام الله علیه) و مردم نیز دورش را گرفته و او را سر دوش گرفتند، همانجا برنامة غذایی هم ما مهمان بودیم و برادر عزیزحجتالاسلام طبسی نایبالتولیه آستان قدس و نماینده امام در آنجا نیز حضور داشتند ما بهمراه نخستوزیر پس از اتمام سخنرانی ایشان آمدیم، همة مسئولین استان و شهر مشهد در آنجا بودند.
سفره غذا را نیز از قبل آماده کرده بودند، و فقط چیزهای معمولی در آن بود، شهید رجایی ابتدا نشست و نگاهی به سفره کرد و گفت چرا اینطور سفرة غیرمعمولی چیده شده است از ایشان سؤالی کردند منظورتان چیست کجای این سفره غیرمعمولی است، پاسخ دادند، چرا دو نوع خورشت است، چرا نوشابه اضافی، چرا ماست، چرا این همه تشریفات، همه اون کسانی که تشریف داشتند میدانند که سفرة غذا یک سفرة معمولی حتی درحد خانوادههای متوسط بود و همین را هم رجائی در حد اسراف میدید، اشاره کرد و گفت: اگر اینها رو جمع نکنید، من از این غذا نخواهم خورد، و تقریباً در حال برخاستن و نیمخیز شده بود که برادران میهماندار که پذیرایی میکردند، گفتند آقا چیزی نیست یک سفرة معمولی است ولی چون قاطعیت او را دیدند مجبور شدند همة آنچه را که در سفره زیادی مینمود مثل یک نوع خورشت، میوهها و نوشابهها برداشتند و سفره شد، شامل یک نوع غذا و خورشت و نفری یک نوشابه و شهید رجائی در اینجا با این عمل یکبار دیگر به همة زمامدارها و مسئولین استان که حضور داشتند درسی داده و آنها را برای ادامة صحیح مسئولیتشان آماده نمود و براستی مگر غیر از این هم میتوان از او انتظار داشت؟ پس از صرف غذا تنها به این عمل خود قناعت نکرد بلکه استاندار را ملاقات کرده و خطاب به او گفت: من تعجب میکنم که شما هنوز هم تغییر موضع ندادهاید، دنیا میداند که ما واقعاً از انقلابمون چی میخواهیم و چکار باید بکنیم، این چه عملی است که شما دارید میکنید. آیا من اینجا باشم و این غذاهای الوان را بخورم در حالیکه از مردمی که آنجا هستند (اشاره به سمت حرم امام رضا «ع» ) و من را بعنوان نخستوزیر روی دست میگیرند و مرا بعنوان حزب الهی میشناسند اطلاعی نداشته باشم، آیا معنی حزبالهی این است اینطوری ما باید نمونه باشیم و بدین طریق او را ضمن راهنمایی مورد ملامت قررا داد.
سادگی محل کار
همیشه خودم را یک معلم دانستهام
وقتی آقای رجائی نخستوزیر شد هیچ علاقهای نداشت که به محل نخستوزیری برود چون آن را نخستوزیری زمان طاغوت میدانست. چون در این زمان وزیر آموزش و پرورش هم بود میگفت من خودم را از اول یک معلم میدانستهام و چون میخواهم وزیر آموزش و پرورش بمانم لذا نخست وزیری باید در محل وزارت آموزش و پرورش ایجاد بشود تا دو سه ماه هم این فکر را دنبال کرد ولی بعد به دلائل امنیتی ناچار شد به محل نخسشتوزیری واقع در خیابان پاستور برود. چون این محل به هیچوجه از لحاظ امنیتی جوابگو نبود.
مثل همه از غذای نخستوزیری میخورند
در دوران رئیس جمهوری آقای رجائی هیچ تغییری با زمان نخستوزیری ایشان دیده نشد. مثلاً در اوقاتی که مناسب بود ما با تنی چند نفر از کارکنان دفتر غذایمان را می بردیم و نهارمان را در دفتر با ایشان میخوردیم. غذای ریاست جمهوری همان غذایی بود که در نخستوزیری تهیه میشد. هر غذایی برای کارمندان تهیه میشد ایشان هم بدون اینکه کمترین چیزی به آن اضافه شود همان را میخوردند گاهی هم که خیلی کار داشتند نهارشان را به تنهایی میخوردند.
تدریس خصوصی نکرد
آقای رجائی علاقهای به جمعآوری مال دنیا نداشت و با همان حقوق معلمی زندگیش را میگذراند ایشان با اینکه معلم نمونه هم معرفی شده بود میتوانست مثل برخی از همکارانش درآمد خوبی از کلاسهای اختصاصی و تدریس خصوصی داشته باشد اما هرگز تدریس خصوصی نکرد.
آخرین وصیت
بیست روز قبل از شهادت، قبل از ترک خانه برای شرکت در جلسهای مهم، همسر رجایی به او گفت: «پیشنهاد میکنم وصیتنامهی جدیدی بنویسید. وصیتنامه قبلی را سالها پیش نوشتهاید. »
رجایی به یادآورد که در سال 1352 قبل از اینکه به زندان برود، وصیتنامهای نوشته بود و آن روز، هشت سال از نوشتن آن وصیتنامه میگذشت.
کمی فکر کرد. سپس کاغذی خواست تا وصیتنامهای جدید بنویسد. او بر روی یک برگ کاغذ دفتر مشق بدون این که پاکنویس کند خوش خط و خوانا و بدون خطخوردگی و روان و ساده وصیتنامهای نوشت و آن را به همسرش داد. نکاتی که در این چند خط به آنها اشاره شده، بسیار قابل تأمل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
این بنده کوچک خداوند بزرگ با اعتراف به یک دنیا اشتباه، بیتوجهی به ظرافت مسئولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی میکنم.
وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من است. به همه چیزهایی که گفتهام و توصیههایی که داشتهام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تأکید مینمایم.
به کسی تکلیف نمیکنم ولی گمان میکنم اگر تمام جریان زندگی مرا به صورت کتاب درآورند برای دانشآموزان مفید باشد.
هر چه از مال دنیا دارم متعلق به همسر و فرزندانم میباشد. کیفیت عملکرد را طبق قانون شرع به عهده خودشان میگذارم.
برادرم محمدحسین رجایی وصی و همسرم ناظر و قیم باشند.
خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد(ص) را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین علیهمالسلام را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای کرمش امید عفو دارم.
این مختصر را برای رفع تکلیف و تعیین خط مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم وگرنه وصیتنامه این بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمیگنجد و مکّه، حج بیتالله بر من واجب شده بود امکان رفتن پیدا نشد. اینک که به لقاءالله شتافتم این واجب را یکی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به «خیرالعمل» صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند به بنیاد شهید بدهید.
محمدعلی رجایی
انفجار و شهادت
در ساعت سه عصر، صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخستوزیری برخاست. کارکنان به طرف محل انفجار دویدند. جمعیت زیادی از راه رسید. همه نگران رجایی و باهنر بودند. رجایی از چند روز قبل به فرمان حضرت امام خانوادهاش را در یکی از واحدهای مسکونی نهاد ریاستجمهوری ساکن کرده بود تا دیگر مجبور به رفتوآمد به خانهاش نباشد. کمال، پسر سیزده ساله رجایی از دور شاهد شعلههای آتش بود. او با حالی آشفته به مادرش تلفن کرد و ماجرا را با او در میان گذاشت تا همسر شهیدرجایی خودش را برساند. پیکرهای خونین و سوخته رجایی و باهنر را به بیمارستان منتقل کردند. شدت انفجار به حدی بود که ابتدا هیچکس نتوانست کشته شدگان را شناسایی کند. جنازهها را به بیمارستان انقلاب منتقل کرده و پیکر شهیدرجایی را در سردخانه قراردادند.
هیچکس نمیدانست که این پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است. به فکر یکی از اطرافیان او رسید که از روی دندانها میتوان فهمید که پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است یا خیر؟ اما سوختگی آنچنان بود که دهان رجایی به سادگی باز نمیشد. لحظاتی بعد یکی از پزشکان از راه رسید و پس از شستن لبها با آب اکسیژنه، دهان را باز کرد و دندانها دیده شد، اما باز هم کسی او را نشناخت. همسر شهید رجایی به بیمارستان آمد و در سردخانه پیکر سوخته شهیدرجایی را شناسایی کرد.
با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر، مردم به خیابانها ریختند و ایران در سوگ رئیسجمهور و نخستوزیر خود فرو رفت. با طلوع آفتاب روز نهم شهریور ماه مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کرده و با سردادن شعار«رجایی، رجایی! راهت ادامه دارد! » پیکر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا مشایعت کردند.
اطلاعیه خانواده شهید محمدعلی رجایی رییسجمهور
بسماللهالرحمنالرحیم
محمدعلی رجائی مقلد امام و فرزند ملت به عهد و پیمانی که با خدای خویش بسته بود وفا کرد و به کاروان شهدای اسلام و انقلاب اسلامی پیوست. «واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم» رجایی این سرباز اسلام و انقلاب که طعم فقر و محرومیت را چشیده بود و هنوز نقش آثار داغ و شکنجة زندانهای منحوس، پهلوی از پیکر او محو نشده بود، در مبارزه بیامان خویش علیه ظلم و جور و استکبار، علیه شرک و کفر و الحاد تا پای جان ایستاد و با خون خود، نهال انقلاب اسلامی ایران را آبیاری کرد و به خدا پیوست. اینک ای امت شهیدپرور و انقلابی ایران، فرزند شما محمدعلی رجائی، که شما با رأی قاطع خود او را به ریاستجمهوری اسلامی ایران برگزیده و با انتخاب او به ریاست جمهوری به جریانات انحرافی و سازشکارانه خط بطلان کشیدید در راه انجام وظیفهای که به عهده او گذاشته بودید شهید شد. او خود را به حق فرزند ملت میدانست و اینک خانوادة وی شهادت او را به امام ملت بزرگ و انقلابی ایران تبریک و تسلیت میگویند و تو ای امام بزرگوار، دعا کن که خدا خون این شهید را که از میان مردم محروم و مستضعف جامعه برخاست و در راه حفظ و حراست حقوق محرومان و مستضعفان جامعه و استقرار حاکمیت اسلام شهید شد از امت مسلمان و شهیدپرور ایران بپذیرد و اینک ما، همسر و فرزندان و خانواده شهید رجایی، امروز در اجتماع دانشگاه حاضر میشویم تا یک بار دیگر با امام و امت مسلمان انقلابی ایران در ادامه راه شهیدان تجدید بیعت کنیم. در اهتزاز باد پرچم خونین اسلام، پرطنین باد بانگ آسمانی اللهاکبر، به امید پیروزی اسلام و مسلمین.
خانواده شهید محمد علی رجائی
پیام رسان